دکتر امیربهرام عرب احمدی* غیاث‌ الدین‌ ابوالفتح‌ عمر بن‌ ابراهیم‌ نیشابوری‌ موسوم‌ به‌ خیام‌(1) یکی از بزرگ ترین‌ و مشهورترین‌ شعرای‌ تاریخ‌ ایران‌ بعد از اسلام‌ است‌ که‌ معروفیت‌ وی‌ مرزها را در نوردیده‌ و در سرتاسر گیتی‌ به‌ عنوان‌ شاعری‌ خردگرا شناخته‌ شده‌ است‌.

حکیم‌ عمر خیام‌ اگرچه‌ بیشتر به‌ عنوان‌ شاعری‌ رباعی‌ سرا شهره‌ گشته‌ است‌ ولی‌ وی‌ در واقع‌ فیلسوف‌ و ریاضیدانی‌ بزرگ‌ بود که‌ در طول‌ عمر دراز خویش‌ کشفیات‌ مهمی‌ در ریاضیات‌ و نجوم‌ انجام‌ داد. زندگی‌ حکیم‌ همچون‌ عقاید و اندیشه‌های‌ ژرف‌ و پوینده‌ او در هاله‌ای‌ از ابهام‌ فرو رفته‌ است‌ و افسانه‌هایی‌ که‌ به‌ این‌ دانشمند بزرگ‌ نسبت‌ داده‌اند حقایق‌ و زندگی‌ او را تا حدودی‌ با داستانهایی‌ غیر واقعی‌ درآمیخته‌ است‌.

تاریخ‌ زندگی‌ حکیم‌ معلوم‌ نیست‌ ولی‌ بنابر شواهد امر خیام‌ در سال‌ 439 ه.ق‌ در نیشابور، شهری‌ که‌ به‌ آن‌ عشق‌ می‌ورزید و بخش‌ مهمی‌ از ایام‌ عمرش‌ را در آن‌ گذارند، به‌ دنیا آمده‌ است‌.(2) دوران‌ کودکی‌ و نوجوانی‌ حکیم‌ نیز کاملا مشخص‌ نیست‌ ولی‌ بطور قطع‌ وی‌ مطالعات‌ خود در زمینه‌ علوم‌ معمول‌ آن‌ روز را در نیشابور سپری‌ کرده‌ و به‌ سبب‌ نبوغ‌ ذاتی‌ و ذهن‌ خلاق‌ و استعداد والای‌ خویش‌ به‌ دستاوردهای‌ شگرفی‌ نایل‌ آمده‌ است‌.

نقل‌ شده‌ است‌ که‌ خیام‌ در کودکی‌ با خواجه‌ نظام‌ الملک‌ طوسی و حسن‌ صباح‌ مؤسس‌ فرقه‌ اسماعیلیه همدرس‌ بود و آن‌ سه‌ عهد کردند هر یک‌ در بزرگی‌ به‌ منصب‌ و مقامی‌ دست‌ یافت‌ دو یار دبستانی‌ دیگر را نیز بالا کشد... این‌ روایت‌ براساس‌ تحقیقات‌ دانشمندان‌ و مقایسه‌ تاریخی‌ زندگی‌ این‌ سه‌ شخصیت‌ برجسته‌ قاطعانه‌ رد شده‌ است‌.(3)

حکیم‌ عمر خیام‌ ظاهرا پس‌ از کسب‌ علوم‌ و معارف‌ عصر خویش‌ رهسپار سمرقند گشت‌ و در این‌ شهر مورد توجه‌ امیر قرخانیان‌ شمس‌الملک‌ نصربن‌ ابراهیم‌ قرار گرفت‌ و رساله‌ معروف‌ خود درباره‌ جبر را نیز در همین‌ زمان‌ به‌ رشته‌ تحریر در آورد.(4)

خیام‌ سپس‌ عازم‌ اصفهان‌شد و به‌ خدمت‌ ملکشاه‌ سلجوقی‌ درآمد و به‌ اصلاح‌ تقویم‌ ایرانی‌ و بنای‌ رصدخانه‌ای‌ در اصفهان‌ همت‌ گماشت‌.سلطان‌ ملکشاه‌ در دوره‌ سلطنت‌ خویش‌ حکیم‌ جوان‌ را سخت‌ گرامی‌ داشت‌ و امکانات‌ فراوانی‌ برای‌ فعالیت‌های‌ علمی‌ در اختیار خیام‌ گذاشت‌. پس‌ از روی‌ کار آمدن‌ سلطان‌ سنجر سلجوقی‌ حکیم‌ عمر خیام‌ که‌ در زمره‌ ندمای‌ خاص‌ سلطان‌ ملکشاه‌ بود به‌ خدمت‌ وی‌ درآمد و حتی‌ سلطان‌ را که‌ دچار آبله‌ سختی‌ شده‌ بود مورد معالجه‌ و درمان‌ قرارداد ولی‌ سنجر هیچگاه‌ نظر مساعدی‌ نسبت‌ به‌ خیام‌ نداشت‌.

