گربه در خیابان وثیقی، پلاک 10 خانهزاد است و عصرها با سه چهار گربه دیگر، نازکنان و مودب روبهروی مغازه خانم شکوهی مینشینند تا زن قصاب، لقمهای خوش خوراک به آنها بدهد.
نخستین زن قصابی که تا به حال در زندگیام دیدهام زنی است مهربان با چهرهای دوستداشتنی و دستی بخشنده که حتی گربهها هم از مغازه اش ناامید بیرون نمیروند، چه رسد به مشتریها که او میگوید بعضیهایشان بسیار فقیرند.
او تا به حال گوسفند نکشته چون دلش راضی به خون ریختن نشده اما لاشهها را پوست کنده، گوشتها راتکهتکه کرده، استخوانها را با ساطور خرد کرده و دلمههای خون را از دست و لباسش شسته تا زنی مفید و کمک کار خانواده باشد.
زهرا شکوهی در شهر ما یک استثناست. زنی جوان که بر لب لبخند و در دست ساطور دارد به اندازه کافی منحصر به فرد است.
متن مصاحبه را بخوانید:
- متولد چه ماهی هستید؟
متولد تیر، سال 48.
- تا به حال طالع زن متولد تیر را خواندهاید ؟ به شما شباهت دارد؟
بله خوانده ام. خصوصیاتی که میگوید خیلی شبیه من است.
- مثلا کدام ویژگیها؟
در طالعم نوشته این زن مثل خروس است که از مرغهایش بخوبی مراقبت میکند یعنی خیلی غیرتی است و البته مغرور.
- شما روی چه کسی یا چه چیزی غیرت دارید؟
من دوست ندارم مردم به زنها و دخترها نگاه بد کنند یا مشتریها به من به چشم دیگری نگاه کنند. من در کارم خیلی جدیام، تا به حال هم نشده کسی به من نگاه بدی کند.
- شغل قصابی برای زنها در خانواده شما مرسوم است؟
نه. خواهرم وقتی شوهرش زنده بود در کشاورزی به شوهرش کمک میکرد و حالا هم که از دنیا رفته، خودش به تنهایی کشاورزی میکند. برادرهایم هم همه شغل اداری دارند و مثل ما نیستند.
- فکر میکنید شما علاقه به قصابی را از اجدادتان به ارث بردید؟
نمیدانم اما این شغل را دوست دارم. 12 سال پیش به این علت وارد این کار شدم که شوهرم در مغازه قصابیمان دست تنها بود و هر چه شاگرد میآورد دزدی میکردند و میرفتند. برای همین به شوهرم گفتم من خودم کنار دستت میایستم و کمکت میکنم. اول قبول نکرد و گفت خانه داریات را بکن اما من گفتم هم قصابی میکنم هم کار خانه. اول هم کارم را با نظافت شروع کردم و یواشیواش بقیه کارها را هم یاد گرفتم.
- از صبح که بیدار میشوید برنامه کاریتان چیست؟
صبح که برای نماز بیدار میشوم دیگر خوابم نمیبرد. همان موقع برای ناهار غذا را بار میگذارم و سر ساعت 8، مغازه را باز میکنم. ساعت 11 هم دوباره به خانه برمیگردم تا بقیه کارهای مربوط به ناهار را انجام دهم و سر ساعت 3، دوباره به مغازه برمیگردم و تا 8 شب اینجا میمانم.
- چقدر درس خواندهاید؟
تا کلاس پنجم ابتدایی. اما حساب و کتابم خوب است و همه گوشتهای مغازه را خودم میفروشم و حساب پولش را نگه میدارم.
- پس هیچ وقت اختلاف حساب پیدا نمیکنید؟
نه اصلا. همیشه حسابها به هم میخواند.
