بر پیکر مطهر معطرتان که خلیفه خدا بر روی زمین بودید و در عین حال بعد از شهادت در زمانه غربت و جهل، سه روز غریبانه در کوچهها... در کوچهها ...افتاده بود... آجرک الله یا صاحب الزمان(عج).
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، نام مبارک آن حضرت "محمد". از جمله القابشان "تقی"، "جواد"، "قانع" و "عالم" بوده و پدرشان امام رضا(ع) مادرشان "خیزران" هستند و تاریخ ولادت آن حضرت "دهم رجب سال 195 هجری" است.
محل تولد ایشان "مدینه" است.
مدت امامت امام جواد(ع) از زمان شهادت امام رضا(ع)، در آخر ماه صفر سال 203 هجری تا ذی القعده سال 220 هجری، به مدت 16 سال و 9 ماه بوده است.
تاریخ و سبب شهادت آن حضرت در آخر ماه ذی القعده سال 220 هجری، در سن 25 سالگی و به وسیله زهری بود که همسرشان، "ام الفضل"، دختر "مأمون" به تحریک برادرش، "جعفر بن مأمون" و عمویش، "معتصم عباسی"، به آن حضرت خورانید.
محل دفن امام جواد(ع): در جوار قبر شریف جدشان امام موسی کاظم(ع) است که هم اکنون به کاظمین معروف است.
رویدادهای مهم دوران زندگی امام جواد(ع):
1. عزیمت امام رضا (ع)، پدر امام جواد(ع)، از مدینه به خراسان به اجبار مأمون عباسی، در سال 200 هجری.
2. شهادت امام رضا(ع)، در خراسان، به دست مأمون عباسی در سال 203 هجری و به امامت رسیدن امام جواد(ع).
3. فراخوانی امام جواد(ع) به بغداد، توسط مأمون عباسی.
4. تزویج ام الفضل، دختر مأمون به امام جواد(ع)، توسط مأمون و اظهار نگرانیِ عباسیان از این مسأله.
5. بازگشت امام جواد(ع) از بغداد (پایتخت عباسیان) به حجاز برای انجام مراسم حج بیت اللّه الحرام.
6. وفات مأمون عباسی، در سال 218هجری.
7. به خلافت رسیدن معتصم عباسی پس از وفات مأمون.
8. فراخوانیِ مجدد امام جواد(ع) به بغداد، از سوی معتصم عباسی، در اوائل سال 220 هجری.
9. توطئههای معتصم عباسی، ام الفضل و جعفر بن مأمون علیه امام جواد(ع).
10. مسموم شدن امام جواد(ع)، توسط همسرش، ام الفضل و به شهادت رسیدن آن حضرت، در اواخر سال 220 هجری.
جملاتی از امام محمد تقی(ع):
1. عزت مؤمن در بینیازی او از مردم است.
2. دوست خدا در آشکار و دشمن او در پنهان مباش.
3. کسی که برای رضای خداوند، برادر دینیاش را استفاده رساند، خانهای را در بهشت به استفاده خواهد برد.
4. از رفاقت با آدم بد بپرهیز؛ چه این که او به مانند شمشیر کشیدهای است که منظرش نیکو و آثارش زشت است.
5. هر مؤمنی به سه خصلت نیازمند است: توفیق الهی، واعظی از نفس او که پیوسته او را موعظه کند، و قبول کند (نصیحت را) از آن که او را نصیحت کند.
در ادامه به بخشی از سخنان شهید مطهری در رابطه با دوران زندگی امام محمد تقی(ع) اشاره میشود:
امام جواد علیه السلام و سیاست خلفای عباسی
امشب شب بیست و نهم ذی القعده و شب آخر ماه ذی القعدة الحرام، شب وفات حضرت امام جواد علیه السلام است. امام جواد از ائمهای هستند که خیلی زود شهید شدند؛ یعنی 25 سال بیشتر از سن مبارکشان نگذشته بود که شهید شدند و بعد از پدر بزرگوارشان حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام ایشان عمر زیادی در دنیا نکردند.
سیاست خلفای عباسی با سیاست امویها فرق داشت. امویها خشنتر بودند ولی اینها موذیتر بودند یعنی سیاستمدارانهتر عمل میکردند. آنها خیلی با خشونت و شمشیر و این طور چیزها عمل میکردند، ولی اینها خیلی موذیانه عمل میکردند که فقط عده قلیلی میتوانستند دست سیاست اینها را بخوانند. اکثریت مردم به اشتباه میافتادند و نتیجه این شده است که الآن قضیه شهادت امام رضا حتی بر مستشرقین اروپا مورد اشتباه است(1).
مأمون آنقدر سیاستمدارانه عمل کرده که اینها میگویند:
مأمون نسبت به حضرت رضا حسن نیت داشته و هیچ سوء نیتی نداشته و خیلی هم به ایشان ارادت داشته است و حضرت رضا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند. این برای این است که سیاست او سیاست موذیگری است؛ یعنی به ظاهر دوستی نشان میداد و در باطن دشمنی میکرد.
یکی از کارهایی که اینها میکردند این بود که چون میخواستند ائمه را تحت نظر داشته باشند، به زور و اجبار، یکی از دخترهایشان را به آنها میدادند که باید با این ازدواج کنی(2)! بعد که ازدواج میکردند، میگفتند:
دختر ما که نمیشود از ما دور باشد! دختر ما و داماد ما باید همین جا کنار خودمان باشند!