از این‌ روی‌ وی‌ مدتی‌ کوتاه‌ پس‌ از بر تخت‌ نشستن‌ سلطان‌ سنجر به‌ زادگاه‌ خویش‌ نیشابور بازگشت‌ و باقیمانده‌ عمرش‌ رادر این‌ شهر به‌ انزوا و گوشه‌ نشینی‌ گذارند.حوادث‌ اواخر عمر خیام‌ ناقص‌ و ناکافی‌ است‌ و مهمترین‌ روایتی‌ که‌ در مورد زندگی‌ وی‌ در دست‌ است‌ حکایتی‌ است‌ که‌ نظامی‌ عروضی‌ از این‌ دانشمند بزرگ‌ آورده‌ است‌:

(در زمستان‌ سال‌ 506 ه. ق‌ به‌ شهر مرو سلطان‌ کس‌ فرستاد به‌ خواجه‌ بزرگ‌ صدرالدین‌ (ابوجعفر) محمد بن‌ المظفر (رحمه‌ا...) که‌ خواجه‌ امام‌ عمر را بگوی‌ تا اختیاری‌ کند که‌ به‌ شکار رویم‌ که‌ اندر آن‌ چند روز برف‌ و باران‌ نیاید و خواجه‌ امام‌ عمر در صحبت‌ خواجه‌ بود و در سرای‌ او فرود آمدی‌. خواجه‌ کس‌ فرستاد و او را بخواند و ماجرا با وی‌ بگفت‌ و برفت‌ و دو روز در آن‌ کرد و اختیاری‌ نیکو کرد، و خود برفت‌ و با اختیار سلطان‌ را برنشاند. و چون‌ سلطان‌ برنشست‌ و یک‌ بانگ‌ زمین‌ برفت‌ ابر درهم‌ کشید و باد برخاست‌ و برف‌ و دمه‌ در ایستاد. خنده‌ها کردند. سلطان‌ خواست‌ که‌ باز گردد، خواجه‌ امام‌(عمر) گفت‌ پادشاه‌ دل‌ فارغ‌ دارد که‌ همین‌ ساعت‌ ابر باز شود و در این‌ پنج‌ روز هیچ‌ نم‌ نباشد. سلطان‌ براند ابر باز شد و در آن‌ پنج‌ روز هیچ‌ نم‌ نبود و کس‌ ابر ندید.) این‌ پیش‌ گویی‌ ظاهرا در شصت‌ وهفتمین‌ سال‌ از زندگی‌ خیام‌ صورت‌ گرفته‌ است‌.

در فاصله‌ شانزده‌ سال‌ آخر عمر حکیم‌ کمتر اطلاعی‌ از زندگی‌ وی‌ در دست‌ است‌. خیام‌ ظاهرا کماکان‌ به‌ مطالعه‌ وتدریس‌ مشغول‌ بوده‌ و بویژه‌ کتابهای‌ فلسفی‌ ابوعلی سینا را، که‌ او را استاد خود می‌دانسته‌ است‌، عمیقا مطالعه‌ و بررسی‌ می‌کرده‌ است‌. تنها روایت‌ موثقی‌ که‌ در طی‌ این‌ مدت‌ در دست‌ است‌ از نظامی‌ عروضی‌ است‌ که‌ پیش‌گویی‌ معروف‌ حکیم‌ خیام‌ را در مورد منزلگاه‌ ابدی‌اش‌ نقل‌ کرده‌ است‌.(5)