- چرا فقط تا پنجم ایتدایی درس خواندهاید؟
موقعیتش نبود. ما در «طرقرود» از توابع شهرستان نطنز زندگی میکردیم. آنجا هم فقط تا کلاس پنجم امکان درس خواندن وجود داشت و اگر کسی میخواست ادامه تحصیل بدهد باید به نطنز میرفت که 40 دقیقه با محل زندگیمان فاصله داشت. خانوادهها هم حاضر نمیشدند دختر را به راه دور بفرستند.
- شما دوست داشتید تا مقاطع بالاتر درس بخوانید؟
بله اگر امکانات بود دوست داشتم اما آن موقع امکانات نبود و حالا که امکانات هست دیگر مغزم کشش ندارد.
- شوهر شما از روزی که به خواستگاریتان آمد، قصاب بود؟
بله. شوهرم از بچگی قصابی میکند البته اول از پادویی و کارگری شروع کرده.
- آن موقع ناراحت نبودید که زن یک قصاب میشوید؟
نه ناراحت نبودم. البته آن موقع در کارخانه همبرگرسازی، در قسمت قصابی کارخانه، گوشت را بیاستخوان میکرد که بعد از پنج شش سال کارگرها را بیرون کردند و شوهرم برای خودش مغازه باز کرد.
- زندگی با یک مرد قصاب چطور است؟
خوب است اما کمی خشن است، نمیشود زیاد سر به سرش بگذاری چون زود عصبانی میشود، خون با آدم این کار را میکند. هر وقت شوهرم عصبانی بشود من باید ساکت بشوم.
- پس زن قصاب هم باید همین طور باشد؟
نمی دانم، اما من این طور نیستم. ولی در مجموع با هم خوبیم و اگر یک روز یکی از ما نباشد جای خالی همدیگر را احساس میکنیم.
- قصابی یک شغل خشن است، چطور با آن کنار آمدهاید؟
ابتدای کار برایم کمی سخت بود مخصوصا وقتی شوهرم سر گوسفند را میبرید من کنار میرفتم و نگاه نمیکردم، اما الان همه چیز برایم عادی شده و گاهی سر گوسفند را میگیرم تا شوهرم ببرد. به خودم میگویم مجبورم این کار را بکنم چون بالاخره گوشت این حیوان برای استفاده است.
- سر بریدن گوسفند ناراحتتان نمیکند؟
چرا خیلی ناراحت میشوم. تا به حال هم این کار را نکردهام و هیچ وقت هم نمیکنم. بعضی وقتها شوهرم میگوید بیا سر بریدن را یادت بدهم اما من میگویم هر کاری از من بخواهی انجام میدهم جز این کار، دلم اجازه نمیدهد این کار را انجام دهم.
- ناراحت نیستید شوهرتان سر میبرد؟
نه، چون میگویم شغلش این است. البته خودش هم بعضی وقتها از این کار ناراحت میشود و میگوید اگر وضعم خوب شود این کار را کنار میگذارم.
- دستمزد سربریدن چه قدر است؟
مجانی است. فقط قصاب، پوست و روده را برمیدارد.
- و پوست و روده را چند میفروشید؟
15 تا 17 هزار تومان. چیز زیادی عایدمان نمیشود.
- اگر قرار باشد روزی دخترتان قصابی کند به او اجازه میدهید؟
بستگی به شرایط دارد. اگر همسرش بخواهد میتواند یاد بگیرد.
- نظر بچهها درباره شغل شما چیست؟
تا به حال چیزی نگفته و ایرادی نگرفتهاند. دختر کوچکم هم میگوید من به شغلت افتخار میکنم چون زحمت میکشی.
- شنیدهام قصابی زور زیادی میخواهد، درست است؟
بله و من شکر خدا زور کافی دارم.
- کدام یک از کارهای قصابی زور بیشتری میخواهد؟
پوست کندن.
- این کار فوت و فن خاصی دارد؟
بله. اول پاچهها را سوراخ میکنیم بعد با پمپ باد، پوست را باد میکنیم. بعد هم با چاقو روی پاها خط میاندازیم و پوست کندن را از پا شروع میکنیم.
