از این روبود که پس از شکلگیری نهاد آموزش و پرورش بهعنوان یکی از فراوردههای اندیشه مدرن، پژوهشگران و اندیشمندان بر آن شدند تا در تقویت هر چه بیشتر ساختارهای این نهاد بکوشند؛ زیرا این اعتقاد عمیقا وجود داشت که از طریق این نهاد میتوان آموزش را همگانی کرد و به تبع آن فرهنگ عمومی جامعه را ارتقا داد. از سوی دیگر، وقتی فرهنگ عمومی در جامعهای افزایش پیدا کند با جامعهای دانا مواجه خواهیم بود که میتواند بهتر با مشکلات خود روبهرو شده و در حل آنها بکوشد. بر همین اساس بود که به موازات جامعهشناسان و روانشناسان بزرگ، فیلسوفان نیز به اهمیت آموزش و پرورش اشاره کردند و کتابهایی در این زمینه نگاشتند. این مسئله بهتدریج زمینهساز شکلگیری شاخه جدیدی در فلسفه با عنوان فلسفه تربیت شد.
ژانژاکروسو و جاندیویی، 2تن از برجستهترین فیلسوفانی بودند که در این زمینه گامهایی بنیادین برداشتند. درهرحال، تا به امروز نظریهها و دیدگاههای فراوانی درباره چگونگی ساختار این نهاد عرضه شده است. کشور ما نیز سالهاست که از نهاد آموزش و پرورش برخوردار است اما مطابق گفته بسیاری از پژوهشگران، ساختار آن هنوز از مشکلاتی رنج میبرد که برخی از آنها تاریخی و فرهنگی است و برخی دیگر به شرایط ویژه اجتماعی ما بازمیگردد. در این میان بهویژه پس از انقلاب دولتهای گوناگونی سکاندار این نهاد بودهاند و با آزمون و خطاهایی، آن را به جلو بردهاند. مطلبی که از پی میآید، گفتوگویی است با دکتر خسرو باقری در بررسی و شناخت ساختار آموزشی ما و مشکلات فراروی آن. دکتر خسرو باقری نوعپرست، فارغالتحصیل رشته دکتری فلسفه تعلیم و تربیت از استرالیا و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران است که دارای آثار مختلفی مانند «هویت علم دینی و درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران» و «نگاهی دوباره به تربیت اسلامی» است. بهنظر دکتر باقری، مشکلات آموزشی در کشور ما تاریخی و فرهنگی است و وزیر آموزش و پرورش نمیتواند چندان در رفع آنها مؤثر باشد. از دید وی، برای رسیدن به یک ساختار آموزشی مدرن استوار باید کارشناسیهای زیادی صورت گیرد. این گفتوگو را میخوانیم.
- بهنظر شما، نظام آموزش و پرورش ما با سایر کشورهای مهم در حال توسعه و توسعهیافته چه تفاوتی دارد؟
پدیدههایی مانند بیسوادی گسترده در کشور میتواند جایگاه ما را در میان کشورهای جهان مشخص کند. آنچنان که در آمارها آمده، نزدیک به 9میلیون و 700هزار نفر خواندن و نوشتن نمیدانند و بیش از 10میلیون نفر نیز تحصیلات حداکثر پنجم ابتدایی دارند. همین قریب به 20میلیون نفرکه یا بیسوادند یا قادر به ادامه تحصیل نبودهاند و البته در جهان امروزهمه آنها بیسواد تلقی میشوند، نشان مهمی از ضعف آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزی ما دارد. 20میلیون نفر بیسواد در جمعیت کشور ما رقم تکاندهندهای است. این در حالی است که در کشورهای توسعه یافته، مسئله، دیگر، ریشهکنی بیسوادی نیست بلکه افزایش سطح سواد یا تخصصیکردن آن است زیرا بیسوادی در بسیاری از کشورهای توسعه یافته منتفی شده است.
- بسیاری از کارشناسان ضعف جوانان در عرصههای مختلف را به آموزش و پرورش مربوط میدانند. نظر شما در اینباره چیست؟
البته تکعاملی دیدن مسائل مقرون به صواب نیست. ضعف جوانان ما ریشههای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی دارد. بهطور مثال، بسته بودن نسبی جامعه ما و ارتباط بسیار ضعیف بینالمللی فرهنگ ما، خود یکی از دلایل ناپختگی جوانان ماست که بهصورت جذب بیچون و چرا در فرهنگهای دیگر آشکار میشود. آنان نه در قالب توریسم با فرهنگهای دیگر آشنا میشوند، نه در دانشگاهها تجربه دیدن استادان خارجی و آشنایی با فرهنگ آنان را دارند و نه امکان مراوده مستقیم دیگری را تجربه میکنند. بنابراین، در ارتباط غیرمستقیم از طریق ماهواره، بهصورت قربانی آشکار میشوند و جذب و حل میشوند. در کشورهای اسلامی دیگر مانند مالزی که این امکان مراوده بهصورتهای مختلفی وجود دارد، چه از طریق توریسم و چه از طریق دعوت از استادان مختلف خارجی که اغلب در دانشگاهها انجام میشود و همچنین امکان سفر به کشورهای دیگر، قوت بیشتری در این ارتباط ملاحظه میشود. عامل فرهنگی دیگر، عرضه چهره نامناسب و نامطابق با موقعیتهای کنونی اجتماعی از اسلام است که در فضای جامعه ما و بهدنبال آن در آموزش و پرورش نیز ملاحظه میشود. این امر از جمله این نتیجه را در پی دارد که دینورزی جوانان به سستی گراییده و به تبع آن ضعفهای اخلاقی بیشتری آشکار شود. با این حال، آموزش و پرورش هم سهم خاص خود را در این ضعیفپروری دارد.
