نامش را باید بارها شنیده باشی از زبان تلخ تاریخ که تا ابد شرمسار کراهت توشهای است که لبریز از جنایات نصیریها و مقدمهاست؛ همان وحشتسرایی که راویان امروز، موزه عبرت میخوانندش و مردمان دیروز با شنیدن نام کمیته مشترک ضدخرابکاری پشتشان میلرزید.
میدان امام خمینی(توپخانه)، پشت ساختمان وزارت امور خارجه، کمیته مشترک ضدخرابکاری، روایتگر رنجها و محنتهای آزادیخواهانی همچون باهنرها و رجاییهاست که آمال و رؤیای جوانیشان را قربانی مبارزه علیه باطل کردند و چه بد روزگارانی را پشت دیوارهای آهنین این ساختمان متعفن سپری کردند؛ ساختمانی که تا واپسین ثانیههای حکومت پهلوی محبس و شکنجهگاه شیرمردان و دلیرزنانی بود که جرمشان تنها فریاد عدالتخواهی و رهایی از یوغ ظلم و ستم حکومت جابر و دستنشانده بیگانه بود؛ ساختمانی که هنوز نکبت دیوارهای بتنیاش روح آدمی را میخراشد و امروز همان صبحی است که دیگر از خوف و وحشت بهجا مانده بر خشت و آجر این ساختمان خبری نیست و حالا به موزه عبرت شهرت یافته و گواه شرارت سردمداران حکومت پهلوی است.
همان ابتدای ورود به موزه، سردی و زمختی در بزرگ آهنین، مشقات انسانهایی را یادآور میشود که روزگاری در آن سلولهای تنگ و باریک، وحشیانهترین جنایات را به جان خریدند و دست از فریاد آزادیخواهیشان نکشیدند؛ انسانهایی که ژرفای صبر و شکیباییشان را تنها خدا میداند و بس.
لانه بدسگالان زمانه
در ورودی موزه عبرت، دالانی تنگوتار با دیوارهای بتنی و سربهفلک کشیده وجود دارد که اسامی 4004 نفر از افرادی که به اتهام خیانت به حکومت شاه به زنجیر ساواک گرفتار شدند، نگاشته شده است. در کنجی دیگر اتومبیل ویژه رفت وآمد فردوست و نصیری (از رؤسای ویژه ساواک) پارک شده است و پس از آن ساختمان مدور شکلی که سرمای خشک و بیروحی را به جان آدمی میاندازد که نشان از خوف دارد و نفرت.
این ساختمان چهارطبقه به شیوهای طراحی شده که در زمستان سرمای شدید و در تابستان گرمای طاقتفرسایی داشته باشد تا اینگونه بر میزان شکنجهگاهش افزوده شود و نردههای آهنی بلند که تا سقف کشیده شدند تا رخصت شنیدن فریادها و نعرههای زندانیان برهنه را که در گرما و سرما به آن آویخته میشدند به سایر سلولها هم نرساند، چه رسد به مردمان پشت دیوار!
مجسمههایی که نماد اندوه و غم زندانیان دربند و یادآور رنجهای آنان است، روح هر بینندهای را میآزارد و صدای آه و نالهای که در فضای موزه پخش میشود، گوشهای بازدیدکنندگان را میخراشد. گویی که این مجسمهها با سیمای محنتزدهشان با آدمی حرف میزنند و از روزگار غریبشان مینالند؛ روزگاری که از دیدگان مردمان شهر پنهان ماند و طعم زهرآگینش تنها به کام زندانیان باقی ماند؛ بندها و سلولهای سرد و نموری که گورستان زنان و مردان شریفی بودند که جوانمردی را سرمشق کردارشان قرار دادند و تا آخرین نفس ایستادند و از میدان نبرد نگریختند.
هر گوشهای از این ساختمان شکنجهگاه یک زندانی است. حوضچه وسط حیاط که شکنجهگران ساواک سر زندانیان را مدتها و تا سرحد خفگی به داخل آب نگه میداشتند و حتی در یخبندان زمستان، یخ حوضچه را میشکستند و زندانیان را برهنه به درون آب میانداختند تا شاید کلمهای، جملهای بر زبان آنها جاری شود و اعتراف کنند و شکنجهگر ترفیع درجه بگیرد.
ورودی هر بند با سکوی بلندی شروع میشود که برای عبور از آن باید پا را حدود نیم متر از زمین بلند کرد تا بتوان وارد بند شد. در واقع این هم نوعی شکنجه روحی بود. این مانع برای زندانیان چشمبسته که قادر به رویت اشیا نبودند و سربازانی که از دادن هشدار به آنها خودداری میکردند، نوعی ابزار شکنجه محسوب میشد. افتادنشان و قهقهههای شکنجهگران آلت تحقیر و تضعیف روحیه زندانیان میشد. اتاقهایی که برای اعترافگیری تعبیه شده بود و در کابوسها میشود تصورش را کرد، روزگاری دوزخ انسانهای آزادهای از هر سن و قشری بود که در آنجا مجبور به سخن گفتن میشدند؛ یا سخن نمیگفتند و زیر آن آلات شکنجه جان میسپردند. از بازاری و خانهدار، مستخدم و کاسب، شاگرد و معلم گرفته تا استاد و دانشجو، مهندس و دکتر...، همه و همه با کوچکترین کجروی و شکایتی به این لانه مرگبار گرفتار میشدند؛ 900نفر از زنان مبارز و شجاعی که تحت آزار و اذیتهای بیشرمانه سنگدلان روزگار، خم به ابرو نیاوردند؛ مردان غیوری که تنها با یک قطعه عکس سهدرچهار از آنان یاد میشود و تصاویر دلخراشی از اجساد تکهتکهشدهشان که هر انسانی را آزرده خاطر و متاثر میکند.
