معرفی کتاب> فرشته اسماعیل‌بیگی: خیلی بد است که آدم نداند چند سالش است یا این‌که اسم واقعی‌اش چیست. دوستانش او را «آنجلیتو» صدا می‌کنند، اما مادرش او را سیمون می‌خواند.

شاید برای این نوجوان فرقی نداشته باشد که چه صدایش بزنند. شاید برای او کارهای ساده مهم باشد. کارهایی مثل خیابان‌گردی و گشتن میان زباله‌ها تا روزگارش بگذرد. اما همیشه روزگار آن‌طور که ما می‌خواهیم نمی‌گذرد. مردی از راه می‌رسد که آنجلیتو را به خانه ببرد تا با پسرش گریگوریو هم‌بازی شود.

بعد از این اتفاق زندگی آنجلیتو از این رو به آن رو می‌شود. لباس‌های تمیز و نومی‌پوشد. غذاهای خوب می‌خورد. به مدرسه می‌رود. تفریح می‌کند و با  گریگوریو صمیمی می‌شود.

تا این‌که روزی فکر هیجان‌انگیزی به مغز گریگوریو می‌رسد و تصمیم می‌گیرد با زندگی و گذشته‌ی آنجلیتو آشنا شود. آن‌ها لباس‌های پاره می‌پوشند و به دنیای گداها و آواره‌های شهر می‌روند. اما این سفر خالی از خطر و مشکل نیست. باید رمان را خواند و به ماجراهایش پی برد.

نویسنده‌ی این کتاب «گوردون پازوانگ» است. پازوانگ آلمانی است که به‌خاطر شغل آموزگاری در کشورهای بسیاری اقامت داشته است. او ابتدا برای بزرگ‌سالان می‌نوشت و درون مایه‌ی کارهایش موضوع‌هایی مثل جنگ و تهدید اتمی بود.

رمان‌های «آخرین کودکان شونبورن» و «ابر» متأثر از این فضاها نوشته شده‌اند. این نویسنده مانند بسیاری دیگر از نویسندگان دغدغه‌ی صلح و محیط زیست دارد و آثاری نیز در این حوزه نوشته است. از این نویسنده تا کنون بیش از هشتاد رمان منتشر شده که بسیاری از آن‌ها جوایز معتبری گرفته‌اند. کتاب آنجلیتو ترجمه‌ی خوب و روانی دارد که حاصل تلاش کمال بهروزکیا است. نشر قطره (88973351) با بهای 6000 تومان این کتاب را منتشر کرده است.

 

گریگوریو فکری به خاطرش رسید. جلوی درِ کلیسا نشست و گدایی کرد. وقتی خانم‌های زایر از داخل کلیسا بیرون می‌آمدند، جلوی آن‌ها می‌رفت، دستش را دراز می‌کرد و می‌گفت: «لطفاً به من بدبخت کمک کنید!»

خانم‌ها کیف‌هایشان را باز می‌کردند و چند سکه در دستش می‌گذاشتند. مرد چلاق گفت: «گم‌شو! از این‌جا برو! دارید همه‌ی پول‌ها را جمع می‌کنید.»

بخشی از داستان آنجلیتو

منبع: همشهری آنلاین