بهزودی نشانههای خود را در افقهای گوناگون و در دلهایشان به ایشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافی نیست که پروردگارت خود شاهد هرچیزی است؟
سورهی فصلت، آیهی ۵۳
* * *
در دل من یک چراغ است. نه یک چراغ معمولی؛ چراغی برای روشنکردن تمام خیابانهای تاریک دنیا. چراغی که آنقدر تاریکیها را از میان برمیدارد که حتی راه را برای تمام عابرانی که از خیابانهای تاریک نمیگذرند، روشن میکند.
چراغ من، عین هدایت است.
در دل من یک سیب است. نه یک سیب معمولی؛ سیبی برای خداییشدن تمام آدمهای جهان. سیبی که عطرش را از هیچکس دریغ نمیکند، حتی از آنهایی که آن را در دستهایشان لمس نکردهاند. سیبی که به دستهای تمام مردم دنیا عطر خلقت میدهد.
سیب من، عین صداقت است.
در دل من یک پنجره است. نه یک پنجرهی معمولی؛ پنجرهای برای بازشدن رو به تمام اتفاقها، چه خوب و چه بد. پنجرهای برای ارتباط با تمام دنیا، نه فقط آدمها. تمام دیوارها و درها. تمام روزمرگیها و رؤیاها. پنجرهای آنقدر وسیع که در قابش اشک و لبخند تمام مردم دنیا جا میشود.
پنجرهی من، عین رفاقت است.
در دل من یک سنگ است. نه یک سنگ معمولی؛ سنگی برای تمام حرفها و درد دلها. سنگی به جای همهی سنگ صبورهای نبوده که اگر تمام دنیا را «بشنود»، دم برنمیآورد. سنگی که رسم شنیدن را مرور کرده و از عاطفهای که درونش جریان پیدا کرده، صیقل خورده است.
سنگ من، عین محبت است.
در دل من یک آسمان است. همین آسمان بهظاهر معمولی؛ آسمانی که همرنگ مهربانی خداست. آسمانی که بازتاب میدهد تمام نورهای جهان را، تمام روشناییها را و دعوت میکند به نابشدن. به خالص و یکدست شدن. آسمانی که هدایت میکند روح را. آسمانی که در تمام رؤیاهای کودکیام جایی بود که خدا را میشد پیدا کرد. خدایی که به من چراغ داد. سیب و پنجره داد. سنگ و آسمان داد.
خدای من، آسمان من، خدای آسمان من، عین حقانیت است.