جشنهای همینجوری همانطور که از اسمشان برمیآید، جشنهایی همینجوری هستند. یعنی آدمها یک روز یا یک اتفاق را بهانه میکنند که جشن بگیرند و این برایشان مهم است که دور هم باشند و خوش باشند و خوشحال باشند و همدیگر را ببینند!
اما در جشنهای واقعی، دلیل و مناسبت جشن، مهمتر از آن خوشحالی کردن است، چون کسانی که جشنهای واقعی خوشحالشان میکند و دور هم جمعشان میکند، بیکار نیستند که الکی خوش باشند. آنها اول شاد میشوند، چون اتفاقی افتاده است و بعد آن شادی و خوشحالیشان را با هم شریک میشوند.
در جشنهای واقعی آدمها، طور دیگری به هم وصل میشوند، چون یک اتفاق، و نه فقط یک مناسبت، آنها را دور هم جمع کرده است. آدمها در جشنهای واقعی، با هم برادرند، با هم همنفساند.
در جشنها مردم چهکار میکنند؟
بستگی دارد، گاهی وقتها از آدمها رفتارهای عجیب و غریبی سر میزند، طوری که بعداً حتی خودشان هم از یادآوری این رفتارها شرمنده میشوند، معمولاً به مجموعهی کارهای آدمها در جشنها میگویند پایکوبی و دستافشانی.
اما بعضیها هم هستند که در بعضی جشنها، طور دیگری رفتار میکنند، گاهی توی دلشان جشن است، روی لبشان لبخند است، اما همزمان اشک هم میریزند. بعضی از جشنها هست که در آن مردم زیر لب حرف میزنند، بغض میکنند، دستهایشان را بالا میگیرند و دعا میکنند، بعضی جشنها هستند که مردم در آن انتظار میکشند، منتظر بودنشان را با صدای بلند فریاد میزنند، شانه به شانهی هم میایستند و دستهایشان را باز میکنند و منتظر و ملتمسانه به آسمان نگاه میکنند.
بعضی جشنها هست که با یک سؤال همراه است: «او کی میآید؟»
جشن که تمام میشود، مردم چه حالی دارند؟
در خیلی از جشنها، مردم خسته میشوند، سرشان درد میگیرد، گوشهایشان بوق میزند و چشمهایشان قرمز است، بعضی بلافاصله بعد از جشن به خواب میروند، بعضی دیگر هم حتی فردایش سرکار نمیروند و تمام روز را در خانه میمانند، بلکه سردردشان تمام شود و بتوانند به زندگی عادی برگردند. معمولاً در خیلی از جشنها، مردم خودشان را تخلیه میکنند.
اما در بعضی از جشنها هم، مردم به جای اینکه انرژی خود را تخلیه کنند، دایم از دیگران انرژی میگیرند، در بعضی از جشنها، مردم بعد از تمام شدن جشن، تازه شبنشینیشان با خدا شروع میشود، تازه روی سجاده مینشینند، تسبیح در دست میگیرند و بغضشان میترکد. حتی بعضی روی همان سجاده خوابشان میبرد و فردا صبح که بیدار شوند، لبخند میزنند و تر و تازهتر و پُرانرژیتر از همیشه سر کار میروند. انگار یکجور شعله، یکجور امید توی دلشان تازه شده. انگار جشن دیشب پرشان کرده به جای آنکه خالیشان کند.
مردم چهطور میفهمند زمان جشن نزدیک است؟
خیلیها از روی تقویم، گاهی هم وقتی کارت دعوت میرسد میفهمند به یک جشن نزدیک شدهاند. شاید بعضی همزمان جشنها را در گوشیهای همراهشان ذخیره کردهاند، یا مثلاً از طریق پیامک دوستانشان میفهمند دو روز، یا چهار روز دیگر قرار است جشنی برپا شود.
اما بعضی جشنها هم هست که نیاز به تقویم و کارت دعوت ندارد، یک روز صبح که از خواب بیدار میشویم، میبینیم گنجشکها جور دیگری جیکجیک میکنند، باد که میآید، شور بیشتری در حرکتش احساس میکنیم، انگار زمین شادمانهتر از همیشه زیر پایمان میچرخد و آسمان میخواهد چیزی را به ما یادآوری کند.
بعضی جشنها هستند که نه دوستانمان، نه تقویمهایمان و نه گوشیهای همراهمان، هیچکدام آنها را یادآوری نمیکنند، بلکه با هر تپش قلبمان، نزدیک شدن آن را در سینه حس میکنیم. بعضی جشنها هستند که برای شرکت در آنها، باید از قلب زندگی، از افق امید، از فردای سبزتر دعوتنامه داشته باشیم. اینجور جشنها، با آسمان پیوند دارند، اینجور جشنها مخصوص انسانها نیستند، تمام زمین و آسمان با آدمها در شادی آن شریکاند.
یک جشن ویژه!
بعضی جشنها همینجوری هستند. بعضی جشنها واقعی هستند. ولی تنها یک جشن، تنها یک جشن در سال، جشن امید و آرزو و انتظار است؛ جشن نیمهی شعبان. جشن ویژهای که همهی ما، با قلبهایمان، با چشمهای منتظرمان و با اشکهای اشتیاقمان، به آن دعوت شدهایم.