- حضور یک مدیر توانمند و وزیر لایق در وزارت آموزش و پرورش چقدر میتواند در عملکرد موفق این وزارتخانه مؤثر باشد؟
البته امور بهدست یک فرد نمیگردد که با آمدن یا نیامدن او تغییر عظیمی رخ ندهد یا بدهد. وزیر آموزش و پرورش در کشور ما همواره موقعیتی ترحمبرانگیز دارد زیرا باید در برابر مشکلاتی قد علم کند که بسیار فراتر از وظایف یک وزیر استاندارد آموزش و پرورش در جهان است. با این حال، لایق و کاردانبودن وزیر آموزش و پرورش یکی از عوامل مهم تغییر در این سازمان کلان، کند و لاکپشتی است. حداقل چنین است که یک وزیر عاقل و باتجربه بر مشکلات آموزش و پرورش نمیافزاید و مسئلههای ناخواندهای را بر این سازمان تحمیل نمیکند و البته در حالت حداکثری امید میرود که بتواند برخی از مشکلات را نیز حل کند.
- ما در سالهای بعد از انقلاب نظامهای مختلف آموزشی را تجربه کردیم. چقدر اینها کارشناسی بوده و توانسته تأثیرگذار باشد؟
البته کارشناسی در آموزش و پرورش وجود دارد اما جامع و فراگیر نیست. بنابراین ممکن است وزیری تحتتأثیر گروهی از مشاوران خود دست به اقدامی بزند که هزینه زیاد و نتیجه کم دارد. بهطور مثال، نهضت هوشمندسازی مدارس که در ایران به راه افتاده با کارشناسی کافی انجام نشده است. این طرح که نخست در مالزی انجامشده و کم و بیش با شکست مواجه شده، هماکنون در ایران بهعنوان یک موج تغییرآفرین تلقی میشود بهطوری که وزیر آموزش و پرورش دولت پیشین آن را نماد تحول میدانست. این در حالی است که اصولا جایگاه یادگیری الکترونیک (e-learning) در مقایسه با الگوهای سنتی یادگیری محل تأمل متخصصان است. به قول یکی از محققان، همانطور که نشان دادن یک تئاتر در قالب یک فیلم، جذابیتی بهمراتب کمتر از تماشای خود تئاتر دارد- هر چند سینما تکنیکی برتر از تئاتر است- گاه وجود کامپیوتر در مدرسه ما نیز تنها در حکم تعویض آن با تختهسیاه قدیمی است. به هر روی، چنین مسئله قابل بحثی بدون کارشناسی در سطح کلان در کشور اجرایی میشود. خُب! باید ببینید که هزینه این کار چقدر است، بهویژه که در دنیای متحول کنونی، سیستم کامپیوتری برای 20-10سال قابل استفاده نیست بلکه در محدوده زمانی کوتاهی نیاز به تغییر سیستم خواهد داشت. تصمیمگیران نظام آموزشی ما باید در کارشناسیهای مربوط به تصمیمهای کلان از همه ظرفیت تخصصی کشور استفاده کنند نه اینکه تحتتأثیر گروه محدودی سوگیری کنند.
- اصولا باید نظام آموزشی کلان کشور با حضور یک وزیر اینقدر متحول شود یا باید سند بالادستی وجود داشته باشد؟
همانطور که گفتم، در سیستم آموزشوپرورش ما وزیر آنقدر قدرت ندارد که بتواند تحول بزرگی در آموزش و پرورش ایجاد کند از طرف دیگر مشکلات ما بسی بیشتر از سند بالادستی است. یکی از سؤالهایی که در ذهن آدمی خلجان میکند این است که چرا در کشور ما با وجود اسناد بالادستی تحولات چشمگیری رخ نمیدهد؟ بهطور مثال، اخیرا سندی برای تحول بنیادین در آموزش و پرورش به تصویب رسیده است. آیا با این اتفاق میتوان انتظار داشت که تحولی بنیادین در آموزش و پرورش رخ دهد؟ معلوم نیست. ما با مشکلات فرهنگی و ساختاری در حد کلان روبهرو هستیم بهطوری که رویههایی که در کشورهای دیگر میتواند منجر به تغییر و تحول شود، به نحو تعجببرانگیزی در کشور ما به چنین نتایجی ختم نمیشود.
