صدای خنده میآید و هر هجای خنده رنگی دارد که میشود در آن پرواز کرد.
* * *
چشمهایم را باز میکنم. روبهرویم هفت درگاه است و هفت در چوبی و صدها تکه شیشهی رنگی که نور را به درون میپاشد و نقشهای تازهای بر ترنج قالیها میاندازد.
نشستهام در شبستان مسجد نصیرالملک در شیراز. پشت دادهام به یکی از ۱۲ ستون مرمری که تراش مارپیچی دارد. چشم دوختهام به طاقهای آجری سقف و کاشیهای فیروزهای. صورتم از شعاع نور گرم است و میدانم رنگها مرا دربرگرفتهاند. اینجا شبستان غربی است، شبستان تابستانی. مسجد نصیرالملک شبستان زمستانی هم دارد که ساده و بیتزئین است.
مسجد نصیرالملک خیلی بزرگ نیست، اما دیدنش ساعتها وقت میخواهد. اینجا یادگاری است از دورهی قاجار و به خاطر رنگ غالب کاشیهایش به مسجد صورتی هم مشهور است.
باید به مقرنسکاری زیبای طاق مروارید و سقف پنجکاسهای نگاه کرد و به کتیبههای کاشی و گلدستهها. باید کنار حوض پر از ماهی ایستاد و بازی نور و آب و ماهیها را تماشا کرد. باید کنار حوض را دور زد و به شبستان رفت و با نورهای رنگی عکس یادگاری گرفت.
و باید این تجربهی رنگارنگ دلانگیز را سپاس گفت. سپاس میرزاحسنعلیخان نصیرالملک که این مسجد به دستور تو ساخته شده. سپاس استاد معمار، محمدحسن معمار، سپاس استاد کاشیکار، محمدرضا کاشیپز شیرازی. روحتان خندان و رنگارنگ، مثل همین بنایی که از خود به یادگار گذاشتهاید.
نمایی از سقف پنجکاسهای در ایوان شمالی مسجد نصیرالملک/ عکس: آرشیو هفتهنامهی دوچرخه