اگر عقلانیت از هر جامعهای رخت بربندد، خشونت و آشفتگی نخستین چیزی است که گریبان آن جامعه را میگیرد. عقلانیت، جامعه را آرام میسازد، منشی گفتوگویی بدان میدهد و همزمان آن را به تأمل در آسیبها و بر آوردن امکانات جدیدی برای پیشرفت و تعالی رو به سوی افقهای تازه سوق میدهد. در جامعه امروز جهانی عقلانیت بیش از هر چیز دیگری نیاز مبرم انسانهاست؛ انسانهایی که باید در روزگار جهانی شدن در کنار یکدیگر با صفا و آشتی زندگی کنند. جامعه ایرانی نیز بهویژه در عصر حاضر از این بینیاز نیست اما تاریخ فرهنگ و اندیشه ایران با وجود فرازونشیبهای فراوان خود، همواره هسته عقلانیت را در خود پرورده است. بیتردید، مولانا یکی از قلههای استوار دفاع از خردورزی و گفتوگو در فرهنگ ایرانی است. بدبختانه عدهای با تفسیر نادرست و کلیشهوار از یکی دو بیت مولانا، وی را متهم به عقلستیزی میکنند؛ حال آنکه مولانا خرد و عقل را بنیاد جهان و جامعه انسانی میداند. با این حال مولانا عقل را دارای چند بعد میداند. بهنظر وی باید همه این سویهها را مدنظر قرار داد. درهرحال ما امروزه برای نهادینهکردن عقلانیت در جامعه خود نیاز به تبیین دوباره اندیشههای مولانا داریم. بر این اساس بود که به سراغ دکتر غلامرضا اعوانی، استاد فلسفه اسلامی رفتیم و با وی درباره دیدگاه مولانا درباره عقل به گفتوگو نشستهایم.
- در ابتدا لازم است جایگاه مولانا در میان اندیشمندان و شخصیتهای علمی و فرهنگی جهان مشخص شود؛ بهنظر شما مولانا دارای چه جایگاه جهانی است؟
مولانا از شخصیتهای بسیار بزرگ نهتنها در ایران و جهان اسلام بلکه در جهان است. وجود کسی مانند مولانا، معجزه نبوی(ص) است؛ زیرا چنین بزرگانی که در دنیا کمنظیر یا بینظیر هستند، در امت آن حضرت به چشم میخورند. اگر به امت اسلامی نگاه کنیم در همه زمینهها افرادی را میبینیم که سرآمد روزگار و روزگاران و نامآورترین افراد هستند که یکی از آنها بیشک مولاناست.
- چند سالی است که غرب اقبال زیادی به مولانا داشته است؛ بهنظر شما این اقبال ناشی از چه امری بوده است و کلا سابقه آشنایی غرب با مولانا به چه زمانی برمیگردد؟
غربیها روی آثار و اندیشههای مولانا خیلی کار کردهاند. در قرن گذشته کسی که بیش از همه درباره مولانا کار کرده «نیکلسون» بوده است. نیکلسون کتاب مثنوی شریف را به دقت بسیار تمام تصحیح کرد و به زیور طبع آراست. همچنین در ایران کسانی مانند مرحوم فروزانفر و مرحوم همایی و دیگران روی مولانا کار کردند. چند سالی است که توجه غرب به مولانا بسیار زیادشده و میدانید شخصی ترجمه نیکلسون از مثنوی را به زبان شعر درآورده و آنچنان کتاب پرفروشی شده است که شاید در آمریکا بعد از انجیل (به این مقدار و در این مدت زمانی و نیز در این حجم) بیسابقه باشد. اینکه چرا این اتفاق افتاده، دلایل زیادی دارد. یکی از دلایل این است که بشر امروز از زندگی مادی و صنعتی و تکنولوژیک سیر شده است. انسان برای معنا ساخته شده و تشنه معنویت است. مسلما یکی از کسانی که پیامی معنوی برای تمام جهان دارد، مولاناست. اصولا کتاب مثنوی، کتاب معنوی و معناست و به همین جهت به آن خیلی توجه شده است.