حکیم‌ عمر خیام‌ فقیه‌، فیلسوف‌، ریاضیدان‌ و منجمی‌ بزرگ‌ بود. وی‌ بیشتر عمر خود را در تدریس‌ ریاضیات‌ وفلسفه‌ گذراند و اکثر آثار ابوعلی‌ سینا را مطالعه‌ نمود و یکی‌ از خطبه‌های‌ معروف‌ ابن‌ سینا در باب‌ یگانگی‌ خداوند متعال‌ را نیز از عربی‌ به‌ فارسی‌ برگرداند. وی‌ اگرچه‌ در حال‌ حاضر بیشتر به‌ سبب‌ رباعیات‌ شیرینش‌ معروف‌ گشته‌ است‌ ولی‌ چندان‌ شعر و شاعری‌ را جدی‌ نمی‌گرفت‌ و شاید تا حدودی‌ نیز شأن‌ خود را بالاتر از پرداختن‌ به‌ سرایش‌ شعر می‌دانسته‌ است‌. مورخان‌ با وجود اینکه‌ استعداد و نبوغ‌ حکیم‌ را در علوم‌ مختلف‌ اعم‌ از عقلی‌ و نقلی‌ و ریاضی‌ونجوم‌ ستوده‌اند) ولی‌ وی‌ را در تعلیم‌ و انتشار دانش‌ ژرفی‌ که‌ در سینه‌ خود داشته‌ بخیل‌ دانسته‌اند و از قرار (6) معلوم‌ حکیم‌  چندان‌ توجهی‌ به‌ تربیت‌ شاگردان‌ برجسته‌ و نگارش‌ کتابهای‌ علمی‌ نداشته‌ است‌.

البته‌ بسیاری‌ از دانشمندان‌ فعلی‌ با بررسی‌ شخصیت‌ و آثار و افکار این‌ فیلسوف‌ بزرگ‌ شرایط سیاسی‌ و اجتماعی‌ دوره‌ سلجوقیان و مخالفت‌ علمای‌ سنی‌ مذهب‌ و قشری‌ متعصب‌ با افکار فلسفی‌ را دلیل‌ عمده‌ عدم‌ رغبت‌ حکیم‌ خیام‌ به‌ نگارش‌ اندیشه‌های‌ عمیق‌ درونی‌ او دانسته‌اند. افکار و اندیشه‌های‌ خیام‌ بویژه‌ در علم‌ ریاضی‌ در دو مبحث‌ مجزا تحت‌ عنوان‌ "نظریات‌ ریاضی‌ حکیم‌ خیام‌ (جبر، هندسه‌)، و نظریات‌ حکیم‌ عمر خیام‌ و غیاث‌ الدین‌ کاشانی‌، در علم‌ حساب‌ و محاسبات‌ عددی‌" مورد بحث‌ قرار گرفته‌ است‌، از این‌ جهت‌ بررسی‌ دانش‌ والای‌ وی‌ در علم‌ پیچیده‌ ریاضی‌ در این‌ بخش‌ ضرورت‌ چندانی‌ ندارد. بزرگترین‌ فعالیت‌ نجومی‌ حکیم‌ عمر خیام‌ محاسبه‌ و تعیین‌ جدول‌ موسوم‌ به‌ تقویم‌ جلالی‌ بود که‌ در سال‌ 476 ه.ق‌ به‌ دستور سلطان‌ جلال‌ الدین‌ ملکشاه‌ سلجوقی‌ مأمور انجام‌ آن‌ گشت‌ و به‌ همراهی‌ گروهی‌ از دانشمندان‌ مطالعاتی‌ درخصوص‌ تأسیس‌ رصدخانه‌ای‌ بزرگ‌ انجام‌ داد. وی‌ سپس‌ حاصل‌ مطالعات‌ خود و سایر دانشمندان‌ را به‌ خدمت‌ شاه‌ بدین‌ گونه‌ ارائه‌ نمود که‌ به‌ علت‌ اینکه‌ در حرکات‌ کواکب‌ به‌ مرور ایام‌ تفاوت‌های‌ فاحش‌ پدید می‌آید هر سی‌ سال‌ یک‌ بار باید رصدی‌ انجام‌ گیرد و این‌ امر به‌ جهت‌ سپری‌ شدن‌ عمر وی‌ و دیگر اعضاء این‌ هیئت‌ مطالعاتی‌ امکان‌ پذیر نیست‌. از این‌ روی‌ به‌ پیشنهاد خیام‌ قرار بر آن‌ شد که‌ تاریخی‌ وضع‌ گردد که‌ اول‌ سال‌ آن‌ در هنگام‌ اعتدال‌ ربیعی‌ یعنی‌ در هنگامی‌ که‌ آفتاب‌ به‌ اول‌ برج‌ بره‌ وارد نشود قرار گیرد و کبیسه‌های‌ لازم‌ به‌ گونه‌ای‌ وضع‌ شوند تا اول‌ سال‌ همواره‌ در یک‌ موقع‌ باشد و به‌ مرور زمان‌ تغییر نیابد و نام‌ ملکشاه‌ نیز که‌ بر این‌ تاریخ‌ قرار می‌گیرد ابدی‌ شود.(7)

