در ادامه این مباحث کارشناسی چالشها و مزیتهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی مورد کنکاش و تحلیل قرار خواهد گرفت که از نظرتان میگذرد.
ایران با رشد جمعیتی در حال کاهش که جمعیت کشور را به بیش از 75میلیون نفر رسانده است، کشوری مسلمان اما غیرعرب درخاورمیانه است؛کشوری با اکثریت شیعه که به تمدن گذشته خود مفتخر و دارای اقلیتهای قومی و مذهبی غیرمسلمان است. انقلاب اسلامی سال 1357در ایران، کشوری ضدغربی وطرفدار ایدئولوژی اسلام سیاسی را به جهان معرفی کرد. ایران در حقیقت تنها حکومت رسمی مذهبی در جهان است. کشور از مجلسی قدرتمند در جهان اسلام برخوردار است و از مردمسالاری دینی بهعنوان یک ارزش دفاع میکند.
ایران دارای مجموعهای متفاوت از تحرکات سیاسی و اجتماعی نسبت به کشورهای اسلامی منطقه خود است که از آن جمله میتوان به جمعیت تحصیلکرده زنان آن اشاره کرد. ایران قلب تپنده جهان شیعه است و در این جهان از پتانسیلهای جدیای برای الهامبخشی در میان مسلمانان جهان برخوردار است و از نزدیک از سوی ترکیه و عربستان تحولاتش در حال پیگیری است. انقلابات و قیامهای مردمی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، یعنی در قلب جهان عرب، انتظاراتی را مطرح ساخته است که بر اهمیت تفکر اسلامی پویا و پاسخگو به نسل جدید کشورهای اسلامی انگشت تأکید میگذارد و از فرصتهای منحصربهفرد ایران پس از
سه دهه از انقلاب بزرگش است.
سیاست خارجی ایران همانند رقبای جهانی و منطقهای خود سیاستی منافعگراست ولی فراسوی آن در چارچوب عقلانیت دینی مهمترین ویژگی خود را از گذشته تاکنون حفظ کرده است: پاسخ منطقی به تحولات محیطی با حفظ سازمان ارزشی انقلاب اسلامی.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران که پس از جنگ تحمیلی عراق علیه منافع سرزمینیاش بلافاصله پس از پیروزی انقلابی اساسا متفاوت از تجربه بشری تا مقطع خود با چالشهای متعددی نظیر دشمنیهای بیدریغ غرب و برخی از کشورهای همسایه، آسیبدیدگیهای قابل توجه زیرساختهای اقتصادی و انسانی و... و انتظارات اجتماعی بسیار وسیع برای دگرگون کردن رویکردهایش در مناسبات خارجی روبهرو شده بود، درفاصله یک و نیم دهه بعد دو رویکرد متمایز از هم را در دو عرصه اقتصادی و سیاسی تجربه کرد.
پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و پایداری نظامی که در سختترین شرایط از نظام نوپای خود دفاع کرده بود، به معنی فضای تنفسی بااهمیتی برای ایران بود. در مسیری کاملا طبیعی جهانی که در هشت سال فشار و جنگ موفق نشده بود نقطه نظراتش را در مجموع در ایران حاکم کند، عملا ناچار شد راهکارهای متفاوت را در رابطه با ایران تجربه کند و سیاست خارجی دوران معروف به سازندگی با استفاده ازهمین فرصت و حقانیت جهانی هشت سال مقاومت پا به عرصه حیات گذاشت. این سیاست در فضای منطقهای و بینالمللی و با استفاده از مزیتهای زمانی خود سیاستهای اساسی زیر را مورد تعقیب قرار داد:
الف - بهبود روابط با اتحادیه اروپایی از طریق مذاکرات معروف به گفتوگوهای انتقادی
ب - بهبود سیمای کشور در جهان عرب و اسلام با استفاده از موقعیت تجاوز و اشغال کویت توسط عراق
ج - بازسازی خسارات جنگ تحمیلی و بهبود شرایط اقتصادی کشور متکی بر همکاریهای همهجانبه اقتصادی خارجی.
