این کتاب مشمل بر یک مقدمه و 9فصل است و به موضوعاتی چون آسیبشناسی فرهنگ و سبک زندگی در ایران، تحلیل تاریخی فرهنگ فراغتی و موانع فرهنگی میپردازد. ذکایی معتقد است: چون فراغت به یک معنایی اصیل است یعنی شما فیالبداهه به آن میپردازید، چیزی است که شما را ذاتا جذب خودش میکند. در فراغت، خود واقعیتان هستید و در واقع تا خودتان نباشید درکی از فراغت حاصل نمیکنید. با این نگاه میشود گذران اوقات فراغت را مبنای دقیقی برای سنجش علائق و اولویتهای یک نسل و گروه دانست که میتواند برای توصیف و تحلیل سلیقهها، ارزشها، الگوها و هویت اعتبارکافی و زیادی داشته باشد. گفتوگوی همشهری با این استاد دانشگاه را بخوانید.
- فراغت چیست؛ آیا به ساعتهایی که فرد کار نمیکند ختم میشود یا معنایی وسیعتر دارد؟
با تغییراتی که با ورود تکنولوژی و سایر عوامل در محیط کار شکل گرفت هم در فضای کار و هم در فضای غیرکار مثل خانه امکان رخنه کردن 2 میدان اوقات فراغت وکار در یکدیگر وجود دارد یعنی شما میتوانید در محیط کارتان از تجربه تحمیل و نظم و رابطه عقلانی که با ابزار کارتان دارید به شکلی موقتا فاصله بگیرید و از طرفی هم در منزلتان به تعهداتی که به ارزش افزوده منتهی میشود و پاسخگویی شما را به یک کارفرما تأمین میکند تن در دهید بنابراین یک جانشینی و تسری دوجانبه باعث شده که معنای کار و فراغت مقداری به هم نزدیک شود. البته در ایران هنوز خیلیها این تصور را دارند که وقتی از فراغت صحبت میشود یعنی کار نیست و وقتی از کار صحبت میشود یعنی دیگر فراغت وجود ندارد و حتی گاهی برخی از روی دلسوزی میگویند که نیاز نیست بیشتر از این به عرصه فراغت توجه کرد و اولویت نخست جامعه کار است. این تفکر ناشی از همان نگاه انعطافناپذیر کار و فراغت است که در تعریف کلیشهای به این نتیجه میرسد که کار جوهر زندگی است و کار ابزار تمدن ساز است و در این تعریف فراغت بدیلی است که با بیهوده گشتن و مثلا عاطل و باطل بودن و با بیمسئولیتی همراه است.
- با این تفاسیر انواع فعالیتهایی که آدمها برای فراغتشان انتخاب میکنند چه ارتباطی با هویت فردی یا اجتماعی آنها دارد؟ آیا بین هویت و چگونگی گذران اوقات فراغت رابطهای هست؟
هم در سطح فردی و نگاه روانشناختی و هم در سطح روابط بین فردی یا کلان و جمعی چنین ادعایی را میتوان طرح کرد که از علائق و سلیقهها و اولویتهای فراغتی فرد میتوان به هویت فردیاش پی برد. یعنی در سطح کلان میشود از نظمی که در روابط فراغتی حاکم است، از اولویتها و گزینهها و آرایش و هندسهای که در فراغت یک نسل یا یک گروه اجتماعی حاکم است پی به ارزشهای بنیادینی برد که آن جامعه بر آن استوار است. بنابراین برای مثال میشود روح و عصاره یا ذات و ماهیت ویژهای را هم برای فراغت جمعی یک نسل یا تمدن پیدا کرد. پس بهطور نسبی میتوان از این صحبت کرد که ذائقه ما ایرانیها برای چه نوع فراغتی بیشتر مهیاست و به ارزشهایی پی برد که در امتداد تاریخی و تحولات جامعه شکل گرفته و معنادار است.
