«فاطمه قمصري» را ميگويم؛ يكي از خواهران كمبيناي قمصري كه مدال قهرماني «گلبال» را بارها به خانه آورده است، گاهي به تنهايي و زماني به همراه خواهر كوچكترش «سعيده» كه او هم كمبيناست و البته قهرمان ملي رشته گلبال. قرار گفتوگويمان با خواهران قمصري را در يكي از روزهاي تمرين آنها در باشگاه«جانبازان و معلولان شهيد هرندي» هماهنگ ميكنيم. در گيرودار انجام هماهنگيهاي لازم با مسئولان باشگاه، فاطمه از راه ميرسد. چند دقيقه بعد سعيده هم به جمع ما اضافه ميشود. فاطمه كارشناس علوم اجتماعي است و سعيده روانشناسي كودكان استثنايي خوانده و در اين رشته كارشناسي گرفته است. فاطمه از سال 73 ، ورزش حرفهاي را شروع كرده و از سال 79 در كنار گلبال، دووميداني را هم دنبال ميكند. سعيده اما بيشتر وقتش صرف گلبال ميشود. هر دو خواهر قهرمان قمصري ترديد ندارند كه اگر حمايت والدينشان نبود، امروز اينجاي زندگي نايستاده بودند. اگرچه هنوز هم براي رسيدن به قله، تلاش ميكنند.
- يادتان ميآيد بين شما و خانوادهتان به خاطر كم بينايي شما مشكلي پيش آمده باشد؟
فاطمه: مشكل در هر خانوادهاي هست اما يادم نميآيد مسئلهاي ميان ما و اعضاي خانوادهمان بهوجود آمده باشد. زماني كه به خاطر كم بيناييام در خواندن خط افراد عادي مشكل پيدا ميكردم، براي انجام تحقيقات دانشگاهي از برادرم ميخواستم تا كار تايپ تحقيقم را انجام بدهد يا پدرم مطالبي را برايم بنويسد.
سعيده: مشكلي بين من و اعضاي خانوادهام وجود نداشته. شايد هم پيش آمده و آنها طوري حلش كردهاند كه اصلا متوجه وجودش نشدهام.
- هميشه كارهايتان را خودتان انجام ميدهيد يا حاضريد از بقيه هم كمك بگيريد؟
فاطمه: ما معمولا كارهايمان را خودمان انجام ميدهيم. اگر لازم شد در درجه اول از اعضاي خانوادهام كمك ميگيرم اما اگر بيرون از منزل باشم و نياز به كمك داشته باشم، حتما اين كار را ميكنم. اگر قبلا در مورد كمك خواستن و حس ترحم بعضي افراد نسبت بهخودمان، ميپرسيديد ميگفتم اين ترحم برايم آزاردهنده است اما امروز فرهنگ مردم و رفتارشان تا حد زيادي تغيير كرده. الان حس خاصي نسبت به آن رفتار ترحمآميز مردم ندارم و اگر كمك بخواهم، حتما كمك ميگيرم.
(سعيده هم حرف فاطمه را تأييد ميكند.)
- يعني اين احساس باعث شده شما ارتباط كمتري با ديگران داشته باشيد؟
فاطمه: كنار آمدن با اين مسئله سخت بود، چون تعامل بين افراد وابسته به نوع ارتباط آنهاست كه اگر راه آن قطع شود، خلأ و سكوت ميان آنها حكمفرما ميشود. فكر ميكنم بايد دنبال يك راه ديگر بود. اين موضوع در مورد من صادق است. چون به خاطر معلوليتم ارتباط ديداريام با ديگران كم شده از ارتباط شنيداري و كلامي استفاده ميكنم تا بتوانم رابطهام را با ديگران حفظ كنم.
سعيده: بايد در آن شرايط قرار بگيرم. فكر ميكنم اگر ارتباط بهطور مقطعي قطع شود، از راههاي ديگر ميشود دوباره ارتباط را برقرار كرد.
- رشته تحصيلياي هم كه انتخاب كرديد نشان ميدهد اين علاقه به برقراري ارتباط در شما وجود داشته است.
