«مردی شبیه باران» میتوانست سکوی پرش مناسبی برای کارگردان جوانش باشد، اما سهیلی نتوانست موفقیتی را که به دست آورده بود تثبیت کند. فیلمهای بعدی او آنچنان که باید توجه منتقدان را به خود جلب نکرد.
آثاری چون «مردی از جنس بلور»، «سهراب»، «شب برهنه»، «غوغا»، «تارا و تب توتفرنگی»، فیلمهای ضعیفی نبودند اما همه از کارگردان «مردی شبیه باران» انتظار بیشتری داشتند.
«سنگ، کاغذ، قیچی» هفتمین فیلم سهیلی است و شاید بتوان ادعا کرد بعد از سالها اکثر منتقدان و افراد صاحبنظر سینمای ایران روی آخرین اثر این کارگردان ژانر دفاع مقدس به تفاهمی نسبی رسیدهاند.
به عقیده آنها «سنگ، کاغذ، قیچی» پختهترین فیلم سهیلی است.نکتهای که خود سهیلی هم آن را قبول دارد. گرچه هنوز هم نمیتواند علاقه خاص خود را نسبت به اولین فیلمش پنهان کند.
- آقای سهیلی، بهتر است با چگونگی شکلگیری فیلمنامه شروع کنیم. ظاهراً ایده «سنگ، کاغذ، قیچی» در زمانی که «شب برهنه» را میساختید و در یک آسایشگاه جانبازان به ذهنتان رسید، ماجرا چه بود؟
- به نظرم ایده چیز عجیب و غریبی نیست. در زمان ساخت فیلم «شب برهنه» چند روزی در آسایشگاه جانبازان فیلمبرداری داشتیم. من همان موقع فکر کردم که ساخت یک فیلم 90 دقیقهای در یک آسایشگاه کار بسیار دشواری است اما بعد فکر کردم حتی آدمها هم نمیتوانند بیش از یک ربع ساعت آن فضا را تحمل کنند. آنها هم درد بیرونی دارند و هم درد درونی.
وقتی پای درد دل آنها مینشینی میفهمی که چقدر مشکل دارند. من با ساخت «سنگ، کاغذ، قیچی» اتفاقات قبل از ورود به آسایشگاه را بهانهای کردم برای آشنایی و همراهی تماشاچی با کاراکترهای فیلم. خواستم همانطور که بیننده با جهان و مرضیه و مملی و... آشنا میشود، ناخواسته به آسایشگاه برود و با آنها همراه شود و اتفاقات را ببیند.
- اتفاقاً بعضی معتقدند سعید سهیلی این فیلم را ساخته، فقط به این خاطر که به فصل آسایشگاه برسد و آن بخش فیلم برایش مهمتر بوده است؟
- بله، همینطور است. من واقعاً همان آسایشگاه را میخواستم البته قبل از آن هم مهم بود یعنی قسمتهای اولیه فیلم همچون وسیلهای برای رسیدن به مقصد بود. بازیها، ریتم، مونتاژ، موسیقی و... همه در خدمت فیلم بود. اما بخش آخر از نظر مفهومی برایم مهمتر بود هرچند که قسمتهای اکشن و حادثهای فیلم، زمان و انرژی بیشتری از من گرفت. اما حرف شما درست است؛ دغدغه من همان جانبازان آسایشگاهها هستند.
- حالا که فیلمی از دغدغههایتان ساختید، آیا با منتقدان موافقید که «سنگ، کاغذ، قیچی» بهترین فیلم سعید سهیلی است؟
- در حالت کلی این فیلم از فیلمهای قبلیام خوشساختتر و خوشریتمتر است و تماشاگر عام با آن ارتباط بهتری برقرار میکند. در مجموع از هر فیلمی که ساختهام چند سکانس را دوست دارم ولی فیلم مورد علاقهام «مردی شبیه باران» است. فیلم اول، حکم بچه اول را دارد.
