تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۵:۱۴

گروه سرزمین: گری لوئیس، هماهنگ‌کننده مقیم سازمان ملل متحد در جمهوری اسلامی ایران، ۱۹دی‌ماه امسال و درست ۱۵روز بعد از سفر رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست به سیستان‌ و بلوچستان به این استان سفر کرد تا وضعیت هامون را از نزدیک بررسی و ارزیابی کند.

پاییز امسال هم این نماینده مقیم سازمان ملل در ایران، پس از سفر به ارومیه گزارشی از وضعیت اسفبار این دریاچه تهیه کرد که بخش‌هایی از آن در همین صفحه منتشر شد.

آنچه در‌پی می‌آید گزارش وی از سفر به هامون است؛ گزارشی که پیامدهای نامطلوب خشک‌شدن هامون بر معیشت و روزگارهامون‌نشینان را نشان می‌دهد:

مرد سیستانی می‌گفت: «فرشتگان بر دستان کسانی که به ما کمک کنند، بوسه خواهند زد.»چهره رنگ‌پریده این ماهیگیر، روزگار و احوال ناخوش او را حکایت می‌کند، پوست آفتاب‌سوخته و چرم مانندش، روایتگر سال‌ها سختی و ناملایمات است و چشمانش نشانی از اشک‌های فروخورده‌اش دارد. حسرت زمانی را می‌خورد که روزگار تا حدی به کامش بود و از ایامی می‌گفت که دریاچه‌ها پراز آب و ماهی بودند و فرزندانش شاد و خلاصه، زندگی بر وفق مراد بود.

گفته‌هایش به قدری تکان‌دهنده بود که فراموش کردم نامش را بپرسم. می‌خواست حرف‌هایش را بشنوم و بعد دنیا را در جریان شرایط ناگوار فقیرترین و نامساعدترین منطقه ایران، یعنی تالاب‌های هامون سیستان قرار دهم. امروز تالاب دیگر واژه‌ای درست نیست زیرا اینجا حالا زمینی خشک و تفتیده است. اشتغال سودآور اندک است و بیش از نیمی از ساکنان با کمک‌های کمیته امداد امام خمینی زندگی می‌کنند.

کار بیشتر آنان ماهیگیری است یا بهتر است بگوییم «بود». حالا تقریبا همگی بیکارند و در ویرانه‌های روستاهای متروکی زندگی می‌کنند که در حاشیه رودخانه‌هایی ساخته شده بودند که روزگاری پرآب و شکوفا بودند. باد در اسکله‌های پر سر و صدا، بازارهای خالی از ماهی و قایق‌های شکسته‌ای می‌پیچد که همه‌جا پخش شده‌اند.

هامون‌نشینان هر روز فقیرتر می‌شوند

هامون‌ها از 3ناحیه تالابی بزرگ به وسعت 5هزار و 660کیلومترمربع تشکیل شده‌اند. دوسوم این تالاب‌ها در ایران قرار دارند و آب رودخانه هیرمند افغانستان آنها را به هم ربط داده و تغذیه می‌کند. بیشتر این ناحیه تا 20سال پیش سرسبز و گونه‌های گیاهی و جانوری در آنجا فراوان و دریاچه پر از ماهی بود. مجموع صید سالانه از 12هزار تن فراتر می‌رفت و ماهیگیران ماهی‌هایی 20کیلوگرمی صید می‌کردند. تالاب‌ها آب کشاورزان و رمه‌های گاومیش و امکانات معاش هزاران خانواده را تأمین می‌کردند.

اما ایجاد سدها و کانال‌ها در افغانستان آب رودخانه را برای کشاورزی در استان‌های فقیرنشین قندهار، هلمند و نیمروز منحرف کرد و میزان آب دریاچه‌ها کاهش یافت و بعد ایجاد 4مخزن در داخل خود ایران به انحراف بیشتر آب از مسیر طبیعی آن منجر شد.

