شیوا حریری: همه‌جا نارنجی بود. آسمان را شاخه‌های انبوه درخت‌ها پوشانده بود و زمین با برگ‌‌ها فرش بود. پاییز بود. تا آن‌روز دنیا را با این رنگ‌ها ندیده بودم؛ این‌همه زرد و این‌همه سرخ و این‌همه نارنجی. خواب نبودم. بیدار بودم، در جنگل قرق گرگان در هفت‌سالگی.

و این جادوی نارنجی با من آمد... آمد... آمد... تا همین امروز... در آخرین روز آبان‌ماه تا درباره‌ی گرگان، پاییز و پاییز گرگان بنویسم.

* * *

حتماً خیلی کیف دارد دوچرخه‌سواری در جنگلی پاییزی. جنگل النگ‌دره، در جنوب غربی گرگان و در مسیر جنگل ناهارخوران است. رودخانه‌ی قلاشی از جنوب پارک رد می‌شود و سه‌‌ چشمه هم دارد. درخت‌هایش افرا و بلوط و بید و توسکاست و انجیلی و ممرز.

عکس: میثم لطفیان

*

گلی خودرو در جنگل النگ‌دره 

عکس: علیرضا. ب

*

این خانه که امروز موزه‌ی صنایع دستی در آن برپاست، روزگاری به مهدی‌ خان ملک تعلق داشت و بعد از او به دامادش ابوالقاسم امیرلطیفی رسید و به خانه‌ی امیرلطیفی مشهور است. در این موزه، علاوه بر زینت‌آلات و صنایع‌دستی دوره‌های مختلف، مجسمه‌هایی از مشاغل گوناگون به نمایش درآمده است.

عکس: نگار رهبر

*

به گرگان اگر سفر کردید، خرید سوغاتی را فراموش نکنید. حلوا اماج و سرغربیلی و نان خرمایی و نان زنجفیلی از سوغاتی‌های گرگان هستند

*

دیوار گرگان، دیوار سرخ، مار سرخ، قزل آلان همه‌ی این‌ها نام باقی‌مانده‌ای از دیوار بزرگی است که ساختش را به انوشیروان ساسانی نسبت می‌دهند. می‌گویند ۲۰۰ کیلومتر طولش بود و روزگاری بعد از دیوار چین طولانی‌ترین دیوار جهان بوده، اما حالا فقط بخش کوچکی از آن باقی مانده است

عکس: خبرگزاری مهر

*

کوتاه از گرگان

* وُرکان یا وِهرکانه (در زبان پهلوی) و جرجان (در زبان عربی) شهری کهن است در نزدیکی‌های گنبدکاووس امروزی که در حمله‌ی مغول از میان رفت. گرگان امروزی در روزگار گذشته استرآباد نام داشت و در سال ۱۳۱۶ گرگان نام گرفت.

* گرگان،‌ مرکز استان گلستان، هم فرودگاه دارد و هم ایستگاه راه‌آهن.

* گرگان با شهرهای آکتائو در قزاقستان و سامسون در ترکیه خواهر‌خواندگی دارد. خواهرخواندگی قراردادی است بین سران دو کشور یا دو شهر برای همبستگی بیش‌تر انسانی و فرهنگی.

* جنگل‌های ناهارخوران، النگ‌دره و قرق، آبشار رنگو، تپه‌ی هزارپیچ از دیدنی‌های طبیعی و مدرسه‌ی عمادیه، مسجد جامع، خانه‌های تاریخی و موزه‌ها از بنا‌های تاریخی و دیدنی گرگان به‌شمار می‌آیند.

عکس: مهدی رئیسی

*

خانه‌هایی با سقف‌های سفالی. منظره‌ای که رفته‌رفته به دست فراموشی سپرده می‌شود، وقتی این خانه‌ها یکی یکی ویران می‌شوند. خانه‌ی باقری‌ها یادگاری است بازمانده از اواخر دوره‌ی قاجار و این سقف‌های سفالی روزگاری ویژگی مهم خانه‌های شمال ایران بود.

عکس‌ها: سهراب سردشتی

*

زردی گندم‌زار و پسر چوپان. این عکس در روستای توشن در جنوب گرگان گرفته شده است.

عکس: منان خراسانی

*

فصل ورزاچمر است پاییز، فصل گاوبانگی. در جنگل قرق گرگان هنوز تعدادی گوزن‌ یا مارال زندگی می‌کنند و پاییز فصل جفت‌یابی آن‌هاست.

عکس: ابوتراب ندری

*

امام‌زاده نور در محله‌ی سرچشمه،‌ آرامگاه اسحاق‌بن‌موسی است، برادر امام رضاع و این بنا به عهد سلجوقی برمی‌گردد.

عکس: نگار رهبر

*

از این عکس بوی نان می‌آید. بوی نان گرم. نان قلاچ، نان معمول این منطقه است.

عکس: نگار رهبر

*

«من باغ‌های نارنج شهرم را دوست دارم... بگذار به شهری بازگردم که نخستین خنده‌های شادمانه را به من آموخت و نخستین گریه‌های کودکانه را. شهری که مرا به خویش می‌خواند. هم‌چنان که فانوس‌فروش دوره‌گرد کودکان را.»

در کتاب «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم» اگرچه نامی از گرگان نمی‌آید، با آمدن اسم جاهایی مثل ستاره‌آباد و خیابان ملل و آلوچه‌باغ، روشن است که داستان در گرگان می‌گذرد. این کتاب نادر ابراهیمی که اولین بار در سال ۱۳۴۵ منتشر شد، در این چند دهه، بارها و بارها تجدید چاپ شده است. داستانی عاشقانه با نثری شاعرانه و روایت‌های مردی از اتفاق‌های زندگی‌اش، زندگی با هلیا و بعد دوری‌شان. البته همراه با داستان نویسنده نگاهی انتقادی به مسائل و مشکلات اجتماعی هم دارد.

منبع: همشهری آنلاین