با فروپاشی جهان دوقطبی و پایان جنگسرد و گفتوگو درخصوص نظم جایگزین و سرانجام همهگیر شدن بحث جهانی شدن، ایران اسلامی در دولت اصلاحات با ایده بینالمللی گفتوگوی میان تمدنها و فرهنگها با سیاست خارجیای که تنشزدایی با کشورهای مختلف و غرب بهطور کلی در آن پر رنگتر از هر زمانی مطرح میشد وارد تعاملات تازه با جهان شد. اعلام سال گفتوگوی تمدنها به پیشنهاد ایران و تصویب جامع آن در مجمع عمومی سازمان ملل، سفرهای سطح بالای دیپلماتیک، توافقات اقتصادی مهم در زمینه اجرای پروژههای زیربنایی با همکاری و تأمین مالی غرب و رخدادها مشترک فرهنگی روبهتوسعه و تعدیل فشارهای تحریمی یکجانبه آمریکا در مقابل جدی شدن برنامه صلح آمیز هستهای کشورمان در جهان غرب به آرامی پتانسیلهای دیپلماتیک خود را از دست داد و تعلیق فرایند غنیسازی اورانیم (اگرچه داوطلبانه و موقت) مؤثر بودن مورد انتظار رویکرد سیاست خارجی دولت اطلاحات را زیر سؤال برد.
پیروزی نئومحافظهکاران در آمریکا و حملات یازدهسپتامبر و تغییر کامل فضای سیاست خارجی در جهان و مواضع خشن دولت جدید آمریکا، ضعفکارایی سیاست خارجی ایران و معنیداری و ثمربخشی ناچیز آنرا ثابت کرد و در آستانه انتخابات دور جدید ریاستجمهوری در ایران، فضا و شرایط برای تغییر اساسی در رویکرد سیاست خارجی ایران یکبار دیگر برای معنی داری آن در قبال تحولات محیطی استراتژیکش آماده شده بود.
اگر دوران حاکمیت نئومحافظهکاران آمریکایی بر اریکه قدرت این کشور را حساسترین دوران سیاست خارجی آمریکا پس از فروپاشی نظم دوقطبی حاکم بر جهان بدانیم، چراکه برای نخستینبار این کشور بهعنوان رهبر جناح پیروز جنگسرد نظمدهی قدرتی روابط بینالملل و سیاستخارجی تکقطبی صریحی را با حمله به عراق و افغانستان آغاز کرد، شرایط زمانی دولت هفتم که بخشهای اساسی از دوران بلوغ استراتژی نئومحافظهکاران در آمریکا را دربرمیگیرد (دوره مورد نظر مطالعه حاضر نیز هست) را باید برههای استثنایی از مدیریت سیاست خارجی کشور دانست.
در دورهای که نئومحافظهکاران رسما سیاست یکجانبهگرایی هرکجا ممکن است و چندجانبهگرایی هر کجا ضروری است را تعقیب و تبلیغ میکردند، جمهوری اسلامی ایران مقابله با شکلگیری جهان تکقطبی را در معتبرترین اسناد ملی خود، یعنی سند چشمانداز بیستساله برنامه چهارم توسعه کشور مغایر با منافع ملی دانست و بهعنوان منشور سیاست خارجی خود به جهان اعلام کرد. از این سیاست پررنگتر و در سمت ایجابی سیاست، ایران اعلام کرد که جهان مورد نظر مهمترین رقیب و یا دشمن جهانی و منطقهای خود را از طریق برنامهریزی هوشمندانه قدرت ملی خود و تلاش برای الهامبخشی در جهان اسلام بهعنوان رکن منافع و امنیت ملی خود به مبارزه میطلبد.
صحنه استراتژیک رویارویی مزبور با تشکیل دولت نهم و اعلام رویکرد تازه دولت جدید در قبال روندهای جاری در عرصههای مختلف جهانی و منطقهای کامل شد. دولت جدید ایران رویکرد سیاست خارجی تهاجمی را با دو هدف 1- مقابله با چالشهایی که کشور با آن روبهرو بود و 2- حداکثر کردن منافع ملی کشور اتخاذ کرد.
تحتتأثیر عوامل مزبور، جمهوری اسلامی ایران که در تمامی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی با مجموعه چالشهای مختلفی نظیر بحث حقوق بشر، اتهامات بیاساس تروریسم دولتی و حمایت از تروریسم درگیر بود با چالش همهجانبه استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای روبهرو شد و در نتیجه شرایط جدید، با سه مجموعه تهدید ماهیتا متفاوت نسبت به زمینههای قبلی خود روبهرو شد:
الف - تحریمهای اقتصادی بینالمللی وضع شده از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد
ب - تحریمها وتهدیدات اقتصادی یکجانبه جهان غرب و متحدانش
ج - تهدیدات مستقیمتر نظامی آمریکا، تحت شعار: تمامی سناریوها در ارتباط با بحث هستهای ایران روی میز است سران کاخ سفید.
