ترس و ترسیدنها، سد راه خیلی از آدمها هست.هرچقدر هم که ماجراجو و ریسکپذیر باشید، نمیتوانید این حقیقت را انکار کنید که بیشتر ما از تغییر و تحول ترس داریم. ترس از تغییر و تحول چیزی نیست که معمولاً زیاد به آن فکر کنیم اما اگر کمی بیشتر روی این موضوع دقیق شویم متوجه میشویم که از بسیاری تغییرات در زندگی خودداری کردهایم.
هرچند که احتمال منفی بودن این تغییر بسیار پایین باشد. وقتی یک رابطه شروع میشود یا پایان میپذیرد، قصد تغییر مکان زندگی را دارید، شغل جدیدی پیدا میکنید، کسی را که دوست دارید از دست میدهید، این تغییر چه خوب و چه بد باشد عامل ایجاد استرس میشود. در این مطلب سعی میکنیم دلایل این هراس و استرس و راهکارهای احتمالی مبارزه با آن را برایتان ذکر کنیم.
واژه "تغییر" بسیار گسترده است و میتواند به بسیاری چیزها تعمیم داده شود. ممکن است، شما تنها قصد اسبابکشی داشته یا در صدد شروع کردن یک شغل تازه باشید و یا اینکه این تغییر اتفاق وحشتناکی مانند از دست دادن یکی از عزیزان باشد و...
این تغییرات چه خوب، چه بد، چه بزرگ و چه کوچک باشند، همگی باعث اصلاحات و تنظیماتی در رفتار و زندگی ما خواهند بود.
اصلاحات و تنظیماتی که عامل ایجاد استرس میشوند حتی اگر مثبت باشند، فرقی نمیکند. شما هیچوقت نمیدانید چه اتفاقی قرار است برایتان رخ دهد و این موضوع باعث ترس میشود. همسو شدن و وفق دادن خود با تغییرات نیازمند شناخت تغییر و تأثیرات آن است.
"تغییر" چیست؟
روگر اس. گیل، یک محقق و مشاور مسائل خانواده درباره "تغییر و تحول" میگوید؛ تغییر در محیط اطراف، موقعیت یا وضعیت روحی یا جسمی یک فرد موجب میشود که چارچوبهای فکری و الگووارههای او به چالش کشیده شود.
این تعیبر به این معناست که انسان تمایل دارد، اتفاقات و رویدادها را پیش بینی کرده و ببیند که دنیا چگونه پیش می رود. هرگاه اتفاقی در دنیای شخصی یک فرد روی میدهد که با چیزی که انتظار دارد، متناقض است، میگویید؛ تغییر و تحول رخ داده است.
"تغییر" به شکلهای مختلفی در زندگی افراد رخ میدهد؛ هر فردی مشکلات دوران بلوغ، جوانی و سپس بیماریهای گریزناپذیر پیری را تجربه خواهد کرد.
ازدواج میکنیم، فارغالتحصیل میشویم، شغلهایمان را تغییر میدهیم، نقل مکان میکنیم، ممکن است، تصادفات وحشتناکی داشته باشیم، والدینمان را از دست میدهیم، سرگرمیها جدیدی کشف میکنیم و گاهی اوقات حتی به رؤیاهایمان دست پیدا میکنیم...
هرکدام از این اتفاقات، ممکن است، احساس متفاوتی مانند خوشحالی یا ناراحتی در ما بوجود آورند و سایر مسائل جانبی.. اما این نکته مهم است که بدانید ، خود اتفاقات همیشه تنها عامل تعیین کننده رفتار ما در برخورد با تغییرات خوب و بد نیستند.
بلکه مهم عوامل و وجود یک زنجیره پیوستگی بین مثبت ومنفی است که نمیتوان تمامی تغییرات را به عنوان خوب یا بد دستهبندی کرد. در واقع، وجود معیارهای روانشناسی دیگری مانند خلق و خو، حس و حالت و ضریب هوشی تعیین کننده این است که اشخاص مختلف یک تغییر را خوب یا بد تلقی کنند.
علاوه بر این، خود رویداد بر روی این که ما استرس داشته باشیم یا خیر تأثیر ندارد؛ اگر چیزی تغییر کند، خواه خوب باشد یا بد، احتمالاً استرس را به همراه خواهد داشت. هر بار با رویدادی مواجه میشویم که با تصوارت و باورهای ذهنی ما ناسازگار و متناقض است با استرس رو به رو خواهیم شد. بنابراین نمیتوان گفت که رویدادهای بد بیشتر از رویدادهای خوب استرسزا هستند.
