تقریبا نیمههای ماه مبارک رمضان بود که بازیگران مجموعه تلویزیونی «دودکش» مهمان خبرگزاری فارس شدند.
در این جمع پر صفا و دوست داشتنی، «محمدرضا شیرخانلو» یکی از ستارگان بی چون و چرای این سریال هم حضور داشت.
ستاره کم سن و سالی که پا به پای ستارگان بزرگسال این مجموعه خوش درخشید و بسیاری از مخاطبان «دودکش» حالا دوستدار و هوادار او هستند.
مصاحبه با شیرخانلو از جذابیت بالایی برخوردار بود. او به سوالات به اندازه سن خود جواب میداد. بدون هیچ جانبداری و یا نگاه به آینده و حتی به دست آوردن دل کسی.
فضای مصاحبه با این کودک خوش سر و زبان سراسر شادی بود و خنده. به همین دلیل ما هم این مصاحبه را به را به همان زبانی که انجام شده پیاده کنیم.
- چند سالته؟
اِ.. من هشت سالمه.
- کلاس چندمی؟
کلاسه...دارم میرم دوم
- دوم دبستان؟
بله.
- کار دودکش چندمین کاری است که بازی کردهای؟
مممم...ده...یازده...
- قبلا چه کارهایی داشتی؟
قبلا کار چک برگشتی، سفر زمان، تئاتر ساقی، دودکش که همین الان داریم... کار قبلیم دهلیز و...
- اولین آنها کدام بود؟
اولی ... اولی... چک برگشتی...
- دو سال اخیر بازیگر شدی؟
بله..
- چی شد که بازیگر شدی؟
من با بابابزرگم رفتیم فوتبال... بعد یکی از دوستای عمو مقدم (سیروس مقدم) منو دید و باهام یه خورده شوخی کرد و بعد من رو برای چک برگشتی معرفی کرد.
- بعد رفتی تست دادی؟
آره. تست دادم.
- تستت چه شکلی بود؟ گفتند چکار کن؟
گفتند مثلا یه دیالوگ گفتند و اینها رو گفتم...
- قبلا میدونستی بازیگری یعنی چی؟
قبلا اصلا نمیدونستم. توی چک برگشتی هم نمیدونستم... بعد که اومدم توی تئاتر ساقی تازه یه کم...
- تازه فهمیدی چی به چی است...
آره...
- الان برایت راحتتر شده؟ راحت دیالوگها را میگویی؟
آره...
- نمیتونی بخونی که، میتونی بخونی؟
نمیتونم بخونم ولی من از سر کار چک برگشتی هم که بودم، همین که بار اول میگفتن، شاید بار دوم هم بهم میگفتن... ولی بعدش همینطوری خودم میگفتم.
- زمان ساخت دودکش مدرسه هم میرفتی؟
بعد از اینکه کارم تموم شد، معلم خصوصی داشتم.
- قبلا چطور؟ در مقطع ساخت چک برگشتی؟
اون موقع من پیش دبستانی بودم... وسطهای پیش دبستانیم بود دیگه...
- دوستات نمیگفتند محمد رضا دیدیمت؟
پارسال که رفتم مدرسه، بچهها میپریدند رو سرم... بچهها بازیگر چک برگشتی، بازیگر چک برگشتی... بوسم میکردند، بچهها میپریدن رو سرم...
- امضاء نمیگرفتن؟
امضاء؟ میخواستن بگیرن... هی میاومدن میگفتن (امضاء) بده، ولی من میگفتم بلد نیستم، میرفتن.
- برای هیچکس دو تا خط همینجوری هم نکشیدی که مثلا امضاء باشه؟
آخه من اصلا امضاء بلد نیستم.
- امضاء نداری پس؟
من واقعا امضاء بلد نیستم. الان اگر بخوام امضاء بدم، یه گردالی (دایره) میکشم، بعد یه م (حرف میم) میکشم روش میگم اینه امضام.
- با دوربین میاومدند ازت عکس بگیرند با پدر و مادرشون؟
آره... عکس اره... ولی به زور میاومدم. عکسم رو میزارن تو فیسبوک و اینا اصلا...
- دوست نداری؟
نه اصلا خوشم نمیاد.
- ایراد نداره که...
اصلا هرچی که باشه من از فیس بوک خوشم نمیاد.
- چرا؟
اصلا خوشم نمیاد چیه از این عکسهای الکی...