- مسلما برداشتهای طیف وسیع مخاطبان از مولانا یکسان و درست و کامل نیست؛ نظر شما در اینباره چیست؟
بله! البته برداشت از مولانا یکسان نیست. بعضیها بهطور علمی و دقیق درباره مولانا کارهای تحقیقاتی و مطالعه داشتهاند. در عین حال برداشتهای بسیار غلطی از مولانا هم وجود دارد؛ یعنی ممکن است عدهای هم نوعی عرفان کاذب از مولانا بفهمند، اما این دلیل نمیشود که به این خاطر مولانا را انکار کنیم. اگر به سایت «آمازون» مراجعه کنید و اسم مولانا (به عناوین مختلف مانند رومی یا نام کتابهایش و. . .) را جستوجو کنید میبینید که چقدر کتاب درباره او منتشر شده است. در اکثر کتابفروشیهای مهم مخصوصا در اروپا و آمریکا چند قفسه به کتابهای مولانا اختصاص داده شده و این دلالت دارد بر اینکه چقدر مولانا در جهان غرب مورد توجه است.
- با توجه به اینکه مقبره مولانا در ترکیه است، این کشور از این فضا بهشدت استفاده میکند و مولانا را اهل ترکیه جلوه میدهد و هم از آن برای جذب توریست استفاده میکند و هم دانشگاه بزرگی در آنجا تأسیس کرده، اما ما آنچنان که باید و شاید به مفاخر خودمان توجه نکردهایم؛ نظر شما در این ارتباط چیست؟
این حرف شما کاملا درست است. البته اینکه ترکیه از این ظرفیت استفاده میکند کار اشتباهی نمیکند و در حقیقت کار بسیار درستی هم انجام میدهد؛ چون مولانا در آنجا مدفون است. مقدر بوده که مولانا به قونیه برود و در آنجا وفات کند و مدفون شود. اینکه ترکیه چنین کاری را انجام میدهد کار بسیار پسندیدهای است ولی ما باید چه کار کنیم؟ زبان مولانا، زبان فارسی و زبان ماست؛ وقتی میگوید «بشنو از نی چون حکایت (شکایت) میکند/ وز جداییها حکایت میکند». توجه کنید! واقعا این شعر فارسی امروزی است یعنی جزو زبان فارسی و افتخار ماست و روح او به فرهنگ ما و همه مسلمانها تعلق دارد؛ یعنی مرزی نمیشناسد. روح مولانا به ما تعلق دارد. ما باید چه کار کنیم؟ ما باید روی آثار و اندیشههای مولانا بیشتر کار کنیم و کارهای علمی زیادی در این ارتباط انجام دهیم. مثنوی و دیوان شمس باید در سطوح مختلف از دبستان تا دانشگاه تدریس شود و پژوهشهای بسیار عمده در این زمینه انجام گیرد. دانشمندانی هستند که روی آثار مولانا کار کردهاند و هنوز هم دارند کار میکنند، ولی در این جهت باید کارهای بیشتری صورت گیرد. وقتی رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران بودم همایش روز جهانی مولانا را بسیار باشکوه برگزار کردیم و بهترین مولاناشناسان ایران در آن شرکت کردند. همچنین مجله مولاناپژوهی را راهاندازی کردیم که چندین شماره از آن منتشر شده و رشته مولاناپژوهی هم تأسیس شد و. . . . باید روی این موضوعات کار شود و مؤسسات مختلف و دانشگاهها در این زمینه با هم همکاری کنند چون مولانا و دیگر اندیشمندان و متفکران، به فرهنگ ما تعلق دارند. منظورم این نیست که در این زمینه کوتاهی میشود و کاری صورت نمیگیرد بلکه قدری باید کارها با شدت بیشتری انجام شود تا شرایط لازم برای کار بیشتر فراهم شود.
- انتقادهای زیادی در مورد نگاه مولانا به عقل وجود دارد؛ مثلا اینکه ایشان با فلسفه و عقل و. . . مخالف است؛ نظر شما در اینباره چیست؟
اینطور نیست! برخی که مولانا را نفهمیدهاند اینگونه فکر میکنند. مولانا واقعا مظلوم است؛ چون آثارش را خوب مطالعه نکردهاند، به او اشکال میکنند. من در مورد عقل در فلسفه خیلی کار کردهام؛ از معنای عقل در یونان و عالم اسلام و در عرفان و. . . ؛ خصوصا استاد راهنمای چندین رساله درباره جایگاه عقل در اندیشه مولانا بودهام. اصولا این نظرها بیاساس است. بهترین بحثها در مورد عقل متعلق به مولاناست. 2عقل معاش و معاد وجود دارد؛ عقل جزئی و عقل کلی. مولانا عقل معاش بدون عقل معاد را سرزنش میکند و عقل دنیوی و جزئی را مورد انتقاد قرار میدهد؛ عقلی که فقط و فقط به دنیا میپردازد. عقلی که فقط به این امور بپردازد و مشغول باشد، مورد طعن مولاناست؛ مثل عقل جهان امروز. عقل جهان امروز، صددرصد دنیوی است؛ درحالیکه عقل، عقل اخروی و الهی هم هست. البته ما 2عقل نداریم؛ در واقع یک عقل است اما در 2 جهت کار میکند؛ گاهی به سوی حق و مبادی و آخرت میل میکند و گاهی هم به سوی دنیا میل دارد. هر دو خوب و لازم است اما اگر عقل را به عقل جزئی محدود کنیم مورد انتقاد مولانا هستیم.
