چه کسی میداند که اگر خداوند تو را به نام صدا نمیکرد چه بر سر من میآمد؟
بر سر من و سرنوشت من؟
من شاید سنگ به دنیا میآمدم و یا دختری که تا به دنیا میآمد، زنده به گورش میکردند.
من شاید دیوار به دنیا میآمدم و یا انسانی که هیچوقت از کسی نشنیده که باید در هر هول و هراسی، به کسی پناه ببرد که تمام آرامش جهان از اوست.
من شاید خواب تلخی میشدم. قفلی که با هیچ دستی باز نمیشود. نامی که فراموش شده. غروبی که صبح ندارد و قلب تاریکی که هیچکس دوستش را نشانش نمیدهد.
اگر خداوند تو را به نام کوچکت صدا نمیکرد، جهان چه طعم تلخ غریبی به خود میگرفت و من چه تنها میشدم.
اما چنین نشد.
تو در غار نشسته بودی و مثل هر ماه سر قرار همیشگیات رفته بودی. کسی دور و برت نبود، جز خیالی نازک و نام مهربان کسی که زیرلب تکرار میکردی. تو خوشبخت بودی که خداوند صدایت کرد و من چه خوشبخت شدم که خداوند صدایت کرد.
شاید تا ابد تنها میماندم و خداوند را از چشم تو نمیشناختم.
شاید تا ابد تنها میماندم و هیچ ستارهای در شب من چشمک نمیزد. تلخ میشدم. انسانی بهشدت تلخ. انسانی که هیچوقت نام خداوند را نشنیده است.
تو اما نام خداوند را به من گفتی. تو نامهای خداوند را به تمام انسانها گفتی و اینطور بود که سرنوشت تو به سرنوشت جهان و سرنوشت ما گره خورد.
اگر تو نبودی، هیچوقت من قابل اعتمادترین دوستم را پیدا نمیکردم. بزرگترین دوستم را. کسی را که «تنها او را میپرستم و تنها از او کمک میخواهم!»
اگر تو نبودی، برای روزهای تنهایی من همدمی نبود و هیچکس نبود که از رگ گردن به من نزدیکتر باشد.
تو مرا به دریا وصل کردی. تو مرا به آسمان وصل کردی. تو مرا به جنگل بردی. تو ابرها را نشانم دادی. تو شبنم را به من خوراندی. تو نوشتههای روی برگها را برایم خواندی. تو به من کتاب دادی. تو به من خواندن آموختی و خودت همه چیز را با صدای بلند برای جهان خواندی. تو به من یاد دادی که بسیار مهربان باشم. تو با اقیانوس مهربانی در ارتباط بودی. تو قدر خورشید را میدانستی. تو به ماه بیشتر از ماه بودن اهمیت نمی دادی و به سنگ بیشتر از سنگ بودن.
تو اما انسان را بلد بودی و من اگرچه بسیار از زمان تو دورم، اما احساس میکنم که در نبود تو انسان نبودم.
من شاید درخت خشکیدهای به دنیا میآمدم که هیچوقت در زندگیاش آب را ندید اگر تو نبودی. همینقدر بدبخت، همینقدر بدشانس، همینقدر تنها و بدپیشانی.
من شاید شب طولانی و غریبی میشدم که کسی آن را به صبح نمیرساند.
اما تو مرا به صبح رساندی. تو جهان را به صبح رساندی و «رحمتی برای همهی عالم» بودی.
جهان با تو بسیار خوشبخت شد که تو پیغمبر خوشبختی بودی!