- تو چجوری بلد نیستی امضاء چیه ولی میدونی فیسبوک چیه؟
خوب فقط من اسمش رو بلدم. توش چی هست؟
- توش چیه؟
خوردنیه؟
- نه پوشیدنیه...
آهان لباسه...
- چهارتا هم دکمه داره
آهان پس یه مارکه... از بوس و امضاء هم که فراریام.
- لپ هات رو بکشن چی؟
لپ کشیدن هم خوشم نمیاد.
- الان بیرون میری؛ عکیالعمل مردم چجوریه؟ میگن بازیگر دودکش؟
آره... مثلا اون روز با خالهام توی شمال رفته بودیم مرکز خرید، بعد خانمه با دخترش منو دید، بعد کلی خواهش میکنم و اینا تازه یه عکس انداختم.
- کلی خواهش کرد...
تازه اولین عکسم بود که انداختم. با این عکسی که اینجا انداختم، میشه دومی.
- چی شد که عکس رو انداختی؟
حالا دیگه انقد خواهش کرد دیگه...
- دلت به رحم اومد؟
آره...
- بزرگ شدی چی؟ باز هم میخوای بازیگر بمونی؟
بزرگ شم میخوام کارگردان شم.
- کارگردان شبیه کی؟
کارگردان... اِ... شبیه این کارگردان خیلی خوبها...
- مثلا؟
مثلا... عمو حسین... عمو حسین لطیفی... دیگه مثلا تئاتر هم میخوام مثلا کار کنم، مثل مثلا... کی بود؟ کارگردان... بزار... حالا مثل اونا...
- تئاتر هم کار میکنی؟
بله...
- تئاتر رو بیشتر دوست داری یا تلویزیون یا سینما؟ تو که همه رو هم کار کردی؟کدوم رو بیشتر دوست داری؟
من... سینما...
- چرا؟
هم سینما هم تئاتر
- تلویزیون کمتر؟
تلویزیون خیلی خیلی کم.
- چرا؟ چون خسته میشی؟
نه... از تلویزیون مثلا نمیدونم اصلا خوشم نمیاد از تلویزیون، از کارای تلویزیون... خیلی کم... ولی مثلا از تئاتر خیلی خوشم میاد... سرک میکشم ببینم چند نفر آدم اومدن. اگر خیلی زیاد اومده باشن، خیلی خوب بازی میکنم، خیلی کم باشه، خیلی بد بازی میکنم.
- پس بازیت به میزان تعداد مخاطب بستگی داره؟
آره.
- تو تلویزیون که خیلی آدمهای بیشتری میبینت؟
آره.. ولی زیاد خوشم نمیاد.
- شاید سریالهایی که بازی کردی همه طولانی بوده و همه مناسبتی بوده...
همون دیگه... همون دیگه... اول اینکه شیرینیهای خوشمزهای نمیدن... خوب... بعد هم اینکه خیلی هم زیاده... ولی مثلا تو تئاتر کیک خامهای میدن... بعد مثلا تو سینما که هیچی...
- تو سینما چی؟
سینمایی... رولت میدن... کیک خامهای میدن... نون خامهای میدن... اولین روزی هم که رفتم دفتر، به عمو برزو (برزو نیکنژاد نویسنده سریال دودکش) گفتم، گفتم عمو اگه شیرینیهای خوشمزه ندن، من سر کار نمیام.
- یعنی همهاش بسته به شیرینیه؟
بله.
- پول هم میگیری کار بازی میکنی؟
اون رو دیگه من نمیدونم، باید با مامانم صحبت کنی.
- مامانت مشاور مالیته؟
بله... اینو دیگه باید از مامانم بپرسید... ببخشید...
- کار بعدیت چیه؟
اه... کار بدیم... یه کاریه که از فردا شروع میشه ولی اسمشو نمیدونم، بعد ماه دیگه ام یه کار با عمو رضا عطارانه، بعد عمو سهیلی و کار بعدیم هم کار عمو کیمیاییه. فیلمنامهها رو یه خورده خودم میخونم. ولی حوصلهام نمیگیره تا آخر بخونم.
- مامانت میخونه برات تعریف میکنه؟
آره. ولی خودم یه دو تا خط میخونم میزارمش کنار. حوصلهام نمی گیره تا ته بخونم
مریم فیروزفر - فارس