در سال ۱۹۶۷ میلادی دو روانپزشک به نامهای "توماس هولمز" و "ریچارد ری" با بررسی پروندههای بیش از ۵۰۰۰ بیمار خود معیار و مقیاسی برای اندازهگیری استرس بر اساس رویدادهای مختلف تنظیم کردند که به نام "سنجش استرس هولمز و ری" شهرت گرفت.
آنها دو جدول یکی برای بزرگسالان و دیگری برای خردسالان طراحی کردند که هر رویداد مهم با عددی مشخص شده است. در این جدول کافیست عدد این رویدادها را با هم جمع کنید تا متوجه شوید چقدر در معرض استرس و یک بیماری روانی قرار دارید.
پیشنهاد میکنم این جدولهای جالب را در ویکیپدیا مطالعه کنید. با نگاهی به رویدادهای بالایی در این جدول متوجه میشوید بعضی از اعداد، مربوط به رویدادهای خوبی مانند؛ ازدواج، نامزدی و تولد است.
وقتی میخواهیم بدانیم این تغییرات چگونه در زندگیمان اثر میگذارند باید به سه نکته توجه کنیم: اول، خود موقعیت، دوم، خلق و خو و حالت فرد و سوم، میزان تأثیر دیگران روی یک فرد.
چرا تغییر اینقدر دشوار است؟
مغز آدمی ثبات را دوست دارد و انتظار دارد بعضی چیزها بدون تغییر باقی بمانند.
فرض کنید مسیر همیشگی از پارککردن ماشین تا رسیدن به محل کارتان را درحال قدم زدن هستید؛ ناگهان به یک سازه در حال ساخت ساختمانی میرسید و مجبور به تغییر مسیر میشوید. با نگاهی به اطراف میتوانید یک مسیر انحرافی را بیابید تا به محل کارتان برسید؛ این موقعیت نباید هیچ استرسی ایجاد کند اما مغز ما ناخودآگاه با رویارویی با تفاوت این امر را باعث می شود.
از آنجایی که مسیر همیشگی را بارها قدم زدهاید، نگران نیستید که مسیر شما را به کجا میبرد اما وقتی به یک بنبست میرسید، ناگهان اطلاعاتی که به آنها اطمینان داشتید، خراب میشوند:
این مسیر به کجا ختم میشود؟ چقدر طول میکشد؟ آیا خطرناک است؟ و... به عبارتی بیشتر مواقع، چیزهایی که نمیدانیم باعث هراس ما میشوند و "تغییر" نیز چیزهای را خلق میکند که ما از آن اطلاعی نداریم. به همین دلیل ما به صورتی بسیار غیرعقلانی و ناخوداگاه، قصد جلوگیری از تغییر را داریم. این معمولاً باعث ایجاد برخی مشکلات اضافه خواهد شد.
راجر رواشناس رفتاری معتقد است: طبع، ذات و پرورش انسان در شکلگیری باورهای ذهنی و ریشهای آنها از نحوه عملکرد و نقش آنها در دنیا مؤثر است.
وقتی عملکرد دنیا یا خود را به یک شکل و روش خاص در طولانی مدت میبینیم در ذهن ما باورها و الگووارههایی شکل میگیرد که زندگی باید اینگونه باشد. این باورها بیشتر در دوران کودکی شکل میگیرند؛ زمانی که ما هنوز دید خاصی نسبت به دنیا نداریم و تجربههای کوچک ما و گفتههای بزرگترها تبدیل به باورهایی میشود که در آینده در دنیای واقعی محک میخورند.
کودکان معمولاً خیلی راحتتر با تغییرات برخورد میکنند. چرا که الگوهای ذهنی کمتری از گذشته دارند که احتمال تناقض با رویدادهای پیش رو را داشته باشد. بنابراین هرچه بزرگتر میشویم، مغز ما نیز بیشتر در مقابل تغییرات مقاومت میکند.