- تغییر ذائقهای که طی یک دوره یا یک نسل برای گذران اوقات فراغت رخ میدهد، نشان میدهد که یک جامعه در حال پوست انداختن هویتی است؟
بله چنین است. برای سادهسازی بحث به این موضوع اشاره میکنیم که تغییر گرچه بطئی و تدریجی و کند است ولی به هر حال امری محتوم است یعنی نظم را با تغییر در کنار هم میبینیم. این موضوع سنتی جامعهشناسی که نظم و تغییر است اساسا اشاره به واقعیت تغییرات دارد. تغییرات را ما هم در ساختار میبینیم هم در ارزشها. منظور از ساختار عرصههایی است که بستر و بدنه و قالب یک جامعه بر آن شکل میگیرد مانند مرزهای جغرافیایی، زبان، قومیت، نژاد و جنسیت که بهعنوان نیروهای ساختاری از آنها صحبت میشود. ازاینرو ما میتوانیم از تحول در الگوها و ارزشهای فراغتی صحبت کنیم که معنای دیگرش تغییر در ذائقهها و هویتها و ارزشهای آدمهاست برای مثال نگاه زیباشناسانه ایرانی یک وجه از پایداری را هنوز در خودش دارد و البته تغییرات احتمالا نیاز به بیش از یک نسل دارد و شاید برخی از عناصر این نگاه آنقدر دیرپا، ریشهدار و مستحکم باشد که برای نسلهای متوالی بتواند بخشی از هویت ملی یک نسل و یک تمدن را تعریف کند اما در عین حال سویههایی هم هست که تغییراتش محسوستر است. بنابراین شما در ذائقههای ایرانی هنوز لذت از فضای سبز، از باغچه، از آب جاری و گل و درخت و گیاه را میبینید و هر جا یک درخت و فضای سبزی هست سفره پیکنیک یک ایرانی باز میشود و افراد به استقبالش میروند. این ارزشهای زیباییشناسانه و حظ بردن و استمداد طلبیدن از طبیعت برای بهدست آوردن آرامش را میتوان نشانهای از لذت ایرانی خواند که روی شیوه زندگی و روابط اجتماعی ما با یکدیگر تأثیر میگذارد. در نتیجه معتقدم که فراغت و هویت 2 روی یک سکه هستند. از فراغت یک نسل میشود به وجوهی از هویت جمعیشان رسید.
- رابطه بین فراغت و هویت به این دلیل تنگاتنگ است که برای سپری کردن وقت فراغت هیچ اجباری بر افراد وارد نیست، یعنی هر کس به هر شکلی که دلش میخواهد براساس ذائقه شخصیاش فراغتش را سپری کند؟
من اینجور تعبیر میکنم که چون فراغت به یک معنایی اصیل است یعنی شما فیالبداهه به آن میپردازید، چیزی است که شما را ذاتا جذب خودش میکند و در فراغت خود واقعیتان هستید و در واقع تا خودتان نباشید درکی از فراغت حاصل نمیکنید. با این نگاه میشود گذران اوقات فراغت را مبنای دقیقی برای سنجش علائق و اولویتهای یک نسل و گروه دانست که میتواند برای توصیف و تحلیل سلیقهها، ارزشها، الگوها و هویت اعتبارکافی و زیادی داشته باشد. گرچه باز در این معنا هم باید به این نکته دقت کرد که در فضاها و میدانهای مختلف ممکن است اوقات فراغت یک وجه نمایشی و برساخته هم وجود داشته باشد. ذاتی بودن و فیالبداهه عمل شدن اوقات فراغت میتواند یک دستمایه خوب برای شناخت دقیقتر از سلیقهها، اولویتها و سبکهای زندگی افراد باشد.
- فراغت با تحرک جسمی نسبت مستقیم دارد؟
وجهی از فراغت را که با فعالیت ورزشی و تحرک جسمانی همراه است میتوانیم جدا کنیم ولی همه فراغت با تحرک نسبت ندارد. ممکن است فرد از تخیل و خیالپردازی و اندیشیدن و فلسفیدن و تامل کردن لذت ببرد. تمدن شرقی و ایرانی توجه به فلسفه و جدل و بحث و گفتوگو را فی نفسه بسیار لذتبخش و ارزشمند میداند. وجهی از فراغت ورزش است اما باید دید که این ورزش با نیت حرفه انجام میشود یا بهصورت آماتور؟ چون اگر ورزش آماتور باشد و لذت خودانگیخته و فارغ از ملاحظات و پاداشهای مورد انتظار برای فرد به ارمغان بیاورد در دسته فراغت جای میگیرد. بنابراین پاسخ کوتاه به سؤال شما این است که تحرک همان فراغت نیست گرچه خیلی از فعالیتهای فراغتی ما مستلزم تحرک است. اگر تحرک را بهمعنای عام درنظر بگیریم و به ورزش محدودش نکنیم آن وقت باید بگوییم خیلی از فعالیتهای فراغت با تحرک همراه است ولی نشانههایی هم هست که بهخصوص با رشد تکنولوژی میتوان این روزها با دردسر وتحرک کمتر فراغت را تجربه کرد و شاید برای برخی افراد لذت این نوع فراغت اگر بیشتر از فراغت تحرکآمیز نباشد کمتر از آن هم نیست.