فاطمه: من به تحصيل در رشته «تاريخ»، «فلسفه» و«روانشناسي» علاقه داشتم اما زماني كه كنكور دادم در اين رشته قبول شدم. من كارشناس علوم اجتماعي از دانشگاه آزاد هستم. هرچند اين تحصيلات در نگاه من به زندگي تأثيرگذار بود و توانستم در ارتباطات اجتماعي با مردم با اعتماد به نفس بيشتري عمل كنم. ميدانيد شايد اين تأثير به خاطر خود دانشگاه بود اما هر چه بود به من كمك زيادي كرد.
- سعيده تو هم اتفاقي در اين رشته قبول شدي؟ روانشناسي كودكان استثنايي رشتهاي است كه احساس قوي و روحيه مناسب ميخواهد. تو اينها را در خودت سراغ داري؟
نه، اينطور نيست. از دوران مدرسه كار با اين كودكان را دوست داشتم. وقتي در اين رشته با كودكان استثنايي آشنا شدم احساس كردم مشكل بينايي من در مقابل آنها مشكل بزرگي نيست و ميشود با وجود كم بينا بودن كارهاي بزرگي انجام داد. هرچند تاكنون موفق نشدم شغلي در ارتباط با رشته تحصيليام بيابم اما در دلم آن حسي كه شما گفتيد را پيدا كردهام. فكر ميكنم با دانش و مشكلي كه خودم هم قسمتي از آن را تجربهكردهام ميتوانم با اين كودكان ارتباط برقرار كنم.
- شما دو خواهر موفق هستيد؛ هم تحصيلكردهايد، هم ورزشكاران موفقي هستيد. با شرايطي كه شما داريد حتما خانوادهتان خوب از شما حمايت كردهاند، اينطور نيست؟
فاطمه: پدر و مادرم هميشه تلاش كردهاند محيط امن و آرامي براي ما فراهم باشد تا براي انجام فعاليت ورزشي در كنار تحصيل مشكلي نداشته باشيم. يادم است براي شركت در تمرينهاي ورزشي موردعلاقهام بايد به نقاط مختلف شهر ميرفتم و اين خانواده من بودند كه مرا در اين شرايط حمايت كردند.
سعيده: مشوق من براي ورزش كردن پدر و مادرم بودند. يادم هست هميشه به من ميگفتند كه استعدادت براي ورزش مناسب است. آنها هيچچيز را از ما دريغ نكردند اما مهمتر از مسائل مالي براي فرزنداني مثل ما، حمايت روحي و رواني خانواده اهميت پيدا ميكند. ما به اندازه كافي با مشكلاتي كه داريم، دست و پنجه نرم ميكنيم، اگر پدر و مادر بهعنوان بزرگترين پشتيبانان فرزندان نخواهند اين حمايت روحي را از ما داشته باشند كه ديگر چيزي از ما نخواهد ماند.
بازيكنان كمكم براي تمرين كردن وارد سالن ميشوند. فاطمه و سعيده گفتوگو را با عذرخواهي قطع ميكنند و به استقبالشان ميروند. در حال معرفي كردن خودم به دوستان آنها هستم كه فاطمه دستشان را ميگيرد و برايشان توضيح ميدهد تا براي دست دادن به سمت من هدايتشان كند.
- در جمع نابيناها راحتتر هستيد يا افراد عادي؟
فاطمه: زماني كه در مدرسه نابينايان تحصيل ميكردم ترجيح ميدادم با افراد همنوع خودم معاشرت كنم اما حالا فكر ميكنم بايد با كل جامعه در ارتباط بود چون از تعامل با افراد جديد است كه ايدههاي جديد، شكل ميگيرد.
سعيده: در وهله اول در جمع كمبيناها و نابيناها احساس راحتي ميكنم. ممكن است دفعه اول حضور در جمع افراد بينا كمي مشكل باشد اما من توانايي آن را دارم كه در اجتماع به خوبي با آنها ارتباط برقرار كنم.
- شده در ميان همين افراد عادي، سنگيني نگاه را حس كنيد؟
فاطمه: بله گاهي ولي نسبت به آن بيتفاوت شدهام چون تواناييهايم را قبول دارم. شايد چون مردمي كه با من همصحبت نشدهاند نميدانند كه من توانمنديهايي دارم كه در ظاهرم مشخص نيست.