حکیم‌ در فلسفه‌ اسلامی‌ و فلسفه‌ یونانی‌ نیز تبحر خاصی‌ داشت‌ و اصول‌ پیچیده‌ فلسفه‌ یونانی‌و افکار وعقاید علماء بزرگ‌ یونان‌ را با زبانی‌ ساده‌ به‌ شاگردان‌ خود می‌آموخت‌. خیام‌ در فلسفه‌ دارای‌ بینش‌ ژرفی‌ بود و معتقدات‌ دینی‌ خود را نیز با همین‌ بینش‌ مورد بررسی‌ قرار می‌داد. در اشعار خیام‌ که‌ سالها پس‌ از مرگ‌ او منتشر شدافکار فلسفی‌ او که‌ تصویری‌ روشن‌ و شفاف‌ از پوینده‌ای‌ شک‌ اندیش‌، آگاهی‌ ناخرسند از محدودیت‌های‌ روش‌ علمی‌،عالمی‌ که‌ به‌ عبث‌ در جستجوی‌ یافتن‌ تبیین‌ عقلی‌ تناقضات‌ زندگی‌ و مرگ‌ و آفرینش‌ و انهدام‌ و ترکیب‌ و گسیختگی‌ و وجود و عدم‌ می‌باشد به‌ خوبی‌ جلوه‌گر است‌. بعضی‌ از دانشمندان‌ معتقدند برخی‌ از عقاید فلسفی‌ خیام‌ همچون‌ شک‌ درباره‌ وجود خدا و جهان‌ دیگر و بقای‌ روح‌ و قیامت‌ ذهن‌ این‌ فیلسوف‌ را از یقین‌ مذهبی‌ باز می‌داشت‌ و لذا دردوره‌ حیات‌ خویش‌ مورد تنفر و حتی‌ تکفیر فقها و علماء بود.(8)

علاوه‌ بر علماء قشری‌ و متعصب‌، عرفا و صوفیان‌ زمان‌ خیام‌ نیز علیرغم‌ برخی‌ تشابهات‌ فکری‌ تمایل‌ چندانی‌ به‌ او نداشتند. بعدها پس‌ از مرگ‌ خیام‌ و انتشار برخی‌ رباعیات‌ منسوب‌ به‌ او شک‌ و بدبینی‌ صوفیان‌ و عرفای‌ مشهوری‌ همچون‌ نجم‌الدین‌ دابه‌ (فوت‌ در سال‌ 654ه.ق‌)(9) و فرید الدین‌ عطار نیشابوری‌ (537 ـ617 ه ق‌) نیز علیه‌ خیام‌ برانگیخته‌ شد(10) و آنان‌ وی‌ را دانشمندی‌ دانستند که‌ در تمام‌ زندگیش‌ عقل‌ را بر کشف‌ و شهود ترجیح‌ می‌داد.

با وجود اینکه‌ شهرت‌ فعلی‌ خیام‌ بیشتر به‌ سبب‌ اشعار زیبا و عرفانی‌ او بویژه‌ رباعیات‌ منسوب‌ به‌ وی‌ است‌ ولی‌ ظاهرا حکیم‌ وقت‌ بسیار کمی‌ از زندگی‌ پر برکت‌ خویش‌ را صرف‌ سرایش‌ شعر و شاعری‌ نمود و همانگونه‌ که‌ اشاره‌ شد شاید سرودن‌ شعر را دون‌ مقام‌ والای‌ علمی‌ خویش‌ می‌دانست‌. اشعاری‌ که‌ از وی‌ برجای‌ مانده‌ است‌ بیشتر در قالب‌ رباعی‌ و بصورت‌ دو بیتی‌هایی‌ ساده‌ و کوتاه‌ است‌ که‌ بدور از هرگونه‌ فضل‌ فروشی‌ و تلاش‌ برای‌ لفاظی‌، عمیق‌ترین‌ اندیشه‌ها و معانی‌ فلسفی‌ متفکری‌ بزرگ‌ و وارسته‌ را در مقابل‌ اسرار عظیم‌ آفرینش‌ به‌ تصویر کشیده‌ است‌. مضمون‌ عمده‌ اشعار منسوب‌ به‌ خیام‌ همچون‌ عقاید فلسفی‌ وی‌ توجه‌ به‌ مرگ‌ و فنا، شک‌ و حیرت‌، افسوس‌ از گذر عمر و... است‌. اشعار فعلی‌ منسوب‌ به‌ خیام‌ بیش‌ از هزار رباعی‌ را در بر می‌گیرد ولی‌ اکثر محققان‌ تنها 100 رباعی‌ را از آن‌ شاعر دانسته‌ و سایر اشعار را اگرچه‌ تفاوت‌ چندانی‌ با رباعیات‌ واقعی‌ خیام‌ ندارند سروده‌ برخی‌ از شاعران‌ وعارفان‌ زمان‌ وی‌ و اندکی‌ پس‌ از مرگ‌ خیام‌ دانسته‌اند که‌ بدلیل‌ گستاخی‌ و زیاده‌روی‌ در ابراز عقاید فلسفی‌ خود این‌ رباعیات‌ را به‌ حکیم‌ خفته‌ در خاک‌ نسبت‌ داده‌ و خود را از مجازات‌های‌ سخت‌ احتمالی‌ که‌ ممکن‌ بود دامن‌ گیرشان‌ شود رهانیده‌اند.