از گوشهوکنار خانه وحشت
احمد شیخی، راهنمایی است که موزه را به بازیدکنندگان معرفی میکند. وی در سال1353شمسی بهمدت سهماه در این ساختمان بازداشت بوده و از غربت آن روزگاران میگوید؛ «بازداشتگاه کمیته مشترک ضدخرابکاری در طول عمر کوتاه خود، یعنی از زمان تشکیل تا پیروزی انقلاب اسلامی تعداد 10هزار نفر را محبوس کرده بود. در این بازداشتگاه 79شیوه شکنجه اعمال میشد.» یکی از بازدیدگنندکان جوان و حیرتزده از وی پرسید: «شما تحت چه شکنجههایی قرار گرفتید؟» وی با حالت افتاده و فروتنانه گفت: «هیچی پسرم، من فقط چند تا سیلی خوردم». حسنپور از دیگر افرادی است که در اتاقی معروف به اتاق بازجویی به تشریح فضای ساختمان میپردازد. وی میگوید: «زندان کمیته مشترک دارای چهاربند انفرادی بود با 86سلول و دو بند عمومی با 18سلول که بزرگترین آنها 30مترمربع بود و 30زندانی را جای میداد». وی میافزاید: «ظرفیت کل بازداشتگاه حداکثر 200زندانی بود که گاه در آن تا 800 زندانی گنجانده میشد». وی میگوید: «حتی فاصله حمام رفتن زندانیان بسته به پرونده زندانی فرق میکرد. اما اغلب این فاصله کمتر از 15روز نبود و مدت زمان حمامکردن نیز تنها سهدقیقه بود؛ زمانی که اگر چند ثانیهای بیشتر طول میکشید، زندانی مورد آزار زندانبان قرار میگرفت».
از کجا آمده بود
در سال1311هجری شمسی بهدستور رضاخان بنای ساختمانی بهمنظور نگهداری زندانیان جرائم عمومی با نام توقیفخانه با طراحی و نظارت آلمانیها آغاز شد. در سال1316 این بنا مورد بهرهبرداری قرارگرفت. مدتی نیز زندان موقت شهربانی و زندان زنان نامگذاری شد. این ساختمان از ابتدای ساخت دارای چندین لایه حفاظتی بود که عملا امکان فرار را برای زندانیان غیرممکن میساخت و تا پایان نیز هیچ موردی از فرار از این زندان گزارش نشد. اواخر سال1350 و بهدنبال ادامه مبارزات مردم علیه شاه و تغییر سیاستهای محمدرضا پهلوی، ساواک یا همان سازمان امنیت و اطلاعات کشور بهطور جدی و به تقلید از کشور انگلیس به مبارزه با هر نوع ایده و عمل ضدحکومتی پرداخت و برای سرکوب مخالفان شاه از بهکارگیری هیچ نوع شکنجهای دریغ نکرد. شلاق برقی، شوک الکترونیکی، آپولو، قفسهای داغ، به صلیبکشیدن و... انواع آلات و روشهای شکنجه بود که شاه با اعزام نیرو به اسرائیل و آموزش و یادگیری این شیوهها، به شکنجه مبارزان میپرداخت. در حقیقت این ساختمان قرار بود به زعم ساواک بهعبرتکدهای تبدیل شود برای مبارزان انقلاب که یارای تحمل ظلم و جاهطلبیهای مزدوران حکومت پهلوی را نداشتند.
خیر در جوار شر
با رجوع به مستندات برجایمانده از آنچه در ساواک گذشت، منشوری از رذلترین و شنیعترین اعمال بهچشم میخورد. در گوشهای از آن ساختمان نفرتانگیز، ماکتی از چندتن از شکنجهگران شرور که با شلاق بالای سر زندانی ایستادهاند و او را میآزارند، وجود دارد و در کنجی دیگر ابزار و آلات شکنجههای گوناگون به نمایشگذاشته شده است. موزه عبرت ترسیم خوی ددمنشی نامردانی است که دستشان به خون مردان و زنان پاک این مرز و بوم آلوده شده. کم نبودند افرادی همچون محمدعلی شعبانی (معروف به دکتر حسینی)، ناصر نوذری(سپهر)، فریدون توانگری(آرش) و تهرانی که ننگینترین اسم و رسم را برای آیندگان به یادگار گذاشتهاند؛ آنانی که هتاکی و ناسزاگویی نقل و نبات گفتارشان بود و از کاربرد هیچ لفظی ابایی نداشتند؛ در مقابل، دلاورانی که اسطوره صبر و استقامت بودند، در سلولهای نمور و تاریک، سالها عمر گرانقدر و روزگار پرشور و شعف جوانیشان را گذراندند اما و دست از آزادیخواهی نکشیدند. افرادی همچون رجایی، شریعتی، آیتاللهطالقانی، بهشتی، مطهری، اشرفیاصفهانی، قاضی طباطبایی، غفاری، سعیدی و رهبرمعظم انقلاب اسلامی که هر یک رنج شکنجه و ناجوانمردی مأموران ساواک را به جان و دل خریدند و آرمان مقدسشان را زیر پا ننهادند.