من از 3روستای«تخت دولت»، «ادیمی» و«کوه خواجه» دیدن کردم و با بسیاری از ساکنان آنها صحبت کردم. مردم از بی‌آبی ناراحت بودند و از دولت و سازمان ملل کمک می‌خواستند. مردم سیستان احساس می‌کنند برای کمک به آنان هیچ کاری - جز پرداخت کمک‌های نقدی - انجام نمی‌شود. آنان می‌خواهند کار کنند. خانم سالمندی که دست 2نوه خردسالش را گرفته بود، می‌گفت: «ما برای بقای خود مبارزه می‌کنیم.» و درحالی‌که به چهره محزون و موهای خاک‌آلود یکی از نوه‌های 5ساله‌اش اشاره می‌کرد، گفت:«دخترک دارد می‌میرد. ما نمی‌خواهیم آخرین نسلی باشیم که در اینجا زندگی می‌کنیم.»

حدود 400هزار نفر در ناحیه سیستان زندگی می‌کنند که تعداد زیادی از آنان زیر خط فقر قرار دارند. کمک نقدی‌ای که از دولت یا کمیته امداد امام خمینی دریافت می‌کنند به زحمت از 20دلار در‌ماه فراتر می‌رود. مردی می‌گفت: «ما صیادیم و زمین برای کشاورزی نداریم؛ یعنی اگر ماهی نباشد زندگی هم نیست.» این فاجعه زیست‌محیطی هزاران نفر را وادار به ترک منطقه کرده است. به گفته منابع دولتی تنها در سال 2012حدود 5هزار خانواده منطقه را ترک کرده‌اند. در مجموع 600هزار نفر از اینجا بیرون رفته‌اند. بیشتر آنان با طی مسیری 2هزار کیلومتری به استان گلستان در شمال ایران رفته‌اند تا زندگی تازه‌ای را آغاز کنند و دیگران در همه جای ایران پراکنده شده‌اند؛ آنان که مانده‌اند هرسال فقیرتر می‌شوند.

آنچه حیرت‌آور است سرعت پیشرفت این فاجعه ساخته دست انسان است. طی تنها 20سال امکانات معاش مردم نابود شده است. بادهای شرقی که زمانی با وزیدن روی دریاچه عامل تهویه طبیعی هوا بودند حالا فقط توفان‌های شن به بار می‌آورند و روزهای متوالی باعث تیرگی هوا می‌شوند و توفان شن را به افغانستان و حتی دورتر، یعنی تا پاکستان می‌برند.

به‌نظر می‌رسد بیشتر ایرانیان اطلاع چندانی از رنج مردمی ندارند که در هامون‌های سیستان زندگی می‌کنند. در مقایسه، فاجعه زیست‌محیطی نمادین‌تری در ایران، یعنی مرگ آرام دریاچه ارومیه، از توجه شدید رسانه‌ای و سیاسی برخوردار است. اما وقتی اخیرا به دریاچه ارومیه سفر کردم، با ناامیدی شدید و یأس و درماندگی فراوانی مواجه نشدم که در هامون‌های سیستان شاهد بودم.

2رویداد کلیدی برای نجات هامون

این مشکل احتمالا تنها درصورت تحقق 2رویداد کلیدی حل خواهد شد. نخست، افغانستان و ایران باید مشترکا درباره مسیر اقدام برای تقسیم عادلانه آبی که قرن‌ها بین خود تقسیم می‌کرده‌اند به توافق برسند. 200سال پیش مرزی در کار نبود. آنچه در آن زمان اهمیت داشت جامعه‌ها و خانواده‌ها بود که فرهنگ و زبانی مشترک داشتند و یافتن راه‌حل آسان‌تر بود.

دوم، لازم است خود ایرانیان آب اندکی را که به ایران می‌رسد بهتر تقسیم کنند. در حال حاضر بیشتر آب برای تأمین آب آشامیدنی و کشاورزی به شبکه مخزن چاه نیمه‌عمیق منحرف می‌شود، درحالی‌که هنوز می‌توان اجازه داد بیشتر این آب به‌طور طبیعی به هامون‌ها جریان یابد و باعث احیای آنها و ادامه زندگی جوامع محلی شود. ایرانیان و جامعه بین‌المللی باید نسبت به این فاجعه واکنش نشان دهند و باید هم‌اکنون چنین کنند. لازم است حامیان کار با ساکنان هامون‌ها را شروع کنند و به احیای روش زندگی آنان یاری رسانند. اجازه دهید در آن هنگام فرشتگان تصمیم بگیرند مرحمت خود را چگونه و در کجا ارزانی دارند.

برچسب‌ها