رباعیات‌ خیام‌ در قرن‌ نوزدهم‌ توسط ادوارد فیتز جرالد شاعر بزرگ‌ انگلیسی‌ و در نهایت‌ هنرمندی‌ به‌ زبان‌ انگلیسی‌ ترجمه‌ شد و مورد استقبال‌ شدید محافل‌ علمی‌ و ادبی‌ اروپا قرار گرفت‌ به‌ صورتی‌ که‌ رباعیات‌ خیام‌ در مدتی‌ کوتاه‌ به‌ زبان‌های‌ ایتالیایی‌، روسی‌، فرانسوی‌، آلمانی‌، عربی‌، ترکی‌ و ارمنی‌ و اسپانیایی‌ نیز ترجمه‌ شد و این‌ دانشمند ایرانی‌ شهرتی‌ جهانی‌ یافت‌.

اجزای‌ پیاله‌ای‌ که‌ درهم‌ پیوست‌
بشکستن‌ آن‌ روا نمی‌دارد مست‌
چندین‌ سر و پای‌ نازنین‌ از سر دست‌
بر مهر که‌ پیوست‌ و به‌ کین‌ که‌ شکست‌

***
زآوردن‌ من‌ نبود گردون‌ را سود
وزبردن‌ من‌ جاه‌ و جلالش‌ نفزود
وزهیچ‌ کسی‌ نیز دوگوشم‌ نشنود
که‌ آوردن‌ و بردن‌ من‌ از بهرچه‌ بود

***
در دایره‌ای‌ کامدن‌ و رفتن‌ ماست‌
آن‌ را نه‌ بدایت‌ نه‌ نهایت‌ پیداست‌
کس‌ می‌نزد و می‌ در این‌ معنی‌ راست‌
کین‌ آمدن‌ از کجا و رفتن‌ به‌ کجاست‌

***
دارنده‌ چو ترکیب‌ طبایع‌ آراست‌
از بهر چه‌ او فکندش‌ اندرکم‌ و کاست‌
گر نیک‌ آمد شکستن‌ از بهر چه‌ بود
ور نیک‌ نیامد این‌ صور عیب‌ کراست‌
***

ما لعبتکانیم‌ و فلک‌ لعبت‌ باز
از روی‌ حقیقتی‌ نه‌ از روی‌ مجاز
باز چو همی‌ کند بر نطع‌ وجود
رفتیم‌ به‌ صندوق‌ عدم‌ یک‌ یک‌ باز

***
از این‌ اعجوبه‌ علم‌ و هنر آثاری‌ در فلسفه‌ و ریاضی‌ و نجوم‌ به‌ عربی‌ و فارسی‌ برجای‌ مانده‌ است‌ که‌ هر یک‌ نمایانگر علم‌ و دانش‌ عمیق‌ او در علوم‌ مختلف‌ زمان‌ خویش‌ است‌. مهمترین‌ کتاب‌های‌ حکیم‌ خیام‌ عبارت‌ است‌ از:

ــ رساله‌ای‌ در جبر و مقابله‌
ــ رساله‌ فی‌ شرح‌ ما اشکل‌ من‌ مصادرات‌ اقلیدس‌
ــ رساله‌ای‌ در وجود
ــ رساله‌ای‌ در کون‌ و تکلیف‌
ــ الجواب‌ عن‌ ثلاث‌ مسایل‌
ــ الضیاءالعقلی‌
ــ کتاب‌ زیج‌ ملکشاهی‌
از کتابهای‌ معروف‌ خیام‌ رساله‌ نوروزنامه‌ است‌ که‌ در آن‌ پیدایش‌ نوروز و نحوه‌ برگزاری‌ جشن‌های‌ این‌ عید بزرگ‌ باستانی‌ را در دربار شاهان‌ در دوره‌ پیش‌ از اسلام‌ توضیح‌ داده‌ است‌.