- عملکرد وزارتخانه آموزش و پرورش در دولتهای مختلف یا در وزارتخانههای مختلف را به چه صورت نقد و بررسی میکنید؛ بهنظر شما کدام دولت یا وزیر عملکرد بهتری داشت؟
من شنیدهام که در آموزش و پرورش از دوره آقای دکتر نجفی بسیار به خوبی یاد میشود البته ارزیابی همهجانبه مستلزم بررسی دقیقتری است. معیارهای ارزیابی را باید مشخص کنیم. متأسفانه بهدلیل وضعیت ناگوار معیشتی معلمان ما،یکی از معیارهای موفقیت وزیر این است که بتواند به حل این مشکل نزدیک شود. در عین حال که این معیار مهمی است اما یک وضعیت ناگواری است که ما را از دستیازیدن به معیارهای مهمتر باز میدارد؛ زیرا حالت حیاتی دارد. بهطور مثال، اینکه چه تلقیای از آموزش و یادگیری، در آموزش و پرورش ما حاکم است، کمتر مورد توجه وزیر آموزش و پرورش قرار میگیرد و در نتیجه ما یا به تکرار خطاهای سبک سنتی ادامه میدهیم و یا حداکثر بهصورت شتابزده به روشهای فعال مطرح شده توسط برخی از رویکردهای جدید متوسل میشویم. درحالیکه انتظار میرود که وزیر بتواند در سیاستگذاریهای کلان آموزشی کشور به کمک کارشناسیهای گسترده و جامع، راه و رسم معتبری را برگزیند.
- اصولا انتخاب مدیر مناسب برای آموزش و پرورش به چه اموری بستگی دارد؛ یعنی ویژگیهای یک مدیرخوب و توانمنددر نظام آموزشیما چیست و باید به چه علومی احاطه و چقدر تجربه داشته باشد؟
در مورد تواناییهای مورد نظر یک مدیر موفق در نظام آموزشیما باید گفت که نخست آشنایی کامل با مسائل و مشکلات آموزش و پرورش لازم است. دوم سابقه مدیریت اجرایی در سطح بالاست. سوم استفاده مناسب از صاحبنظران و استادان تعلیم و تربیت کشور است. چهارم برخورداری از تخصص و تحصیلات عالی در زمینه تعلیم و تربیت است. پیداست که جمع همه این ویژگیها در یک فرد خاص بسیار دشوار است اما من بهترتیب اولویت از تواناییهای لازم نام بردم. آشنایی با فضای فرهنگی آموزش و پرورش مهم است و بنابراین حتی سابقه مدیریت اجرایی در سازمانهای دیگر در اولویت نیست. بهطور مثال، یک فرمانده نظامی بسیار با تجربه و کفایت چگونه میتواند وزیر خوبی برای آموزش و پرورش باشد؟ در عین حال که جمع همه خصوصیات همواره میسر نیست اما طبیعتا کسی که بیشترین میزان برخورداری از این ویژگیها را داشته باشد مناسبتر است. در مورد دانش مدیر البته همانطور که من در ویژگی چهارم به آن اشاره کردم، اگر وزیر خود تحصیلکرده علوم تربیتی در سطح عالی باشد، بسیار مطلوب است. اما در عین حال، اگر چنین نشد، وزیر باید از مشاورههای بسیار گسترده با صاحبنظران استفاده کند البته نه به این صورت که مقاصد از پیش تصمیمگیری شده را بخواهد بر گرده تخصص متخصصان بنشاند و وجههای تخصصی بهکار خود بدهد بلکه به واقع مشکلات آموزش و پرورش را به آنان عرضه کند و پاسخ آنها را بجوید.
- در دوره پیشین تغییرات و اصلاحاتی در آموزشوپرورش انجام شد،آیا باید ادامه پیدا کند یا باید متوقف شود؟
این تغییرات ساختاری در ششسالهشدن ابتدایی یا 4دوره سهساله در ابتدایی و متوسطه بهعنوان یک تغییر اساسی و در جهت اصلاحات بنیادی مطرح شده است اما معلوم نیست که امید بستن به این تغییر چه تحولی در آموزش و پرورش ایجاد خواهد کرد؛ بهویژه که متناسب کردن وضع موجود با این تغییر ساختاری مستلزم هزینهها و فعالیتهای زیادی است. این هم یکی از همان کارهای کارشناسی نشده است. با توجه به اینکه این تغییر به تازگی مطرح شده و مدت زیادی از عمر آن نمیگذرد، درصورتی که هنوز هزینههای آنرا تقبل نکردهاند، بهتر است متوقف شود.