آن زمانها، عشق به شكل عجيبي غبطهانگيز و باورپذير بود. مثل برآمدن آفتاب، همه تاريكي را تسخير ميكرد و همين بود كه آدم وقتي عاشق ميشد، شاعر ميشد يا ميرفت شعر از برميكرد و زير پنجره خانه دلدار در سايه مهتاب با حنجره دلبندي ميخواند
اگر تو بخواهي(1)
نامت را بيد ميگذارم
و در سايهات
روشن و خاموش ميشوم
صد سال گذشت، يكي از دوستان جوان روزنامهنگارم تصميم گرفت براي ازدواج كردن، ابتدا يك گزارش تحقيقي تهيه كند و ببيند چند درصد ازدواجها، به دليل عاشقي بوده است. معلوم شد بيشترشان از سر عاشقي بوده است ولي بيشتر عاشقها، خيلي زود از عاشقي پشيمان شدهاند و در روزنامه نوشت: عشق روي دوش خودش بال دارد اما ازدواج با چوب زير بغل راه ميرود.
ـ واقعا؟
ـ بله!
ـ فكر نميكنم، آنها هم از آغاز عاشق بودهاند، چون فقط عصاي كج، سايهاش هم كج ميشود.
دوستم براي اينكه بعد از ازدواج پشيمان نشود، تصميم گرفت بدون عشق ازدواج كند، همين كار را هم كرد و بعد از ازدواج عاشق شد.
ـ عاشق كي؟
ـ خوب معلومه. همسرم
ـ همسرت چي؟
او اول عاشق من شد. ولي حالا نيست و به نظرم كمي دوستم دارد. يا بهم عادت كرده و فكر ميكند، عادت كردن، همان دوست داشتن است. من هم از ترس اينكه مبادا از عاشق شدن پشيمان شوم هميشه اين شعر را وقتي در آشپزخانه است، زير لب زمزمه ميكنم.
كنارم بمان عزيزم(2)
بگذار
انگشتانت تنها
10راه رسيدن به تو باشد.
حالا و اين روزها همكار بسيار دلنشين، چيزخوانده و جواني دارم كه فراري از ازدواج است. بارها من و دوستان نقشه كشيدهايم كه خانوادهدار شود.
- ببين كسي كه خانه ندارد، همسايه ندارد!
ـ زندگي جوانهاي اين دوره درس عبرتي است براي اينكه بيخانمان بمانم.
ـ همين؟
ـ نه همينهاي ديگري هم هست، شماها هم بيخودي خودتان را فريب فرمودهايد، يادتان هست فرموديد در جستوجوي عشق، آنقدر رفتم كه خودم را گم كردم، خوب من نميخواهم خودم را گم كنم.
ـ آن گمشدگي ارادي بود. تو بيارادهاي و دنبال آرزو ميگردي.
كسي گفت: براي اينكه در اراده، قوت و توانايي مدخليت دارد ولي در آرزو، ضعف عامل است، بنابراين نتيجه اراده ضعيف، حرف و نتيجه اراده قوي، عمل است.
آن همكار دلنشين زل زد تو چشم ما و سري تكان داد و گفت: خودتان از آمار طلاق حقوقی، آمار طلاقهاي خاموش، آمار فرزندان طلاق اطلاع داريد، حتي بهخوبي از علتها هم باخبريد. پس مساله رويابافي و آرزوسازي نيست، مشكل اين است تو اين دور و زمانه، ازدواج كردن تبديل به بيزينس شده است. اينكه طرف چه دارد؟ خانهدار است، ماشيندار است، حقوقدار است و... خوب من تجارت نميدانم.
ـ ببين با همه اينها، يك ضربالمثل ميگويد: قبل از ازدواج چشمهاتو خوب باز كن و بعد از ازدواج، نيمهباز بگذار،حالا تو برعكس عمل كن. بهخاطر تو شاعر ميگويد:
باران به زحمت ميافتد(3)
وقتي كه چتر تو
باز نميشود
شعرها: 1و 3 از غلامرضا بروسان 2ـ از مهدي اشرفي