منابع‌:

1 ـ رضازاده‌ شفق‌: صادق‌: تاریخ‌ ادبیات‌ ایران‌، شیراز، دانشگاه‌ پهلوی‌، 1354.
2 ـ بویل‌، جی‌، آ (گردآورنده‌) تاریخ‌ ایران‌ کمبریج (جلد 5)، ترجمه‌ حسن‌ انوشه‌، تهران‌، امیرکبیر، 1366.
3 ـ صفا، ذبیح‌ا...: تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران (جلد 2)، تهران‌، 1373.
---------------------------
1- خیام‌ به‌ معنی‌ خیمه‌دوز است‌ و ظاهرا به‌ سبب‌ اینکه‌ پدر حکیم‌ خیمه‌ دوز بوده‌ این‌ لقب‌ بر وی‌ نهاده‌ شده‌ است‌.
2- نویسنده‌ کتاب‌ تاریخ‌ الفی‌ به‌ روایتی‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ که‌ براساس‌ آن‌ اصل‌ و نسبت‌ خیام‌ از روستایی‌ به‌ نام‌ شمشاد در نزدیکی‌ بلخ‌ بوده‌ ولی‌ حکیم‌ خود در نزدیکی‌ استرآباد در کرانه‌ شمال‌ و شرقی‌ دریای‌ خرز به‌ دنیا آمده‌ است‌.
3- اکثر محققان‌ صحت‌ این‌ داستان‌ را مردود دانسته‌اند چرا که‌ صرفنظر از تفاوت‌ تاریخ‌ تولد این‌ سه‌ تن‌، محل‌ تحصیل‌ آنها نیز در یک‌ شهر خاص‌ نبوده‌ است‌. داستان‌ سه‌ یار دبستانی‌ که‌ بسیار مشهور است‌ و حتی‌ در کتاب‌ جامع‌ التواریخ‌ رشید الدین‌ فضل‌ ا... همدانی‌ نیز ذکر شده‌ است‌ بدین‌ گونه‌ است‌:
... و عداوت‌ و وحشت‌ را در میان‌ ایشان‌ سبب‌ آن‌ بود که‌ سیدنا (حسن‌ صباح‌) و عمر خیام‌ و نظام‌ الملک‌ به‌ نیشابوردر کتاب‌ بودند و چنانکه‌ عادت‌ ایام‌ صبی‌ و رسم‌ کودکان‌ می‌باشد، قاعده‌ مصادقت‌ و مصافات‌ ممهد و مسلوک‌ می‌داشتند تا غایتی‌ که‌ خون‌ یکدیگر بخوردند و عهد کردند که‌ از ما هر کدام‌ که‌ به‌ درجه‌ بزرگ‌ و مرتبه‌ عالی‌ برسد دیگران‌ را تربیت‌ و تقویت‌ کند. از اتفاق‌... نظام‌ الملک‌ به‌ وزارت‌ رسید، عمر خیام‌ به‌ خدمت‌ او آمد و عهود و مواثیق‌ ایام‌ کودکی‌ یاد کرد. نظام‌ الملک‌ حقوق‌ قدیم‌ بشناخت‌ و گفت‌: تولیت‌ نیشابور و نواحی‌ آن‌ تراست‌. عمر مردی‌ بزرگ‌ و حکیمی‌ فاضل‌ و عاقل‌ بود. گفت‌ سودای‌ ولایتداری‌ و سر امر و نهی‌ عوام‌ ندارم‌. مرا بر سبیل‌ مشاهره‌ و مساینه‌ ادراری‌ وظیفه‌ فرمای‌. نظام‌ الملک‌ او را ده‌ هزار دینار ادرار کرد از محروسه‌ نیشابور، که‌ سال‌ به‌ سال‌ بی‌تبعیض‌ ممضی‌ و مجری‌ دارند...