در نگاهی گذرا، در نخستین سال تشکیل دولت جدید در ایران از دوره پنج ساله مطالعه حاضر علاوه بر چالشهای کلان مختلف سیاست خارجی، چالشهای نوین و با ابعاد متفاوت زیر در مقابل تلاشهای دیپلماتیک کشور قرار گرفت:
تغییر کامل فضای مثبت فعالیت دیپلماسی رسمی خارجی کشور نسبت به دوره دولت اصلاحات و پیامدهای آن
افزایش فشارهای همهجانبه سیاسی در سطح منطقهای و بینالمللی برای مدیریت روند تغییرات با اهمیت رویکرد سیاست خارجی دولت جدید در ایران
تردیدهای تازه در میان جامعه ایرانیان خارج از کشور درخصوص روابط تازه شکلگرفته آنان با نیازهای توسعه ملی
روند سریعا روبهتوسعه توقف تأمین مالی پروژههای بزرگ و زیربنایی کشور به ویژه در بخش نفت و گاز و انرژی و پیامدهای آن
افزایش درجه ریسک اعتباری کشور و هزینههای بالاتر روابط اقتصادی خارجی
به تعویق افتادن فعالیت مکانیسمهای توسعه روابط دوجانبه اقتصادی و سیاسی کشور نظیر کمیسیونهای مشترک اقتصادی و کمیتههای مشترک همکاریهای سیاسی و فنی
تقویت احتمال کاهش شتاب رشد اقتصادی کشور در نتیجه فشارهای همهجانبه اقتصادی و مالی به فرایند توسعه ملی.
نکته برجسته در این تحولات استراتژیک در رویکرد سیاست خارجی ایران آن بود که در مقابل چالشهای جدید، مزیتها و پتانسیلهای بااهمیت زیر نیز در برابر سیاست خارجی کشور گشوده شد:
افزایش قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران بهویژه درجهان اسلام و میان ملتهای اسلامی و محروم جهان
افزایش قیمت نفت خام در بازارهای جهانی و پیامدهای مختلف آن در مدیریت مالی و اقتصادی کشور
امکان اتخاذ مواضع صریح و بانفوذ علیه سیاستهای یکجانبه نئومحافظهکاران در سطح منطقهای و جهانی
ایجاد فضای حمایتی بهتر از سیاستهای ایران در سطح منطقهای و بینالمللی
ایجاد فرصت تعریف قدرتهای جدید در سطح منطقهای و جهانی و تحمیل آن به ایالات متحده آمریکا (بهترین مورد در این زمینه تولد هند جدید در مناسبات بینالمللی در نتیجه ضرورتهای مدیریت روابط جدید این کشور با ایران از سوی ایالات متحده آمریکا بود).
افزایش ظرفیت جهانی برای مخالفت با یکجانبهگرایی و جهان تکقطبی آمریکا
افزایش امکان یارگیری بهتر کشور در برخی از مناطق جهان ازجمله آمریکای لاتین و آفریقا
تجلی بهتر تواناییهای علمی و تکنولوژیکی ایران اسلامی و قابلیت اتکا به آن در مناسبات خارجی
اصلی شدن بحث هستهای و پیگیری نهچندان جدی سایر اتهامات کشور.
در فاصله بیش از پنج سال از اجرای سیاست خارجی دولت جدید در ایران سه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران یکی پس از دیگری از تصویب گذشت. در تمامی موارد موضع ایران نامشروع بودن و غیرحقوقی بودن اقدام نهادی بود که پس از جنگ جهانی دوم برای قضاوت در مورد مشروعیت حقوق ملتهای جهان تاسیس شده است. معهذا و با وجود این مواضع روند محدودشدن دسترسی ایران به ظرفیتهای خارجی برای سرعت بخشیدن و تجربه حداقل دستاوردهای اقتصادی کشور برای تأمین منافع ملیاش در بلندمدت همچنان ادامه داشته و در حال حاضر فینفسه به مهمترین چالش منافع ملی بدل شده است.