ارمغانی برای نسل سوم
موزه عبرت آینه تمامنمای حماسه ایثار و شهامت مردان و زنان آزاده دیروز است. تصویر شکنجه زنانی که برای حفظ پاکدامنیشان به دشواری خود را از چشمان هرزه و ناپاک مأموران زندان میپوشانیدند، ماکت جثههای نحیف مردانی که از فرط ضربات شلاق، بر زمین نقش بستهاند، سلولهای دسته جمعی با مساحت تقریبی 20تا 30متری که تعداد زیادی از افراد را در خود جای میداد و هزاران مشقت و محنت دیگر که همگی نشانگر ستیز جبهه حق بود علیه باطل و امروز موزه عبرت سرچشمه و ارمغانی است برای نسلی که تنها قصهای از شقاوت آن روزگاران شنیدهاند.
معروف به شکنجهگر
فریدون توانگری معروف به آرش در سال۱۳۲۹ در تهران متولد شد. وی فردی بهائی بود و در سال۱۳۵۱ با مدرک دیپلم به استخدام ساواک درآمد و بهعنوان یک نیروی عادی مشغول به خدمت شد. در اوایل سال۱۳۵۲ با ارتقای شغل مسئول اقدام دایره عملیات شد و به بازجویی و شکنجه مردان و زنان مبارز پرداخت و در اردیبهشت54 رهبر دایره عملیات شد. همزمان با رهبری دایره عملیات، همچنان در امر بازجویی و شکنجه دخالت داشته و رفتاری در حداعلای قساوت با زندانیان داشت تا آنجا که در کمیته مشترک از او بهعنوان خشنترین بازجو یاد میشد. وی بهخاطر جدیت در سرسپردگی، مدالهای متعددی از مقامات مافوق خود دریافت کرد و تا واپسین روزهای حکومت طاغوت مجدانه در کمیته مشترک مشغول خدمت به اربابان خود بود.
جانی تبهکار
محمدعلی شعبانی، معروف و موسوم به حسینی از مشهورترین و خوفناکترین چهرههای شکنجهگر ساواک در زندان اوین و بهویژه کمیته مشترک ضدخرابکاری بود و چنانکه در بخشی از اقاریر و نوشتههای خود او منعکس شده وی در تحت تعقیب قراردادن، شکنجههای مرگبار جسمی و روحی دادن، اعدام و به قتل رسانیدن بسیاری از مبارزان و مخالفان سیاسی رژیم پهلوی نقش درجه اولی برعهده داشته است. زندانیان و دستگیرشدگان سیاسی دوران پهلوی (از حسینی که قبل از دستگیری اقدام بهخودکشی کرد)، خاطرات بسیار جانکاه و تأسفباری از جریان شکنجهشدن خود یا دیگران توسط حسینی در دل دارند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی صدها نفر از کسانی که تحت آزار و شکنجه حسینی قرار گرفته بودند، طی نامههایی از جنایات و شکنجههای غیرانسانی و مرگباری پرده برداشتهاند که آن جانی تبهکار درباره زندانیان اعمال میکرده.
معروف به رسولی
ناصر نوذری معروف به رسولی فرزند عبدالخالق در سال1319 در هفتگل رامهرمز به دنیا آمد. او دارای تحصیلات ششم متوسطه بود. ابتدا به شغل آموزگاری اشتغال داشت و مدت 10سال بهصورت منبع با ساواک خوزستان همکاری میکرد و خواستار استخدام در ساواک بود تا سرانجام در سال29/4/1350 به استخدام ساواک درآمد و با عنوانهای مسئول بررسی دایره سوم اداره یکم، رهبر عملیات دایره دو و از سال52 تا 57 به عنوان رئیس و بازجو در کمیته مشترک مشغول بهکار بود و تا پیروزی انقلاب اسلامی در کسوت بازجو، سربازجو و شکنجهگر در کمیته مشترک به خدمت مشغول بود. رسولی بهخاطر جدیتی که در کار خود داشت به دریافت نشان درجه سه کوشش، تقدیر ریاست ساواک بهصورت کتبی، نشان درجه سه پاس و نشان درجه دو کوشش نایل آمد. او در بهمنماه سال1357 به خارج از کشور فرار کرد.