از طرفی اطلاعات جدید یا همان تغییر، مغز ما را آزار میدهد. ما تمایل داریم دوستان و گروههایی را پیدا کنیم که به افکار ما قوت میبخشند. خواه این افکار صحیح و خواه اشتباه باشند. وقتی اشخاص زیادی موضوعی را قبول دارند خیلی راحت میتوان اقلیت مخالف را نادیده بگیرند.
این موضوع به دلیل پدیدهای به نام "توهم بینش متقارن"است. دیوید مک رینی، نویسنده کتاب "شما خیلی باهوش نیستید" اینگونه آن را توضیح میدهد:این پدیده باعث میشود، شما اطلاعات متناقض را با تعصب رد کنید و به چیزی که از پیش میدانستید وفادار بمانید. به بیان سادهتر شما به احتمال تغییر حمله میکنید چرا که فکر میکنید بیشتر و بهتر از دیگران میدانید و دوستانتان نیز در این امر شما را یاری میکنند.
"توهم بینش متقارن" باعث میشود تصور کنید شناخت شما از دیگران بسیار بیشتر از شناخت آنها از شماست و حتی شما آنها را بهتر از خودشان میشناسید. این توهم در گروهها نیز صادق است و باعث میشود گروهی که شما عضویت آن را دارید، تصور کند شناختش از افراد خارج از گروه و با باورهای مختلف بیشتر از شناخت آنها از گروه است و اینکه شما گروه را از افرادی که به آن تعلق دارد بهتر میشناسید.
بیشتر افراد از اینکه حس کنند وقت و تلاششان هدر رفته است، بیزارند. بعضی اوقات تغییر باعث از دست دادن چیزهایی میشود و مغز ما از دست دادن را به هیچ عنوان نمیپسندد. وقتی از لحاظ عاطفی و جسمانی خودمان را وقف چیزی میکنیم تغییر دشوارتر میشود چرا که دوست نداریم تمامی وقت و تلاشمان را هدر رفته ببینیم.
به همین دلیل است که بعضی اوقات با اینکه میدانیم یک پروژه در آخر به شکست منجر میشود باز هم به انجام آن ادامه میدهیم. با اینکه در واقع زمانمان تلف نشده و ما تجاربی در این کار کسب کردهایم، با این وجود، مغزما دوست دارد آن را به عنوان زمان هدر رفته تلقی کند تا یک رویداد اجتناب ناپذیر.
تحقیقی توسط دو روانشناس به نامهای دانیل کاهنمان و آموس تیویرسکی نشان میدهد نفرت "از دست دادن" اکثر اوقات باعث میشود، انتخابهایمان را عوض کنیم. حتی اگر گزینههای دیگر مشابه یا یکسان باشند. مک رینی این موضوع را با طراحی یک داستان جالب، ثابت میکند.
تصور کنید پایان دنیا نزدیک است. یک بیماری به عنوان مثال؛ تلاش برای درمان کچلی سر باعث کشته شدن بیشتر ساکنان زمین شده است و تنها ۶۰۰ نفر باقی ماندهاند که آنها نیز در معرض خطر هستند.
شما به عنوان یکی از بازماندگان با دانشمندی آشنا میشوید که باور دارد درمانی را کشف کرده اما مطمئن نیست؛ او دو نسخه متفاوت از دارویی را تولید کرده و در انتخابشان دچار مشکل شده است. فرض کنید تمامی تخمینهای او درست باشد اما انتخاب نهایی را به شما واگذار کرده است. داروی "الف" به طور قطع ۲۰۰ نفر را نجات میدهد. داروی "ب" با احتمال ۳/۱ همه را نجات میدهد اما با احتمال ۳/۲ هیچکس را نجات نخواهد داد.
سرنوشت انسانها در دستان شماست؛ کدام را انتخاب میکنید؟
جواب خود را در نظر داشته باشید و حالا به یک مثال متفاوت توجه کنید.
این بار با همین شرایط نسل بشر بدون درمان منقرض خواهد شد و دو داروی دیگر به شما پیشنهاد میشود. داروی "ج" به طور قطع ۴۰۰ نفر را خواهد کشت و داروی "د" به احتمال ۳/۱ هیچکس را نخواهد کشت و با احتمال ۳/۲، ۶۰۰ نفر را خواهد کشت.