- اما همیشه هم اینطور نیست که کارگردانها نظر متفاوت و مثبتی روی فیلم اول خود داشته باشد.
- حق با شماست. اما شاید اگر «مردی شبیه باران» فیلم بدی بود، من این حس را نداشتم. این فیلم آبرومند بود و لغزشی نداشت. برای کار اول قابل قبول بود.
- و حالا چقدر از «سنگ، کاغذ، قیچی» راضی هستید. این فیلم به تصور شما در هنگام نگارش فیلمنامه چقدر نزدیک شد؟
- تنها فیلمی که کاملاً منطبق با فیلمنامه ساخته شد، همین فیلم بود. گاهی اوقات فیلم سر صحنه کاملاً متفاوت میشود و البته گاهی این تغییرات مثبت است. در «سنگ، کاغذ، قیچی» نمیدانم بگویم خوشبختانه یا متأسفانه، من کاملاً مطابق فیلمنامه پیش رفتم و این حاصل مشورتهای زیاد و بیش از 8بار بازنویسی فیلمنامه بود.
- فیلم اول شما در گونه سینمایی دفاع مقدس جای میگرفت و فیلمهای بعدیتان کم و بیش در فضای حاشیه جنگ بودند. «سنگ، کاغذ، قیچی» در چه ژانری میگنجد؟ به نظرتان فیلم دوپاره نیست؟
- «سنگ، کاغذ، قیچی» یک فیلم اکشن است.
- چطور به سراغ سینمای اکشنی رفتید که در ایران دیگر به اندازه گذشته جذابیت ندارد؟
- من سینمای اکشن را دوست دارم. سینمای اکشنی که در دو دهه قبل وجود داشت، حالا دیگر منقرض شده، امروز سینمای هالیوود هم اکشن مدرن را تجربه میکند. «سنگ، کاغذ، قیچی» یک اکشن مدرن است.
شاید شروع قصه به اکشنهای قدیمی شبیه باشد اما نوع ساختار متفاوت است. این فیلم میتواند احیاگر سینمای اکشن باشد اگر این روند دنبال شود و فیلمهای بهتر از این ببینیم. اتفاقی که در فیلم ملودرام، کمدی و... نیفتاد و هر زمانی هر فیلمی خوب میفروخت نمونههای مشابه سهلانگارانهای از روی آن ساخته میشد.
در سینمای ایران سالانه 70 فیلم تولید میشود و در هر سال اکثر فیلمها در یک گونه سینمایی قرار میگیرند.
اما به اعتقاد من فیلمخوب باید دارای این چهار فاکتور باشد. قدرت جذب تماشاگر، نگهداشتن تماشاگر در سالن، دادن احساس لذت به تماشاگر و قدرت برانگیختن تشویق تماشاگر و تبلیغ فیلم توسط او.
تکرار یک ژانر و موضوع در سینمای ایران به نفع تهیهکنندههاست و این کار در درازمدت به سینما لطمه میزند و البته حاصل آن همین سینمای خصوصی معناگرا و خمودهای است که امروز داریم. سینمای اکشن و سینمای جنگ هزینهبر و انرژیبر است و به اصطلاح تهیهکننده فیلم اکشن و جنگی باید پیه این کار را به تناش بمالد.
- با این حساب میخواهید بگویید در ساخت «سنگ، کاغذ، قیچی» جسارت به خرج دادهاید؟
- البته، فیلمسازی در سینمای ایران کاملاً ریسک و جسارت است. وقتی CD یک فیلم تازه اکران شده به بازار میآید، وقتی کارگردان نمیداند که فیلمش خوب میفروشد یا نه. اینها ریسک است و البته ریسک کار در فیلمهای اکشن بیشتر است. فیلمهای کمدی معمولاً چون هزینه کمتری میبرند چندان متضرر نمیشوند.