- شما پوست گوسفند را هم میکنید؟
بله این کار را بلدم، گاهی هم انجام میدهم اما ترجیح میدهم بیشتر گوشت خرد کنم، آن را بیاستخوان کنم و گوشتها را عادلانه به طوری که استخوانها به صورت مساوی تقسیم شده به مشتریها بفروشم.
- گرانی این روزهای گوشت چه تاثیری در خرید مردم گذاشته؟
خرید مردم خیلی کم شده مخصوصا در یک ماه اخیر. این هفته ما فقط یک بار گوشت خالی کردیم چون مردم نمیخرند و ضرر میکنیم.
- مشتریها چه قدر گوشت میخرند؟
بعضیها 5000 تومان، بعضیها 2000 تومان. بعضیها میگویند 2000 تومان گوشت خورشتی بده که یک تکه کوچک بیشتر نمیشود.
- تا به حال شده کسی سراغ آشغال گوشت را بگیرد؟
بله خیلی زیاد. اگر آن موقع شوهرم در مغازه باشد یک تکه گوشت یا قلم داخل کیسه میاندازد.
- شما نسیه هم میدهید؟
قبلا خیلی زیاد میدادیم اما حالا فقط به آنهایی که میشناسیم نسیه میدهیم چون افراد ناشناس گوشت را میبرند و پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند.
- مصرف گوشت خودتان در ماه چقدر است؟
ما چون خودمان دستمان در کار است گوشت دوست نداریم. گوشتهای غذا هم همیشه میماند. از بس بوی گوشت به ما خورده سیر شدهایم.
- قدیمیها تعریف میکنند که موقع خرید گوشت از قصاب قسمت خاصی از گوشت را میخواستند و او هم بدون اعتراض گوشت را میفروخت اما حالا این طور نیست، چرا؟
فقط به خاطر گرانی است. من وقتی بچه بودم برای خرید گوشت به قصابی میرفتم و کاسه بزرگ مسیمان پر از گوشت میشد در ازای 25 تومان که هم تازه بود و هم بدون استخوان. اما حالا اگر این طوری گوشت بفروشیم ضرر میکنیم.
- شما گوشت شتر هم میفروشید. استقبال مردم چطور است؟
گوشت شتر الان کیلویی 28 هزار و 500 تومان است یعنی گوشتی که قبلا کسی نگاهش هم نمیکرد.
- چرا گوشت شتر گران است؟
گوشت شتر وارداتی است. شترهای ایرانی چرب است و به درد نمیخورد برای همین از مرز پاکستان شتر وارد میشود و بابتش هم روپیه پرداخت میشود. روپیه هم که گران شود گوشت گران میشود.
- مردم برای خرید دنبه هم میآیند؟
بله. خیلیها روغن دنبه درست میکنند. قیمتش هم کیلویی 12 هزار تومان است، دنبهای که قبلا کسی نگاهش نمیکرد.
- به نظر شما چرا بعضی از قصابها ثروتمند هستند؟ آیا آنها رازی برای پولدار شدن دارند؟
آنهایی که شما میگویید از شهرستان به صورت امانی، گوسفند زنده وارد میکنند و پول صاحب گوسفند را وقتی میدهند که گوشت آن را فروخته اند که تازه بعضی وقتها هم بابتش چک میدهند. از زمان خرید گوسفند تا فروش گوشت هم با پول آن زمین و ملک میخرند و سرمایهگذاری میکنند. یعنی اینها با پول مردم کار میکنند.
- شما چرا این کار را نمیکنید؟
ما با پول مردم ریسک نمیکنیم. همیشه با یک آبباریکه ساختهایم چون دوست نداریم یکدفعه بپریم بالا. ما با پول حلال راحتتریم.
- فکر میکنید تا چه سنی به این کار ادامه دهید؟
تا هر موقع که شوهرم در این کار باشد، من هم هستم.
مریم خباز - جامجم آنلاین