- در مجموعه آثار مولانا ابیاتی وجود دارد که مولانا را متفکری ضد عقلانیت جلوه میدهد. به عنوان مثال در داستان «استن حنانه» میگوید: پای استدلالیان چوبین بود/ پای چوبین سخت بیتمکین بود!
منظور از «استدلالیان» عقل استدلالی است. منظور مولانا این است که استدلال درست است اما پایان راه نیست. افرادی که قائل به عقل استدلالی هستند عقل استدلالی را پایان میدانند و بالاتر از آن به چیزی قائل نیستند؛ درحالیکه عقل الهی شهودی بالاتر است؛ یعنی آنها عقل را محدود به عقل استدلالی کردهاند، چون عقل جزئی، عقل استدلالی است؛ اما یک عقل شهودی هم داریم، مثل وقتی که شما چیزی را استدلال میکنید که آن را ندیده باشید. وقتی چیزی را مشاهده کردیم احتیاج به استدلال نداریم. دیدن، بالاتر از استدلال است؛ مادامی که ندیدهایم استدلال میکنیم. پس دیدن، نه دیدن با چشم سر بلکه با چشم دل و به حقایق رسیدن، بالاتر از استدلال است. اینکه انسان به حقایق برسد و واصل شود و ببیند، مهمتر است؛ چون علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین وجود دارد. استدلال ممکن است انسان را به علمالیقین برساند اما ممکن است در استدلال اشتباه صورت گیرد و اصلا به علم نرسند و به جای آن به جهل برسند. میتوان استدلال را در هر راهی بهکار برد. آنهایی که منکر خداوند هستند برای انکار وجود خداوند استدلال میکنند. پس استدلال فینفسه بد نیست اما اگر تأیید الهی بهدنبال استدلال نباشد، نتیجهای نخواهد داشت. پس اولا باید تأیید الهی باشد تا انسان بتواند به اطمینان برسد. ثانیا اگر در نهایت، استدلال درست و با تأیید الهی همراه باشد علمالیقین حاصل خواهد شد؛ اما بالاتر از علمالیقین -به تعبیری که در قرآن هست- عینالیقین است و بالاتر از آن حقالیقین. عرفان، مبتنی بر حقالیقین یا لااقل بر عینالیقین است و علمالیقین را برخلاف بسیاری از علما که نهایت میدانند، کافی نمیداند.
همانطور که گفتم استدلال میتواند در هر راهی صورت گیرد. بسیاری از کسانی که منکر خداوند هستند برای امر باطل استدلال میکنند پس صرف استدلال، مسلم نیست. مشخص نیست که اگر مواد و راه، درست نباشد انسان نتیجه درستی هم بگیرد. حتی اگر نتیجه درستی بگیرد به علمالیقین میرسد ولی فراتر از این مرحله هم هست. مولانا علم استدلالی را به فرض اینکه به یقین برسد علم تقلیدی میداند و علم عرفا علم تحقیقی است. مولانا میگوید:
از محقق تا مقلد فرقهاست
کاین چو داوود است و آن دیگر صداست
(محقق یعنی کسی که صاحب علم تحقیقی و صاحب حقالیقین است)یا مثلا میگوید که علم تحقیقی، علم اهل دل و اصحاب قلوب و علم تقلیدی علم اهل تن و دنیوی است:
علمهای اهل دل حمالشان
علمهای اهل تن احمالشان
علم چون بر دل زند یاری شود
علم چون بر تن زندماری شود
علم کان نبود ز هو بیواسطه
آن نپاید همچو رنگ ماشطه
علم حقیقی، علم لدنی است اما علمی که از طرف خدا نباشد همانند رنگ مشاطه است(رنگی که مشاطان بزک میکنند و با شستن از بین میرود) و از بین میرود.