- بسیاری شما را متهم میکنند به اینکه فیلمهایتان شعاری است. در مقابل این حرف چه دفاعی دارید؟
- من معتقدم آدمها باید شبیه خودشان حرف بزنند. من به عنوان یک فیلمسازی که رزمنده بوده و سالهای عمرش با شعارهای مرگ بر شاه، درود بر خمینی، مرگ بر صدام و... گذشته و در جنگ هم نوحههای آهنگران و... را شنیده، زبانم همین است که میبینید. این آدم ادبیات خاص خودش را دارد و صریحتر و عریانتر و بلندتر و تندتر از دیگران حرف میزند.
شخصیت جهان در «سنگ، کاغذ، قیچی» حرف زدنش به شعار نزدیک است، چون رزمنده اهل تحلیل نیست. اعلامیهوار و معترضانه حرف میزند. این فیلم شعاری نیست اما گویش بعضی از شخصیتهایش به شعار پهلو میزند. یعنی نهایت این حرف را پنجاه، پنجاه قبول دارم. من نوجوانی و جوانیام همینطور گذشته و این مسائل در فیلمهایم تأثیر دارد که البته این را یک ایراد میدانم.
اگر بتوانم از خودی که سرنوشت برایم رقم زده فاصله بگیرم و به بیان هنری نزدیک شوم بهتر است. البته از این فیلم یک دفاع دیگر دارم، «سنگ، کاغذ، قیچی» یک فیلم تصویری است یعنی اگر حتی دیالگوهایش را نشنوی برداشتت از روند قصه تغییر نمیکند. این فیلم بیشتر حادثه و تصویر است تا شعار و بدون دیالوگ مفهوم را منتقل میکند.
- برخی معتقدند «سنگ، کاغذ، قیچی» جوابیهای بر آژانس شیشهای است. آیا این برداشت صحیح است؟
احساس میکنم تماشاگر صورت مسئله را دیده و حالا چون در آژانس شیشهای رزمندهها یک عده را گروگان میگیرند و در فیلم من عکس این اتفاق میافتد، این دو فیلم را به هم ربط میدهند. فیلمهای مختلفی با موضوعات مشابه ساخته میشوند که هیچ ربطی به من ندارند. اگر اینطور است همه فیلمهای با موضوعات عاشقانه، انتقامگیری، گروگانگیری و... شبیه هم هستند. این اتفاق مثل همان تشابه بیربط دو فیلم «عروسی خوبان» و «وصل نیکان» است. البته تشابه اسامی دو فیلم باعث این اتفاق شده بود.
- البته شما هم اسامی متفاوتی برای فیلمهایتان انتخاب میکنید.
بله، روی اسم فیلمهایم خیلی فکر میکنم و البته انصاف حکم میکند برای فیلمی که زحمت کشیدهام اسم خوبی انتخاب کنم. برای انتخاب اسم فیلم انرژی میگذارم و بیشتر به دنبال اسمهای خاص هستم؛ اسامی که مبهم باشد، انگیزه ایجاد کند و بهطور مجرد زیبا باشد. غیر از «سهراب» بقیه اسامی فیلمهایم این ویژگی را داشتند.
- در «سنگ، کاغذ، قیچی» وضعیت مبهم رعنا (نامزد جهان) تعلیق مناسب و پرکششی ایجاد میکند، اما در نهایت تماشاگر با دیدن رعنا، انتظاراتش برآورده نمیشود، چرا این اتفاق میافتد؟
در سینما ما نمونههای زیادی داریم که موضوع فیلم پیرامون یک شخصیت اتفاق میافتد، اما آن شخص که حوادث را رقم میزند خودش حضور ندارد. در این فیلم هم رعنا همین نقش را دارد و ما آن را از قهرمان داستان (جهان) و تماشاگر پنهان میکنیم تا این دو با هم به دنبال رعنا باشند و البته هر تماشاگری برای رعنا آن سرنوشتی را متصور است که خودش میخواهد و اگر اینطور نشود، او ناراضی است.