پارهای از چالشهای مورد بحث تحتتأثیر برنامهها وتحولات فضای سیاست خارجی کشور نظیر دیدگاه ایرانیان خارج از کشور با تغییرجهتهای با اهمیتی همراه شد و پتانسیلها و مزیتهای ایجاد شده در فضای سیاست خارجی جدید، امکان اتخاذ تدابیر و یافتن راهکارهای نوینی را برای عبور از موانع ایجاد شده و ایستادن در مقابل فشارهای واردشده به سیاست خارجی کشور فراهم ساخت، ولی مهمترین دستاورد این پتانسیلها و تغییر نسبی اثربخشی چالشهای ایجادشده در یک ارزیابی کلان، فضایی است که اکنون بهویژه پس از پایان کار معنیدار نئومحافظهکاران آمریکایی در سالهای اخیر از اهمیت طراحی یک رویکرد تازه در سیاست خارجی ایران (بهعنوان یک عرف عقلانی) دفاع میکند.پس از سال 2008جهان شاهد یکی از بیسابقهترین بحرانهای اقتصادی خود شده است. بحران مزبور نیز که خود نتیجه زیادهروی در استفاده از قدرت، منابع مالی و جاهطلبی رهبران است، بهخوبی زمینههای اندیشههاینو در عرصه روابط بینالملل، شناخت موقعیت کنونی جهان و سرانجام رویکردهای متفاوت در حوزه سیاست خارجی در جهان را فراهم ساخته است. بهعبارت دیگر، هم شرایط کنونی اقتصادی و سیاسی و بینالمللی جهان و هم الزامات حاکم بر شرایط اقتصادی و سیاسی ایران از تغییر رویکردها اگر نه به یک میزان، ولی در یک جهت حمایت میکنند. علاوه بر اینکه مستقل از بحث دلایل آن، در فاصله سالهای پس از ابلاغ سند چشمانداز بیستساله کشور تاکنون با شاخصهای ارزیابی انجام شده و ارزیابی شرایط کلی جهان،کشور از سه هدف راهبردی و اصلی سیاست خارجی یعنی: 1- تعامل سازنده و مؤثر درروابط بینالملل 2- الهامبخشی در جهان اسلام و 3-تبدیل به قدرت اول شدن در زمینههای علمی و تکنولوژیکی و اقتصادی در منطقه خاورمیانه و غرب آسیا شکاف بیشتری را تجربه میکند.
در سطح منطقهای نیز پس از بیش از سه دهه از انقلابی بزرگ در ایران علیه حکومتی سلطنتی و نزدیک به غرب و متحد آمریکا، منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شاهد زنجیره قیامهای پایداری که ایران رسما آنرا بیداری اسلامی میداند است که با وجود تفاوت نظامهای سیاسی، ساختارهای اجتماعی و شرایط زندگی فردی و جمعی هم فیمابین خود و هم میان آنها و ایران 30سال قبل، در زمینه دلایل و انگیزههای اغتشاشاتی که اکنون به انقلاباتی تمام عیار بدل شدهاند، مشابهتهای زیادی به چشم میخورد و مطمئنا مطالعه ایران کنونی، حرفهای گفتنی زیادی در رابطه با آینده این کشورها و از آن مهمتر چشمانداز خاورمیانه جدید با تمام چالشها و مزیتهایش برای ایران ارائه میکند.
در مورد آینده این تحولات ژرف شاید در حال حاضر تنها بتوان براین درس تاریخی تأکید ورزید که همانگونه که ایران پس از انقلاب برای آمریکا و غرب هیچگاه ایران قبل از انقلاب نشد تردیدی نیست که خاورمیانه و شمال آفریقای جدید نیز به دوران قبل از قیامها و انقلابات بازنخواهند گشت. تعادلهای منطقهای تغییر کرده و باید دید تا چه زمانی حداقل ثبات شرایط در کشورهای درگیر ایجاد خواهد شد تا بتوان واقعا تعادلهای جدید را دید و چشماندازهای منطقهای را به تصویر کشید. با چنین تحلیلی ایران سه دهه از منطقه خود جلوتر است و در شرایطی که زمان بهرهبرداری از قدرت الهام بخشی انقلاب اسلامی فرارسیده است، سیاست خارجی کشور با چالشها و رقابتهایی روبهروست که نیازمند پاسخگویی سریع و مؤثری است. ایران امروز اگرچه با چالشهایی روبهروست که برای تضمین آینده روشناش در هر دو صحنه داخلی و خارجی باید از آنها با موفقیت عبور کند، ولی تنها کشوری است که با برخورداری از نهادهای نسبی دموکراتیک در منطقه خود ظرفیت روابط نزدیک و عادلانه و پایدار با غرب را داراست. در صحنه خارجی مطمئنا چالش اصلی ایران قبول تبدیل شدنش به یک قدرت منطقهای است و در صحنه داخلی اتخاذ تدابیری است که در نوعی چانهزنی قدرت، بلوغ فرایندهای دمکراتیک آغازشده سهدهه اخیر را باید به ارمغان آورد و در سایه چنین دستاوردی نقاط ضعف جدیای نظیر موضوع ادعاهای حقوق بشری و تروریسم و پیگیری تولید سلاحهای هستهای را برای تحرکی متفاوت از مسیر سیاست خارجی بردارد.
در مورد ایران موفق که هم فینفسه شانس بالایی را داراست و هم تحولات جاری در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به نحوی باورنکردنی به کمکش آمده، نیازی به هیچ بحثی نیست: شریک تجاری مطمئن با ظرفیتهای بالا برای رشد و توسعه پایدار و برخوردار از ظرفیتی که میتواند موتور رشد و توسعه منطقهای خود و بالطبع کل جهان تلقی شود.