چیزی که هست این است که گذشته را نه مهآلود، بلکه رازآمیز به یاد میآورم و با نوشتن گذشته، خود را مرور میکنم. شاید این هم راهی است برای نزدیکشدن به خودم. خودم که «انسان» است و انسانم آرزوست. از قصد، از هیچ علامت نگارشی مثل نقطه، ویرگول، علامت سؤال و تعجب و... استفاده نکردهام. «لحن» را دوستان نوجوان خوشذوق من، خود درخواهند یافت و این تکاپوی ذهن، شاید دوستان مرا قدری شاعرتر کند.
-----------------------------------------------------------------------
باید میرفتم و مدتها پیدایم نمیشد فصل رفتن بود و جای تعارف هم نبود دلم میخواست كسی پشت سرم آب بپاشد چند نفر بیایند برای بدرقه و از آستانهی پاییز راهیام كنند سمت زمهریر و تنگههای ابری كسی نیامد راه افتادم تا شب شور تا برسم به سنگهای سرد نه كسی بدرقهام كرد و نه كسی به استقبالام آمد بازگشتم تا بردل من نخندند
تصویرگری: مریم سادات منصوری
نظر شما