ادامه‌ این‌ داستان‌ شرح‌ آمدن‌ حسن‌ صباح‌ است‌ به‌ نزد نظام‌ الملک‌. حسن‌ خواستار آنست‌ که‌ از لطف‌ و عنایت‌ خواجه‌ نصیبی‌ یابد و خواجه‌ به‌ وی‌ می‌گوید که‌ تولیت‌ ری‌ یا اصفهان‌ را اختیار کن‌، لکن‌ حسن‌ این‌ کار را نمی‌پذیرد و تنها غرضش‌ آنست‌ که‌ در دربار سلطان‌ مقامی‌ بلند بدست‌ آورد، و چون‌ بدان‌ مقام‌ می‌رسد سعی‌ در آن‌ دارد که‌ ولینعمت‌ خویش‌ را از مقام‌ وزارت‌ بزیر آرد و خود برجای‌ او نشیند. اما سعیش‌ بی‌ ثمر می‌ماند و ننگین‌ و سرفکنده‌ از خراسان‌ می‌گریزد و به‌ اصفهان‌ می‌رود و از آنجا راه‌ دربار المستنصر، خلیفه‌ فاطمی‌ مصر را در پیش‌ می‌گیرد. وی‌ در قاهره‌ به‌ نزاریان‌ می‌پیوندد و پس‌ از چندی‌ به‌ ایران‌ مراجعت‌ می‌کند تا دعوت‌ جدید را بنام‌ نزار منتشر سازد...این‌ داستان‌ اگرچه‌ افسانه‌ است‌ ولی‌ از لحاظ اخلاقی‌ بسیار جالب‌ توجه‌ و پندآموز می‌باشد.
4- ابوالحسن‌ بیهقی‌ درخصوص‌ احترام‌ امیر قراخانی‌ به‌ خیام‌ آورده‌ است‌: همواره‌ وی‌ را بسیار بزرگ‌ می‌داشت‌. چندانکه‌ در دیوان‌ خویش‌ وی‌ را در کنار خود می‌نشاند.
5-در سنه‌ ست‌ و خمسمائه‌ به‌ شهر بلخ‌ در کوی‌ برده‌ فروشان‌ در سرای‌ امیر... بوسعد... خواجه‌ امام‌ عمر خیامی‌ و خواجه‌ امام‌ مظفر اسفزاری‌ نزول‌ کرده‌ بودند و من‌ بدان‌ خدمت‌ پیوسته‌ بودم‌. در میان‌ مجلس‌ عشرت‌ از حجه‌الحق‌ عمر شنیدم‌ که‌ او گفت‌ گور من‌ در موضعی‌ باشد که‌ هر بهاری‌ شمال‌ بر من‌ گل‌ افشان‌ می‌کند. مرا این‌ سخن‌ مستحیل‌ نمود و دانستم‌ که‌ چنویی‌ گزاف‌ نگوید. چون‌ در سنه‌ ثلثین‌ به‌ نیشابور رسیدم‌ چهار سال‌ بود تا آن‌ بزرگ‌ روی‌ در نقاب‌ خاک‌ کشیده‌ بود و عالم‌ سفلی‌ از او یتیم‌ مانده‌ و او را بر من‌ حق‌ استادی‌ بود. آدینه‌ای‌ به‌ زیارت‌ او رفتم‌، و یکی‌ را با خود ببردم‌ که‌ خاک‌ او به‌ من‌ نماید. مرا به‌ گورستان‌ حیره‌ بیرون‌ آورد و بردست‌ چپ‌ گشتم‌، در پایین‌ دیوار باغی‌ خاک‌ او دیدم‌ نهاده‌، و درختان‌ امرود و زردآلو سر از آن‌ خاک‌ بیرون‌ کرده‌، و چندان‌ برگ‌ شکوفه‌ بر خاک‌ او ریخته‌ بود که‌ خاک‌ او در زیر گل‌ پنهان‌ شده‌ بود. مرا یاد آمد آن‌ حکایت‌ که‌ به‌ شهر بلخ‌ از وشنیده‌ بودم‌، گریه‌ بر من‌ افتاد که‌ در بسیط عالم‌ و ربع‌ مسکون‌ او را هیچ‌ جای‌ نظیری‌ نمی‌دیدم‌. ایزد (تبارک‌ و تعالی‌) جای‌ او درجنان‌ کناد، بمنه‌ و کرمه .
6- شهر زوری‌ در کتاب‌ نزهه‌ الارواح‌ که‌ در قرن‌ هفتم‌ ه.ق‌ برشته‌ تحریر درآورده‌ است‌ حافظه‌ حکیم‌ را چندان‌ قوی‌ دانسته‌ است‌ که‌ کتابی‌ را که‌ هفت‌ بار در اصفهان‌ خوانده‌ بود چندی‌ بعد در نیشابور تقریبا کلمه‌ به‌ کلمه‌ نوشت‌. شهر زوری‌ تسلط خیام‌ برفقه‌ اللغه‌ تازی‌ و قرائات‌ هفت‌ گانه‌ قرآن‌ را نیز در حد کمال‌ دانسته‌ است‌.
