در ابتدا بیشتر برای کودکان قلم زد و با نوشتن رمانهای موفقی ازجمله «بهدنبال صدای او»، «سایه ملخ» و«کوه مرا صدا زد» که به آلمانی هم ترجمه شدهاند، 2 جایزه ارزشمند ادبی کبرای آبی سوئیس و خرس طلایی آلمان را 20سال پیش بهدست آورد. پس از آن بایرامی با نوشتن رمان «پل معلق» برای بزرگسالان هم نوشت. بسیاری معتقدند داستانهای بایرامی در عین حال که نگاه مذهبی دارند، امروزی هم هستند. هرچند منتقدان رمان «مردگان باغ سبز» وی را بهترین رمان سالهای اخیر میدانند اما به عقیده بسیاری ازکارشناسان ، تازهترین رمان بایرامی با عنوان سنگ سلام که به تازگی از سوی انتشارات عصر داستان رونمایی شد جزو شاهکارهای ادبیات ایران محسوب میشود؛ چنانکه در مراسم رونمایی این رمان از این نویسنده بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان معاصر نام برده و تأکید شد در سنگ سلام با فرم تازهای از ساختار نوشتن رمان مواجه هستیم. رمان سنگ سلام روایت سفر چند جوان به روستایی است که هرساله مراسم مذهبی سنتی خاصی در آن برگزار میشود و بسیاری را از گوشه و کنار کشور به سوی این روستا میکشاندتا نفسی یا شاید دیداری تازه کنند اما در این مسیر مسائل و مشکلاتی گریبان مسافران داستان را میگیرد تا با بهجا آوردن رسم رفاقت و دوستی و خطر کردن برای یکدیگر، حکمتهایی از زندگی را با خود به ارمغان ببرند... . انتشار رمان سنگ سلام بهانه گفتوگوی ما با این نویسنده شد.
- ابتدا از ایده این رمان شروع کنیم. شکلگیری این رمان کجا به ذهن شما رسید و از چه زمانی این ایده را پرورش دادید؟
ببینید، درباره شکلگیری یک رمان نمیتوان به این راحتی پاسخ داد چرا که نویسنده همیشه مشغول نوشتن است و این کار هم در همان روال کلی نوشتن من قرار میگیرد. منتها معمولا مواردی بهوجود میآید که بهعنوان تلنگر از آنها میشود یاد کرد. در این مورد بخصوص هم برخی از سفرهایی که من داشتم این تلنگرها را ایجاد کرد و این کتاب نوشته شد؛ در واقع ایده اولیه سنگ سلام به یک خاطره خیلی دور برمیگردد و بخش عمده کار هم تخیل بود بنابراین از درهمآمیختن اینها داستان شکل گرفت. منتها مثل همه کارهای من خیلی طولانی شد و فکر میکنم مدت 8سال طول کشید. البته 4سال قبل قرار بود این رمان را به اتمام برسانم که بنابه دلایلی باز رها شد. در ایام نمایشگاه کتاب امسال منتظر رونمایی از این کتاب بودم و دوست داشتم در آن زمان در رابطه با این کتاب زیاد صحبت کنم، چون فکر میکردم در رابطه با آن خیلی حرف دارم اما بنا به دلایلی این اتفاق نیفتاد تا اینکه امسال در بنیاد ادبیات داستانی کتاب سنگ سلام رونمایی شد.
- آقای رضا امیرخانی در رونمایی این رمانعنوان کرده بود که شکلگیری این رمان در سفری بوده که با هم رفته بودهاید.
البته آن چیزی که آقای امیرخانی گفت من در کتاب توضیح دادهام. در واقع اسم کتاب با عنوان سنگ سلام از منطقه کهگیلویه و بویراحمد میآید و از سفری که به اینمنطقه کوهستانی داشتیم گرفته شد. من از دیدن سنگی که عدهای برای دیدارش با مشقت زیادی آمدندخیلی ذوق زده شدم، ولی فکر نمیکردم یک رمان از آن در بیاید، اما زمانی که پل معلق را در «دره تلهزنگ» دیدم مطمئن بودم که بعدا کتابی در اینباره مینویسم. واقعیت این است که در گام نخست برای نگارش این داستان یک شمای کلی داشتم آن هم همان چیزی بود که آقای امیرخانی به آن اشاره کرده است. برای من روشن بود که یک عده سفری دشوار را که زیارتی است آغاز میکنند ولی هرگز به آنجا نمیرسند، چون راهنمای آنها به دلایلی جا مانده است. بههرحال در ادامه نوشتن آنقدر این فضا برای این رمان باز شد و مفاهیم مختلفی در آن گنجید که گاهی اوقات تکلیف خودم نیز مشخص نبود.
