نفیسه مجیدی‌زاده:

ستون یکم

- می‌ترسی؟

محمد میرزاده، ۱۶ساله: «نه، پسرها از هیچ‌چی نمی‌ترسن. نشنیدی می‌گن پسرا شیرن مثه شمشیرن...»

- می‌ترسی؟

فاطمه میرزاده، ۱۶ساله: «من می‌ترسم. از آینده ترس دارم.»

برادر دوقلوی فاطمه: «نگفتم دخترا موشن...»

فاطمه: «یعنی تو نمی‌ترسی؟»

محمد: «من نمی‌ترسم، از آینده  وحشت دارم.»

- چه‌چیز آینده ترسناک است؟

محمد: «شغل، پول درآوردن، سربازی.»

فاطمه: «انتخاب‌رشته، دانشگاه، ازدواج. اصلاً آینده مبهم است. من می‌ترسم.»

از دکتر نادر بلوچ‌نژاد، روان‌شناس و مشاور می‌پرسیم: «آیا ترس از آینده، ریشه‌ی هورمونی دارد یا یک بحث محیطی یا روانی است؟»

بلوچ‌نژاد: «با ورود به سن بلوغ و ترشح هورمون‌هایی که باعث شروع توفانی در بدن می‌شود و حساسیت‌هایی را به‌وجود می‌آورد که به‌طور عادی و طبیعی همه‌ی انسان‌ها را دچار استرس‌ می‌کند. همه‌ی نوجوان‌ها این اضطراب را دارند و آموخته‌ها و تجربه‌های زندگی است که می‌تواند کمک کند فرد این استرس‌ها را مدیریت و آرامش خود را حفظ کند. استرس و ترس از آینده مخصوص این سن نیست. درست است که ریشه‌اش در ترشح هورمون است، اما ادامه‌اش دست خودمان است. قرار نیست ادامه‌اش بدهیم.»

- این ترس در دخترها و پسرها تفاوت دارد؟

بلوچ‌نژاد: «این ترس از لحاظ هورمونی، در دخترها و پسرها فرقی ندارد، اما با توجه به ویژگی‌های خانوادگی و عوامل ژنتیکی تفاوت پیدا می‌کند. عوامل بیرونی هم در این‌جا نقش دارند.»

* * *

ستون دوم

ساحل حسینی، ۱۵ ساله: «من و دوستانم، همه از آینده می‌ترسیم. بعضی وقت‌ها در مدرسه می‌نشینیم و آینده را تصور می‌کنیم. مثلاً یکی را در آینده فرض می‌کنیم که مادر شده و کلی مشکل دارد. خیلی وقت‌ها می‌خندیم، اما وقتی برای انتخاب‌رشته این‌همه مشکل داریم برای بقیه‌ی زندگی باید چه کار‌‌ کنیم؟»

- این ترس مفید است؟

بلوچ‌نژاد: «این ترس نیست، چون منشأ ترس مشخص است. این‌جا منشأ ترس مشخص نیست، پس این اضطراب است.

مقداری از این اضطراب می‌تواند برای شروع یک حرکت مفید باشد. اما بیش‌تر از آن نه! چون اگر استرس نداشته باشیم، درست فکر و برنامه‌ریزی می‌کنیم. اضطراب از اندازه‌ی معمول که فراتر می‌رود، آزاردهنده می‌شود و همه‌ی عملکردهای مغز را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و نمی‌گذارد فرد درست تصمیم بگیرد.»

* * *

ستون سوم

- برای برطرف شدن این اضطراب راهی هست؟

بلوچ‌نژاد: «راه‌های فرار از ترس شبیه راه‌های فرار از اضطراب است؛ مثلاً وقتی این افکار شروع می‌شود در همان‌لحظه‌های اولیه متوجه خطر شده و نگذارند افکارشان پیش برود.

تکنیک‌های مختلفی برای این کار وجود دارد. ساده‌ترینش این است که جهت فکرشان را عوض کنند. مثلاً با تماشای یک عکس به خاطرات خوب گذشته فکر کنند. یا مثلاً ۱۰بار نفس عمیق بکشند و کاملاً نفس‌هایشان را بشمارند و درست نفس بکشند. نفس‌کشیدنشان هم درست باشد، دیافراگمی و شکمی.