این برای چه بود؟ برای این که به یک شکلی که مردم نفهمند اینها را تحت نظر و تحت مراقبت شدید و اذیت شدید داشته باشند. حالا چه جریانهایی در زمان مأمون و بعد از او در زمان معتصم برادر مأمون (اتفاق افتاد، خدا میداند!) باز مأمون وضع خاصی داشت، مرد عالم و تحصیل کردهای بود و چون تحصیلکرده و عالم بود از مسائل علمی لذت میبرد. گاهی، هم در زمان حضرت رضا و هم در زمان حضرت جواد، مجالس علمی تشکیل میداد، علمای بزرگ را جمع میکرد، بعد امام را احضار میکرد و خوشش میآمد که در آنجا سؤال و جواب و مباحثه شود. ولی معتصم از این جهت درست برعکس مأمون است، یعنی اُمّی است. اُمی یعنی بی سواد بی سواد. در میان خلفا و بلکه در میان تمام طبقه سلاطین، شاید باسوادتر (از مأمون کسی را نداشته باشیم. ) فقط در روم مردی را ذکر میکنند به نام اپکتیتوس که شاید او، هم شأن مأمون بوده.
مأمون خودش اهل مباحثه بوده. در مجلسی که با علمای بزرگ اهل تسنن بر سر خلافت امیرالمؤمنین مباحثه کرد و خودش طرف شیعه را گرفت، آنچنان اینها را محکوم کرد که دیگر نتوانستند سخن بگویند(3).
برعکس، معتصم یک آدم بی سواد عجیبی است. خیلی بی سواد است. خودش به خودش می گفت: خَلیفَةٌ اُمّی.
به هرحال معتصم به شکل دیگری موجبات آزار امام را فراهم کرد، تا بالاخره سبب شد که همسر امام یعنی "امّ الفضل" امام را مسموم کرد، آنهم با یک وضع خیلی ناراحت کنندهای(4) و چون برای همه مسموم کنندهها معلوم و محرز بود که دستور خلیفه بوده، جرأت این که بدن امام را دفن کنند، نداشتند. حتی معتصم دستور داد: بدنش را بیندازید در کوچه. دو سه روز بدن امام در میان کوچه افتاده بود. بعد به معتصم خبر دادند که یک وضع خارق العادهای پیش آمده. هر میتی اگر سه چهار روز روی زمین افتاده باشد بدنش عفونت پیدا میکند و بدن این مرد روز به روز بر بوی خوشش افزوده میشود و اگر مردم این موضوع را بفهمند اوضاع خیلی بد میشود. این بود که خودش زودتر اجازه داد بدن امام را دفن کنند.
وجود مقدسش را در کنار جدش موسی بن جعفر در همین محل معروف یعنی کاظمین (علیهما السلام) دفن کردند. و حالت ایشان از این جهت، تأسّی داشت به جدّ بزرگوارشان حسین بن علی علیه السلام که فرمود: مُلْقا ثَلاثا بِلا غُسْلٍ وَ لا کَفَنٍ. و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلی العظیم و صلّی اللّه علی محمد و آله الطاهرین.
پی نوشتها:
(1) بگذریم از شیعه، که آن هم به راهنمایی ائمه و به حکم اخبار و احادیث است که ما مأمون و هارون را آدمهای بدی میدانیم و اینها را لعن میکنیم و مأمون را قاتل امام رضا میدانیم.
(2) ببینید حقّه بازی تا کجا؟! بعدها شاید خیلی از سلاطین همین کار را کردند. بدیهی است که تحت نظر داشتن به بعضی شکلها، در مردم انعکاس بدی دارد، که مثلا پسر علی بن موسی الرضا را آورده در زندان یا آورده در این شهر تحت نظر نگه داشته. (لذا این کار را میکردند.)
(3) در کتاب تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد تألیف قاضی زنگزوری ترکیهای- که یک قاضی اهل تسنن بود و کتابش به فارسی هم ترجمه شده و خیلی کتاب خوبی است- این مجلس مباحثه مأمون را از «تاریخ» ابن عبد ربّه عِقد الفرید نقل کرده که خیلی جالب است.
(4) خلیفه خیلی عصبانی و ناراحت بود و علت ناراحتیاش این بود که میدید مردم اقبالشان به اهل بیت پیغمبر و آل علی است. بعد اینها نقشههایی میکشیدند بلکه بتوانند مردم را از آنها منزجر کنند، به این صورت که آل علی را متمایل به خودشان نشان دهند تا مردم از آنها برگردند. ائمه هم که همیشه نقش مخالفت و مبارزه با اینها را اجرا میکردند، وقتی که شیعیان میآمدند، برای آنهایی که میشد حرفی زد، حقانیت خودشان و بطلان و غاصب بودن و ظالم بودن اینها و حرام بودن همکاری کردن با اینها را بیان میکردند و این مطالب بین مردم پخش میشد. این بود که اینها گاهی آنچنان عصبانی میشدند که تصمیمهای خیلی شدیدی میگرفتند که احیانا به ضرر خودشان هم تمام میشد.
منابع:
1- پایگاه اطلاع رسانی www.mortezamotahari.com مجموعه آثار شهید مطهری. ج28، ص: 367
2 - پایگاه اطلاع رسانی www.emamemobin.com