- پس برای همین شما در مراسم رونمایی اشاره کردید که این داستان آنقدر کش پیدا کرد کهدچار ترس شدم؟
بله، چرا که بعضی موضوعات میتوانند چند پهلو باشند و مفاهیمی را القا بکنند که خیلی تاویلپذیر باشد. من این متن را که نوشتم، در بازخوانیهایش احساسم این بود که خیلی معانی متعدد و عموما به شکل سمبلیک میتواند در داستان اتفاق بیفتد یا از دل داستان برآید. این، همان نکتهای بود که من آنجا بیان کردم چون برای خود من هم جای تامل داشت که کدامیک از این قصهها میتوانند عمده باشند و کدام مثلا فرعی و مسائلی از این دست اما در زمان نوشتن آنقدر این موضوع، پهلو باز کرد که خود من هم یواش یواش دچار ترس شدم که چرا این داستان دارد اینگونه پیش میرود. در نهایت تصمیمام بر این شد که تا آخر، داستان را به همین شکل پیش ببرم و بگذارم کار ادامه پیدا کند. حتی در پایان زمانی که بازنویسی اولیه نیز به اتمام رسید بهنظر میآمد میتوان مفاهیم دیگری را در آن لحاظ کرد. به هر حال کار نوشته شد و در این سیر نوشتن بسیاری از اتفاقات بهصورت ناخودآگاه رخ داد. البته من در بازنویسیها تلاش میکردم حرکتهایی را انجام دهم و حتی تا زمانی که کار به ناشر تحویل داده شده بود، نیز بارها تصمیم گرفتم که بازنویسیهای دیگری بر کار انجام دهم. برای نمونه گاهی درنظر داشتم طبق سلیقه خود ویراستاری را تغییر دهم؛ مثلا در فصل آخر رمان برداشتی که ویراستار از داستان داشت، با لحن من بسیار متفاوت بود که امیدوارم در چاپهای بعد آن را اصلاح کنیم.
- برخی از نویسندگان عنوان کردهاند این کتاب شما فرم تازهای از نوشتن رمان است؛ نظر خودتان چیست؟
بله من تجربه نویی را در این کار انجام دادهام ولی خب بهطور طبیعی خودم مایل نیستم دربارهاش صحبتی بکنم. بههرحال هرکار جدیدی یک تجربه است. در این کار هم من تجربهای را به جهت مضمون و فرم سعی کردم داشته باشم. در داستان نویسی اساسا اینگونه است که انسان سعی میکند شکل نویی از فرم و نزدیک شدن به داستان را تجربه بکند و دلیلش هم این است که احیانا آیا این شکلها و فرمهای جدید میتوانند راهی باز بکنند یا خیر؛ در واقع یک تلاش اینچنینی داشتهام و این موضوع حداقل برای خودم محترم بود.
- اگر مقایسهای هم با رمانهای قبلیتان داشته باشید فکر میکنید تا چه حد از آنها تأثیر پذیرفتهاید؟
من اصولا از زمانه تأثیر معکوس میگیرم؛ مثلا من کتاب مردگان سبز را در بین فواصل نوشتن این کتاب نوشتم. هرچند نمیتوان برای اینگونه تأخیر در چاپ کتابها دلایل اساسی آورد. ولی نوشتن رمان سنگ سلام از سال 88به بعد یکباره متوقف شد تا اینکه سال گذشته مجددا نوشتن این رمان را شروع کردم.
- با توجه به تغییر و تحولات ایجاد شده در ارشاد، وضعیت حوزه کتاب را چگونه میبینید؟
به نظرم باید منتظر شد، ضمن اینکه در حوزه کتاب به راحتی نمیتوان از فضای جدید و اینجور مسائل صحبتی کرد چون اساسا هیچوقت بهصورت مشخص اینطور نبوده که متولی کتاب تنها وزارت ارشاد باشد و وقتی مجوز داد بگوییم مجوز داد و تمام شد. واقعیت این است که افراد متعدد و گروههای مختلف، بهخصوص آنهایی که زور و رسانه دارند و به جاهایی بند هستند میتوانند خارج از حوزه قانون مانعی برای انتشار یک کتاب یا برعکس از آنطرف جوسازیهایی ایجاد کنند و یک کتاب کم محتوا را بزرگش کنند. بنابراین معمولا اتفاقات همواره رخ میدهند؛یعنی ایجاد مشکل فقط در وزارت ارشاد نیست که بگوییم حالا با تغییرات صورت گرفته در مدیریت آن یک گشایش آنچنانی ایجاد و وضعیت کتاب درست خواهد شد. شاید نگاه من قدری بدبینانه باشد اما من فکر میکنم خیلی اتفاق خاصی در حوزه کتاب رخ نخواهد داد.
- بهعنوان سؤال انتهایی در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
در حال حاضر رمان تازهای به نام «تقدیر سعد» را در دست نگارش دارم، البته احتمال تغییر این نام هم وجود دارد. داستان در فضای دفاعمقدس اتفاق میافتد، با این تفاوت که داستان آن در فضای خارج ایران و در عراق میگذرد. زمان داستان این رمان هم در سال 66میگذرد و داستانی رخ داده در دل جنگ است که بخشی از رویدادهای آن بهصورت مستند از حوادث جنگ تحمیلی نشات گرفته است؛ البته همه داستان هم بازگویی از مستندات نیست. در واقع قصه این اثر داستانی است درباره اینکه جنگ با انسان چه میکند. این موضع تِم کلی این داستان است و در آن سعی کردهام به روایت این موضوع بپردازم که جنگ چقدر میتواند مخرب باشد. با تمام این توضیحات هنوز نمیدانم تا کی باید این رمان را ادامه دهم؛ چرا که قبل از این به سبب کاری که پیش آمد مدتی نوشتن آن را قطع کرده بودم اما این روزها دوباره آن را از سر گرفتهام. تنها میتوانم بگویم که خودم الان خیلی از این اثر راضی هستم و دوستش دارم.