7- خیام‌ و دیگر منجمانی‌ که‌ در تنظیم‌ تاریخ‌ جلالی‌ مشارکت‌ داشتند تاریخ‌ جلالی‌ را با در نظر گرفتن‌ اینکه‌ بر حسب‌ زیج‌ جدید طول‌ دقیق‌ سال‌ 365 روز و پنج‌ ساعت‌ و 49 دقیقه‌ و 15 ثانیه‌ و 48 رابعه‌ است‌ تنظیم‌ نمودند و مقرر داشتند کبیسه‌ها طوری‌ چهار سال‌ به‌ چهار سال‌ انجام‌ شوند که‌ ماههای‌ این‌ تاریخ‌ نیز شمسی‌ حقیقی‌ باشد... یعنی‌ مبدأ هر ماه‌ روزی‌ باشد که‌ آفتاب‌ در نصف‌ النهار آن‌ روز در درجه‌ برجی‌ باشد از بروج‌ دوازده‌ گانه‌ به‌ شرطی‌ که‌ نصف‌ النهار پیشتر در آخر برج‌ مقدم‌ باشد. ولی‌ چون‌ مکث‌ آفتاب‌ در بروج‌ مختلف‌ بود... نخواستند که‌ ایام‌ اوراق‌ در تقویم‌ مختلف‌ باشد. بنابراین‌ هر ماهی‌ در این‌ تاریخ‌ را بسی‌ روز گرفتند بی‌تفاوت‌ و پنج‌ روز باقیمانده‌ را به‌ اتفاق‌ پیشنهاد کردند که‌ در آخر اسفند ماه‌ افزوده‌ شود... نام‌ ماهها همان‌ ماههای‌ فارسی‌ قدیم‌ بود منتها برای‌ تمیز دادن‌ آنها از ماههای‌ قدیم‌ به‌ این‌ ماهها لفظ جلالی‌ را افزودند مانند فروردین‌ ماه‌ جلالی‌ و اردیبهشت‌ ماه‌ و غیره‌. تقویم‌ امروز ایران‌ حاصل‌ محاسباتی‌ است‌ که‌ خیام‌ و دیگر منجمان‌ عصر او صورت‌ داده‌اند.
8-قزوینی‌ در آثار البلاد در بیزاری‌ حکیم‌ از علما و فقهای‌ قشری‌ و متعصب‌ داستانی‌ از خیام‌ نقل‌ کرده‌ است‌ بدین‌ مضمون‌ که‌ وی‌ فقیهی‌ را که‌ هر روز صبح‌ زود پنهانی‌ به‌ نزد او می‌آمد و فلسفه‌ می‌آموخت‌ ولی‌ بر منبر خیام‌ را کافر و ملحد می‌خواند. مدتها تحمل‌ کرد به‌ امید آنکه‌ از دشنام‌ گویی‌ به‌ حکیم‌ دست‌ بردارد. خیام‌ سرانجام‌ طاقت‌ خود را از دست‌ داد و یک‌ روز صبح‌ پیش‌ از آنکه‌ فقیه‌ برای‌ درس‌ خواندن‌ به‌ نزد او بیاید شاگردان‌ خود را فراخواند و به‌ محض‌ ورود فقیه‌ به‌ منزلش‌ آنها را طلب‌ کرد. بدنبال‌ هیاهویی‌ که‌ در گرفت‌ بسیاری‌ از مردم‌ نیشابور در خانه‌ حکیم‌ گرد آمدند و وی‌ داستان‌ فقیه‌ و شیوه‌ منافقانه‌ او را برای‌ مردم‌ بازگو نمود.
9- نجم‌ الدین‌ دابه‌ در توصیف‌ خیام‌ گفته‌ است‌: آن‌ بیچاره‌ فلسفی‌ و دهری‌ و طبایعی‌ است‌ که‌... سرگشته‌ و گمگشته‌ و...غایت‌ حیرت‌ و ضلالت‌ است‌.
10- عطار نیشابوری‌ در مثنوی‌ الهی‌ نامه‌ داستانی‌ از عارفی‌ پاک‌ ضمیر و نهان‌ بین‌ آورده‌ که‌ می‌توانسته‌ اندیشه‌ مردگان‌ را بخواند. نهان‌ بین‌ را بر سر گور خیام‌ می‌برند و چون‌ از وی‌ خواسته‌ می‌شود که‌ هنر خویش‌ بنماید جواب‌ می‌گوید: ... که‌ این‌ مردی‌ است‌ اندر ناتمامی‌.
بدان‌ درگه‌ چو روی‌ آورده‌ بودست‌
مگر دعوی‌ دانش‌ کرده‌ بودست‌
کنون‌ چون‌ گشت‌ جهل‌ خویش‌ عیانش‌
عرق‌ می‌ریزد از تشویر جانش‌
میان‌ خجلت‌ و تشویر ماندست‌
وزان‌ تحصیل‌ در تقصیر ماندست‌

*عضو هیئت علمی دانشگاه تهران

منبع: همشهری آنلاین