صفتهایی چون رانتخوار، سیاهی لشکر، لمپن، شعبان بیمخ و حتی خائن و منافق مثل نقل و نبات بر زبان برخی از اهالی سینما جاری شده است. دعوا بر سر خانه سینماست و 2گروه، مدعی این تشکل صنفی و ساختمانش شدهاند؛ گروهی که شامل اکثریت سینمای ایران میشود و نگاهش به سیاستهای وزارت ارشاد و سازمان سینمایی منتقدانه است یک سوی میدان ایستاده و گروهی که پشتگرم به حمایت وزارت ارشاد و سازمان سینمایی است اقلیتی را تشکیل داده که به آن خانه سینمای 2 گفته میشود. هر دوگروه خود را قانونی میدانند و طرف مقابل را زیر سؤال میبرند. طیف اقلیت، گروه نزدیک به هیات مدیره خانه سینما را رانتخوار مینامد و این در حالی است که اعضای طیف مقابل در 4سال اخیر بیشترین نزدیکی را به وزارت ارشاد داشته و از حمایتهای وزارت ارشاد بهرهمند شدهاند. همین تشکل خانه سینمای 2 نیز در سایه حمایت سازمان سینمایی به وجود آمده و حالا موسسانش را صاحب حق کرده است.
سوی دیگر ماجرا هم سینماگرانی ایستادهاند که در 2دهه اخیر پشتگرم به حمایتهای دولتی بودهاند؛ حمایتهایی که از زمان رویکارآمدن جوادشمقدری در معاونت سینمایی قطع شد. این سینماگران در سالهای اخیر بیشتر در حوزه هنری فعالیت داشتهاند؛ نهادی که با تحریم بحثانگیز اکران چند فیلم سینمایی در سال گذشته جنجالهای زیادی را به پا کرد. حالا سینماگرانی که به سازمان سینمایی نزدیک هستند، فیلمسازانی که با حوزه همکاری کردهاند را رانتخوار مینامند. طرف مقابل نیز معتقد است در طیف خانه سینمای2 تعدادی تهیهکننده حضور دارند که کارنامهشان سرشار از فیلمهای سخیف تجاری است و سرمایهشان نیز در سالهای اخیر بیشتر در فعالیتهایی چون برجسازی در جریان بوده تا تولید سینما. به تعبیر دیگر گفته میشود این جریان، پولی را که در سینما درآورده خرج پروژههای تجاری پرسود میکند. فیلمسازانی که با حوزه هنری کار کردهاند نیز متهم به ساخت تله فیلمهایی هستند که با زیر 300میلیون تولید میشوند ولی برای نهاد سرمایهگذار با هزینه میلیاردی فاکتور میشوند.
به نوعی میشود گفت این روزها دو طرف دیگر تا میتوانند همدیگر را به سوء استفاده مالی و رفتارهای غیراخلاقی متهم میکنند. دعوا بر سر خانه سینماست که حالا همه بر سر این موضوع توافق دارند که تعطیلیاش توسط وزارت ارشاد، نهایت بیتدبیری بوده است.
در اینکه جواد شمقدری در طول 4سال حضورش در عرصه مدیریت سینمای کشور، اختلافات صنفی سینماگران را به اوج خود رسانده تردیدی وجود ندارد ولی این دعوا ریشهای قدیمیتر از دولتهای نهم و دهم دارد. این دعوا میان بخش نخبه سینما با بدنهای است که در همه این سالها حس کرده در حقش ظلم شده است. همانطور که طیف مقابل هم حس میکند آنها که در اتحادیه 2 و حالا خانه سینمای 2 گردهم آمدهاند مشتی فرصتطلب هستند که جز سرمایهاندوختن از راه ساخت فیلمهای تجاری سخیف و گردش سرمایهشان در بازار مسکن و سکه و ارز کار دیگری بلد نیستند.
اینها مشکلات سینمایی است که با بودجههای عمومی اداره و هرکس به شکلی از آن بهرهمند میشود. یکی از سوی سازمان سینمایی حمایت میشود و دیگری فیلمش را حوزه هنری میسازد. میان پروژه فاخری که با پول فارابی ساخته میشود با پروژهای که حوزه هنری تولیدش میکند این فصل مشترک وجود دارد که هر دو با پول بیتالمال ساخته شدهاند. اینکه خانه سینمای2 در دعوای اخیرمحق به نظر نمیرسد و در دعوای اخیر بهنظر میرسد همه چیز برای یک سهمخواهی گسترده از دولت بعدی کلید خورده، نمیتواند منکر این حقیقت شود که همه این دعواها درنهایت بر سر پول بیتالمال است.تفاوت هم اینجاست که یک گروه چون صاحب قریحه و استعداد است با این پول فیلمهای بهتری میسازد و طرف مقابل چون فیلمسازی بلد نیست اغلب این پول را هدر میدهد.