خدای خود را به تضرع و زاری و نهانی (بهصدای آهسته که به اخلاص نزدیک است) بخوانید و از اندازه مگذرید که خدا هرگز متجاوزان را دوست نمیدارد.
سورهی اعراف، آیهی ۵۵
* * *
مثل زمین شدهام این روزها. در پایینترین نقطهی خود قرار گرفتهام. به عنصری که از آن بودهام، بازگشتهام و منتظر رسم خدایی تو هستم تا بالا بکشانیام.
بالهای دروغینم را کنار گذاشتهام و به پایینترین نقطهی خود فروافتادهام. میخواهم تو و فقط تو، بالهایی از جنس نور و انارهای بهشت به من بدهی تا با آنها اوج بگیرم.
اشکهایم از دردهای دنیایی نیست. از شرم خالیبودن دستهایم است. دستهایی که فقط تو میدانی چهطور پر میشوند و چگونه به دعا بلند میشوند. پشت این شرم بزرگ چشمهایم، لبخندی دلم را روشن میکند؛ لبخندی که میگوید دستهایم خالی نمیمانند و به دعا بلند و پر میشوند. این لبخند، عجیب بوی نام تو را میدهد.
از سرما و برف این روزها هراسی ندارم. اصلاً زمستان را با تو دوست دارم. اصلاً اگر تو بخواهی دلم برای زمستان تنگ هم میشود. یواشکی میگویم زمستان را دوست دارم، چون خودت را دوست دارم. یادت باشد یواشکی دستهایم را پر از دانههای برف کنی تا یادم بماند پاکی چه رنگی است. یادم بماند قلبی که از تو در سینهام میتپد چه رنگی است. یادم بماند دستهایم که به دعا بلند میشوند، کلمههایی که با آنها تو را میخوانم، چه رنگیاند.
این روزها زمستانی شدهام. درختان جانم به خواب رفتهاند و چمنهایش خشک شدهاند. جانم منتظر است. منتظر یک باران ریز و زیبای بهاری که سرسبزیهایش را بیدار کند و صدای خواندن گنجشکهایش را در خودش بشنود.
به اجابت تو نزدیکم اینروزها. لابد اجابت را در جان من فرو ریختهای که دارم با تو حرف میزنم. حرفزدن با تو نزدیکترین و ذاتیترین معنای اجابت است. نیازی به گشتن در کتابها برای پیداکردن معنای این کلمه ندارم. من به رسم بندگی کردنم این واژه را معنی میکنم. در کتاب من اجابت همان فرصت دردِدل کردن با توست. فرصتی که در آن بر سر من، بر سر و روی تن و جان من، نور و برف میبارانی. نوری که نماد بینهایت و برفی که نشانهی پاکی است.
دستهایم کمکم پر میشوند این روزها، اگر در من همیشه بهاری بکاری تا هنگام دعا اشکهایم را پای آن بریزم. میخواهم از اشکهای خودم جان بگیرد، بزرگ شود و به آسمان تو برسد. یک نشانهی سبز. یک نماد همیشگی. از من تا تو. به رسم خدا بودنت به من فرصت بده سبز شدن را اینبار از اعماق خودم و از نزدیکترین جغرافیای روحم احساس کنم.