یا می‌توانند موقعیت خود را تغییر دهند. از اتاق بیرون بروند یا  در جمع قرار بگیرند. البته این‌ها راه حل‌های مقطعی‌اند. راه حل جدی آن کسب یک مهارت است.»

- کدام مهارت؟

* * *

ستون چهارم

مرحوم حسین پناهی شعری دارد درباره‌ی آینده: «این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمرم را حرام دیدارش کردم.»

- حالا راه جدی کدام است؟

بلوچ‌نژاد: «مهم‌ترین کار، کسب  مهارتِ «زندگی در حال» است. این را یاد بگیرند که گذشته چیزی است که رفته و قدرت تغییر آن وجود ندارد. آینده هم فراروی ماست و قابل پیش‌بینی نیست و قدرتی برای از بین بردن ترس و اضطراب آن وجود ندارد. مهم زمان حال است که آینده را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

«زندگی در حال» به این شیوه است که در حال انجام هرکاری که هستند فقط همان را انجام دهند. حتی اگر دارند آب می‌خورند، در آن چند ثانیه که لیوان آب را برمی‌دارند و سر می‌کشند به آب خوردن فکر کنند و موقع غذا‌خوردن فقط به غذا توجه کنند. اگر موسیقی گوش می‌دهند، فقط موسیقی گوش دهند و به موسیقی‌ای که گوش می‌دهند فکر کنند یا اگر درس می‌خوانند به درس‌خواندن بپردازند و نه فکرهای دیگر.

این را بدانیم که نگرانی از آینده، حال را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. یک‌دفعه متوجه می شویم که زمان زیادی گذشته، حال را از دست داده و به آینده فکر کرده‌ایم. این چرخه‌ای است که هیچ نتیجه ای نمی‌دهد.»

* *‌ *

ستون پنجم

پوریا زندی، ۱۶ساله: «مگر می‌شود به آینده فکر نکرد؟ زندگی ما در آینده شکل می‌گیرد، شغل ‌ما، دانشگاه ‌ما و... مهم است باید به آن فکر کنیم، اما من تا می‌آیم به آینده فکر کنم زود دچار دلهره می‌شوم.»

- اصلاً فکر‌کردن به آینده درست است؟

دکتر بلوچ‌نژاد: «بله، فکر‌کردن اگر شروع و پایانی داشته باشد درست است. شما الآن تماس گرفتید. اگر قرار باشد ته این صحبت را باز بگذاریم می‌شود یک گفت‌وگوی بی‌نتیجه. اما اگر بدانیم چه می‌خواهیم، به نتیجه می‌رسیم. به آینده هم که فکر می‌کنیم می‌توانیم یک موضوع را هدف قرار دهیم مثلاً تعیین رشته‌ی تحصیلی. وقتی موضوع مشخص شد راهش را خود به‌ خود پیدا می‌کنیم.

یا من می‌گویم می‌خواهم به مسافرت بروم، این بی‌نتیجه است که کلی به سفر فکر کنم اما اگر اول بیایم مقصدم را مشخص کنم مثلاً می‌خواهم شیراز بروم، گام بعدی تعیین زمان رفتن و برگشتن است و بعد گرفتن بلیت و... این‌طوری خود به خود وارد مسیر درست
می‌شوم.

درمورد آینده هم، مشخص کنم دنبال چه هستم و نگذارم از این شاخه به آن شاخه بپرم، موضوع را تعیین کرده و به آن بپردازم. مثلاً  درباره‌‌ی تعیین رشته‌ی تحصیلی فقط فکرکردن کافی نیست، صحبت با مشاور، معلم و کسانی که در رشته‌ی مورد علاقه‌ی من درس خوانده‌اند، باعث می شود که اطلاعاتم تکمیل شود.

گفتم که مقداری استرس مفید است که  این دیگر استرس نیست این ‌جا استرس وارد مرحله‌ی دیگری شده و  شروع کار و کسب اطلاعات است.

این‌جا داری می‌روی واقعیت‌ها را دنبال کنی... تا درست تصمیم بگیری.»

 

منبع: همشهری آنلاین