کدام را انتخاب میکنید؟
بیشتر افراد در داستان اول داروی "الف" و در داستان دوم داروی "د" را انتخاب میکنند اما در حقیقت داروی "الف" و "ج" یکسان و داروی "ب" و "د" نیز یکسان هستند. این دو سناریو نشان میدهد چقدر "از دست دادن" برایمان دشوار است و این بر انتخابهایمان تأثیرگذار است.
کنار آمدن با تغییر
شاید تصور کنید کنارآمدن با تغییر و تحول دشوار است اما در حقیقت این کار آنقدرها هم مشکل نیست. شما نمیتوانید نحوه عملکرد مغزتان را تغییر دهید اما میتوانید از ویژگیهایش به نفع خودتان استفاده کنید. اگر مغزتان به اندازه کافی تغییرات را در زمینههای مختلف تجربه کند کمکم متوجه میشود که تغییر چیزی است که میتواند از آن جان سالم به در ببرد و یا حتی از آن سود کند.
به این ترتیب، اطلاعات ثبت شده در مغزتان این نکته را بیان میکند که هراس غیرضروری است و دیگر از تغییرات نخواهید ترسید؛ البته رسیدن به این مرحله چندان ساده هم نیست.
راجر روانشانس معروف چندین راهکار برای بهتر کنار آمدن با شرابط متغیر را بیان میکند. او میگوید؛ برای شروع باید بپذیرید که فرار از استرس در هنگام مواجهه با تغییرات امکانپذیر نیست.
بنابراین به خود اجازه دهید تا پریشانیهای مربوط به تغییر و تمامی احساسات همراه با آن را احساس و درک کنید. این کار ممکن است کمی آزاردهنده به نظر برسد اما اگر این اجازه را به خود ندهید از حرکت و ادامه کار باز میمانید. اگر این احساسات را پردازش نکنید، مجبور میشوید خود را از تمامی تغییرات استرسزا دور نگه دارید.
سعی کنید به تغییر مانند؛ آپدیت کردن یا ارتقا دادن یک نرمافزار نگاه کنید. راجر پیشنهاد میکند که به زندگی به عنوان یک سیستمعامل با انواع نرمافزار نگاه کنید. وقتی دنیا و به تبع آن زندگی و سیستمعامل متحول میشود، نرمافزارهای قدیمی ممکن است دیگر کار نکنند.
پس باید آنها را با کد جدید تغییر داد و آپدیت کرد تا با محیط جدید سازگار شوند. شاید رویدادهای زندگی ما مانند تغییرات جزئی فتوشاپ ساده و راحت نباشند اما اساس و اصولی مشابه دارند.
نکته دیگر اینکه به خودتان اجازه بدهید تا از تغییرات بعضی اوقات بترسید و سپس راهی برای حرکت مثبت رو به جلو بیابید. به عبارتی بترسید، ولی درست و مثبت عمل کنید.
این مورد دشوارترین کاری است که باید در این زمینه به خاطر بسپارید و تمرین کنید چرا که پریشانی روانی حاصل از بعضی تغییرات باعث میشود خوشبینی و مثبت بودن را یک عمل غیرممکن تصور کنید.
اشکالی ندارد، هرچه میخواهید گریه کنید، جیغ بکشید، فریاد بزنید، به در و دیوار بکوبید؛ سپس به دنبال راههایی بگردید که بتوانید با آنها موقعیت جدیدتان را لذتبخشتر و قابل زندگی سازید.
یادتان باشد، فکر کردن دائم به چیزهایی که در این تغییر از دست دادهاید، امکان تجربه چیزهای خوبی را که این تغییر برایتان حاصل کرده است را از شما میگیرد.
هنگام از دست دادن عزیزان، بهترین استفاده از شرایط موجود، پردازش دردهای احساسی و سپس یافتن چشماندازی برای امید مجدد و امکان خوشحالی دوباره است.
تمرین کنید. پس از تمرین کافی، تغییرات دیگر به دشواری گذشته نخواهند بود و دیگر هر بار که در مسیر زندگیتان با تغییرات روبرو شدید، دیگر با بمبی از استرس بیفایده برخورد نخواهید کرد.
تنها راه حذف این استرس و ترس، حفظ آرامش و رفتن به استقبال ناشناختههاست. پس از این به بعد سعی کنید به جای هراس از تغییر روی راهکارهای ذکر شده، تمرکز کنید.
چرا که پیشگیری از تغییر غیرممکن است و به قولی معروف "تنها ثابت زندگی، تغییر است."