سیدسروش طباطبایی‌پور: تابستان است و ما به‌دنبال بهانه‌ای برای سفر می‌گردیم؛ عباس تربن، علی مولوی و من. بهانه‏‌ی سفرمان جفت و جور می‌شود: تهیه‏‌ی گزارش برای صفحه‏‌ی دل‏‌ربای گردون!

از میان این‌همه کوه و دریا و جنگلِ ندیده، قرعه به نام کویر افتاد، به نام گرما! اما در پایان سفر فهمیدیم هیچ‌‏وقت نباید زود قضاوت کرد.

دوشنبه، هفت صبح از تهران خداحافظی می‌کنیم، تخته‏‌گاز می‌زنیم به دل جاده‏‌ی قم. 9 و 30 دقیقه‌ی صبح، در شمالی‏‌ترین شهر استان اصفهان، شهر مشکات، زیراندازمان را می‌اندازیم و زیر سایه‏‌ی درختانش، نان سنگک و پنیر محلی نوش جان می‌کنیم.

در یک چشم به‌هم‌زدن، خودمان را در بزرگراه کاشان-اصفهان می‌بینیم، یک سوی جاده کویر است و طرف دیگر، خشکی! تابلویی مقصد را نشانمان می‌دهد، ازبزرگراه منحرف می‌شویم به سمت کوه کرکس.

باورمان نمی‏‌شد که خداوند در دل کویر، این‌همه سبزی و آب و زیبایی را پدید‌ آورده باشد. سلام نطنز! سلام ای نگین سبز در دل کویر!

***

گشت‌و‌گذارمان را با روستای افوشته آغاز می‌کنیم. روستایی که اکنون جزو شهر نطنز است و از مناطق تاریخی این شهر به حساب می‌آید.

اهالی می‌گویند که در قدیم، این‌جا هفت آبادی بوده، معروف به هفت اوشته (اوشته به معنای آبادی یا ده) و به مرور به افوشته تبدیل شده است. این‌جا حدود 700 سال قدمت دارد و بناهای تاریخی‌اش مثل حمام، شربت‌خانه و آب‌انبار را سید‌حسن واقف وقف مردم روستا کرده است.

سراغ حمام افوشته می‌رویم اما به در بسته برمی‌خوریم. هر چه می‌توانیم تلاش  می‌کنیم تا از هر روزنه‌ای شده برای شما عکس بگیریم که می‌گیریم و آرزو می‌کنیم درِ بناهای تاریخی همیشه به روی بازدیدکنندگان باز باشد.

 

***

می‏‌خواهیم سوغاتی بخریم، تحفه‏‌ی نطنز، یعنی گلابی! شاه‏‌میوه‏‌ای که باغ‌داران نطنز معتقدند به‏‌خاطر آب چشمه و خاک این شهر در ایران لنگه ندارد. البته سرمای بهار امسال شکوفه‏‌های گلابی را لرزانده و درختان کم‏‌بار شده‌اند. اما تا دلتان بخواهد، سیب و انگور و هلو، بهمان چشمک می‏‌زنند و می‏‌گویند: ما را بخورید! باغبان با صفا هم میوه‏‌ها و مهربانی‌اش را از ما دریغ نمی‌کند.

***

آخر نماز ظهر به مسجدجامع نطنز می‌رسیم و نمازگزاران را بدرقه می‌کنیم. مسجدی که گنبد آجری‏‌اش بیش ‏از 1000 سال بالای سر نمازگزاران ایستاده و به عبادت بندگان خدا گوش می‏‌دهد.

این مجموعه‏‌ی تاریخی که شامل مسجدجامع و مجموعه‏‌ی شیخ نورالدین عبدالصمد نطنزی است، در دوره‏‌ی دیلمی و ایلخانی ساخته شده و از شاخص‏‌ترین بناهای شهر نطنز است. درِ منبت‌کاری مسجد هم بسیار چشم‌نواز است و دل‌کندن از این مجموعه را سخت‌ می‌کند. 

 

***

استاد عباس عبادی نطنزی خیلی تحویلمان می‌گیرد و باحوصله مراحل ساخت کوزه‌ی سرامیکی را شرح می‌دهد. «روزی روزگاری 200 کارگاه سرامیک‌سازی در نطنز فعال بود، اما امروز این کارگاه با 250 سال قدمت، آخرین کارگاه سرامیک‌سازی سنتی ایران است. یعنی به‌خاطر کم‌توجهی‌ها، من و برادرم، استاد رضا، آخرین بازماندگان سرامیک سنتی ایران هستیم.»

از نگاه و حالت استاد متوجه می‌شویم که تنها عشق می‌تواند یک استاد‌کار ماهر را پای این کوره‌ی داغ نگه دارد.

 

***

حکایت این گنبد زیبا شنیدنی است. می‌گویند روزی شاه‌عباس صفوی برای شکار اطراف همین‌ کوه (در جنوب غربی شهر) اتراق می‌کند. برای رفع تشنگی پای چشمه‌ می‌رود تا آبی بنوشد، اما بازِ عزیزش مانع می‌شود. شاه از آزار چندباره‌ی باز، خشمگین می‌شود و او را می‌کشد، اما سربازانش خبر می‌دهند که در سرچشمه، ماری آب را به زهرش آلوده کرده. شاهِ پشیمان بر فراز همان کوه، گنبدی به نام «گنبد باز» می‌سازد.

راه رسیدن به گنبد برای تیم ما کمی سخت بود، برای همین عکس این گنبد را از اداره‌ی میراث فرهنگی نطنز می‌گیریم. بقیه‌ی عکس‌های صفحه هم محصول مشترک ما سه نفرند.

عکس: میراث فرهنگی نطنز

منبع: همشهری آنلاین