- پس بخش عمدهای از اوقات فراغت افراد بدون تحرک انجام میشود؟
بله، فرهنگ تماشاگری را میتوانید مثال بارزی از این قصه بدانید. در کشور ما مگر چند درصد از مردم فوتبال بازی میکنند؟ اما میلیونها نفر برای دیدن یک مسابقه ورزشی پای تلویزیون مینشینند البته این یک تجربه جهانی است و منحصر به کشور ما نیست. فرهنگ تماشاگری همان لذت را عاید افراد نمیکند یعنی میتواند مخاطراتی داشته باشد که جلوههای آشکارش با چاقی و مشکلات زیادی همراه است.
- در تصاویری که ما از فراغتمان داریم فردگرایی چقدر نقش دارد؟
اگر فردگرایی را بهعنوان یک ارزش بهمعنای مصطلح خودش درنظر بگیریم طبیعتا میشود به اندیشههای زیادی رسید و ایدههای زیادی را طرح کرد. فردگرایی (اگر از تعریف و حدود و ثغور آن بگذریم) بر تجربه فراغت ما ایرانیها بهخصوص در محیطهای بزرگتر مثل کلانشهرهایی مثل تهران تأثیرهای زیادی گذاشته است. یکی از این تأثیرات تنوع و تکثری است که در حال حاضر در الگوهای فراغت میبینیم یعنی قبلا همشکلی در انتخابهای فراغتی مثلا برای یک روز تعطیل بیشتر بود مانند دور هم جمع شدن و گشت و گذارهای گروهی. افراد الان به تناسب اعتقادی که به تأمین خواستههای شخصی خودشان دارند ممکن است راهها و مجاری مختلفی را جستوجو و پیدا کنند و مصر باشند به اینکه راهی را که پیدا کردهاند ادامه دهند ولو اینکه این راه خیلی هم مجاز نباشد و خیلی هم قابلقبول و متعارف نباشد، پس یک اثر فردگرایی به تنوع و تکثر برمیگردد. از آن طرف فردگرایی باعث شده که این انتخابهای متنوع الگو هم پیدا بکند یعنی نظم و آرامشی هم پیدا بکند. مفهوم سبک را که امروز در حوزه فرهنگ و جامعه بهکار میبرند در مورد فراغت هم به وضوح میتوانید ببینید، یعنی الگوها یا ارائههایی هم از سبکهای فراغتی شکل بگیردو افراد را براساس سبک فراغتیشان بتوان از هم تفکیک کرد و مثلا گفت که دانشجوها چه سبک فراغتی دارند، حتی دانشجوهای رشتههای خاص یا دانشجوهایی که ساکن خوابگاه هستند چه سبکی از فراغت دارند. غیراز این، فردگرایی روی مصرفی شدن فراغت هم تأثیر گذاشته یعنی به واسطه اینکه شما دنبال تمایزجویی هستید و میخواهید تفاوت و ویژگی مهم و منحصر به فرد خودتان را به دیگران نمایش بدهید حاضرید برای این نمایش سرمایهگذاری کنید که این سرمایهگذاری هم از نظر مادی، اجتماعی و زمانی است. بحث تجاری شدن و بازاری شدن و بحث اضافهکردن ارزشهای مصرفی، فراغت را در برمیگیرد. آنچه نتیجه فردی شدن یا از عوارض مهم فردی شدن فراغت در جامعه ایرانی ماست رخنه بیشتر مصرف در فراغت است، چیزی که قبلا فقط ممکن بود ارزش مصرفی، داشته باشد الان به واسطه اینکه گروهی را از گروه دیگر تفکیک میکند و معنای فراغتی ویژه پیدا کرده برای ما جاذب میشود. یعنی فراغتمان را طوری انتخاب میکنیم که با بازار مصرف هم بتواند پیوند بخورد و تمایز را بر این اساس تفسیر کنیم. این یک چرخه از اتفاقهای دیگر را هم بهدنبالدارد که تولیدکنندگان هم سعی میکنند که کالاهایی تولید کنند که زمان فراغتی ما را پر کنند. الان به سختی باید میدانی را پیدا کرد که بدون صرف پول ما را سرگرم کند. بیشتر تجربیات فراغتی منوط به مصرفگرایی است.