یادداشت> عبدالمجید نجفی: یادداشت‌های پیش‌ رو، آمیزه‌ای از واقعیت و تخیل هستند؛ البته با رگه‌هایی از خود زندگی‌نامه، شعر و داستان هم. بازخوانی خاطرات کودکی و نوجوانی پس از گذشت سالیان، به خودی خود، رنگی از افسانه و خیال به آن خاطرات می‌زند.

از قصد، از هیچ علامت نگارشی مثل نقطه، ویرگول، علامت سؤال و تعجب و... استفاده نکرده‌ام. «لحن» را دوستان نوجوان خوش‌ذوق من، خود درخواهند یافت و این تکاپوی ذهن، شاید دوستان مرا قدری شاعرتر کند.

---------------------------------------

نوروز ساده است او سفره‌ی هفت‌سین را دوست دارد اما از سر و صدا بی‌زار است من به چشم‌های نوروز زل می‌زنم او درون مرا می‌بیند او ده سالگی مرا می‌بیند که در کوچه‌های دنیا تنها هستم نوروز لبخند می‌زند تا من همه‌چیز را فراموش کنم دست دراز می‌کند و یک مشت آویشن به من می‌دهد عیدی‌ام را می‌گیرم بوی دشت‌های دوردست در اتاق می‌پیچد ماهی‌های سفره‌ی هفت‌سین چسبیده به جدار تنگ شیشه‌ای مرا نگاه می‌کنند

 

تصویرگری: مریم سادات منصوری

منبع: همشهری آنلاین