در پایان فیلم، زمانی که رعنا و جهان همدیگر را ملاقات میکنند، من آنها را در فضای آسایشگاه تنها میگذارم و تنها شاهد آنها،جانبازی است که همانند رعنا روی ویلچیر است. به نظرم بهترین پایان همین بود که میبینید؛ یعنی رسیدن به یک آرامش بعد از چند روز درگیری و آشوب. در پایان آدمهایی از دو نسل اما شبیه به هم یعنی زخمخورده، تنها و معترض در کنار هم قرار میگیرند.
- چه چیز باعث شد شخصیت مرضیه (با بازی اندیشه فولادوند) یک دختر افغانی باشد و نه ایرانی؟
میخواستم افغانی باشد تا جنگ را دیده باشد و در آسایشگاه با جانبازان همذاتپنداری کند. البته سکانسی در فیلمنامه بود که ما به خانه او میرفتیم و پدرش را میدیدیم که در جنگ دچار معلولیت شده است که این سکانس حذف شد. ضمن اینکه نمیخواستم این دختر، شبیه دختر فراریهایی باشد که در فیلمها میبینیم.
سکانس خانه مرضیه حذف شد چون فیلم را به حاشیه میبرد ضمن اینکه اگر به مرضیه میپرداختیم باید مملی (با بازی شهرام حقیقتدوست) را هم اندازه مرضیه معرفی میکردیم و تایم فیلم این اجازه را به ما نمیداد. مسیر اصلی فیلم دغدغه جهان برای پیداکردن رعنا بود و باقی وسیله بودند، همه در خدمت فیلم.
- چرا «سنگ، کاغذ، قیچی» در جشنواره فجر در هیچ رشتهای کاندیدا نشد، در حالیکه حداقل در رشتههای فیلمبرداری و طراحی صحنه شایسته نامزدی بود؟
داوران بیانصافی کردند، شما اینکار را نکنید. غیر از اینها امین حیایی در نقش جهان بسیار خوب و متفاوت ظاهر شد و آن ذهنیت جوان شوخ و طناز را از بین برد. پرویز پرستویی در زمان جشنواره بازی امین حیایی را تحسین کرد و گفت امین در این نقش اگر تمام تهران را به هم میریخت، باور میکردم.
به هر حال برخی مناسبات اجازه نداد که «سنگ، کاغذ، قیچی» در جشنواره به چشم بیاید و متأسفانه این مناسبات همیشه به ضرر سینماست. در این دوره بدترین داوریها صورت گرفت تا جایی که حتی برنده هم معترض بود.
- به نظر میرسد «سنگ، کاغذ، قیچی» ادای دینی به جانبازان است. آیا فکر میکنید حق آنها آنطور که باید ادا نشده است؟
بله، مجموعه اتفاقات باعث شد بعد از جنگ مردم بچههای جنگ را نبینند. البته مردم ما بیانصاف نیستند که چشمها را ببندند، اما بعد از جنگ، برخی از فضای به وجود آمده سوءاستفاده کردند و باعث شدند ذهنیت مردم تغییر کند. رزمندههای واقعی ما همگی گمنام هستند و حالا چفیه و لباس آنها را بعضی دیگر بر تن میکنند، شاید کسانی که حتی سنشان به جنگ قد نمیدهد. بعضیها چهره بچههای جنگ را مخدوش کردهاند.
فراموش کردن یک رزمنده و جانباز یعنی فراموشی یک حماسه، یک الگو و یک قهرمان. البته در ارتباط با وضعیت جانبازان همه ما مقصریم. از اسم شهید جهانآرا تنها یک ترانه را به یاد میآوریم و از شهید باکری همین قدر میدانیم که یک رزمنده بوده است. در حالی که شجاعت این افراد ابعاد بسیار گستردهای داشت که ما تنها جنبه جنگجویی آنها را میشناسیم که البته بهتر است بگوییم حتی آن را هم نمیشناسیم.