سعيده: بله اما به آن اهميت ميدهم. يادم هست يكبار سوار اتوبوس شدم و تمام مسافران با ديدن من شروع به دعاخواندن كردند. نگاه خيلي از مردم به نابيناها و كمبيناها ترحمآميز است چون اغلب فكر ميكنند يك فرد نابينا يا كمبينا قادر نيست هيچ كاري انجام دهد. متأسفانه فرهنگ ما به افراد آموزش داده كه نسبت به قشر معلول ترحم كنند.
- اما شما كه خلاف اين را ثابت كردهايد...
سعيده: بله، گاهي پيش آمده با كسي همصحبت شدهام و برايش توضيح دادهام كه در كنار ورزش كارهاي متفرقه هم انجام ميدهم اما اغلب برايشان عجيب است. 3 تن از دوستان خواهران قمصري لباسهاي تمرينشان را ميپوشند و به جمع ما ميپيوندند. وقتي از آنها در مورد خصوصيات اخلاقي فاطمه و سعيده سؤال ميكنم همگي لبخند ميزنند. آزاده كياني ميگويد: تا به حال رفتار ناآرامي از فاطمه نديدهام. با كسي دعوايش نميشود و صفت بدي هم نميشود در وجودش پيدا كرد. مريم جعفرزاده هم پشت حرف او را ميگيرد: فاطمه شخصيت آرامي دارد اما هنگام ورزش كردن هيجاني عمل ميكند. در حالي كه سعيده، بسيار پرشور و انرژي است. فائزه مظفري هم ميگويد: خواهران قمصري از بهترين دوستان ما هستند و اگر كمبودي در تمرين داشته باشيم از آنها كمك ميگيريم.
- خواهران قمصري در موفقيتشان نقش تلاش را پررنگتر ميبينند يا شانس را؟
فاطمه: بيشتر تلاش را قبول دارم اما شانس هم تا حدي مؤثر است چون ممكن است انسان در محيطي قرار بگيرد كه در يك روز و لحظه خاص، كسي او را ببيند و كشفش كند اما بهطور كلي معتقدم هميشه كسي بالاي سرم هست كه هوايم را دارد تا روزي ديده شوم.
سعيده: بهنظرم هر دو مهمند. نقش تلاش را نميشود انكار كرد اما بعضي جاها شانس هم خيلي مهم است.
- اما بهنظر ميرسد در زندگي يك روشندل يا كمبينا مهارت حرف اول و آخر را ميزند. شما بهدليل نابينا بودن بايد مهارت زندگي بدون چشم را بياموزيد؛ مثلا چگونه لباس پوشيدن، چگونه راه رفتن در شهر. چگونه امورات شخصي خود را انجام ميدهيد؟
فاطمه: زندگي امروز يك زندگي مدرن است كه براي سپري كردن آن بايد مهارت داشته باشي. ما حتي از رسانهها ميشنويم براي تشكيل زندگي زناشويي آموختن يكسري از مهارتها لازم است. اگر در مورد من مهارت آموزي را بررسي كنيم، اين علاقه بيشتر خودش را نشان ميدهد. بنابراين مايلم اگر جايي وجود دارد كه مهارتي را بهطور خاص به من آموزش ميدهند در كلاسهاي آن شركت كنم. تصور ميكنم در اين دنيا داشتن چشم ميتواند يك امتياز نباشد، بلكه كسي كه مهارت بيشتري در زندگي آموخته ميتواند از يك آدم بينا حرف بيشتري براي گفتن داشته باشد.
سعيده: اگر قرار باشد انسان چند مهارت داشته باشد، اول بايد روي يكي از آنها تمركز كند و بعد به سراغ بقيه برود. هرچند زندگي اين روزها حتي بين افراد بينا هم به يك ماراتن شبيه شده است؛ ماراتني كه هركس مهارت بيشتري داشته باشد، فرصتهاي بيشتري دارد. پس در جمع ما هم طبيعي است كه افراد ماهر، زندگي بهتر و راحتتري داشته باشند.
- در اين سن و سال اگر بخواهيد زندگي را از نگاه خودتان براي ما تعريف كنيد، چه ميگوييد؟
سعيده: زندگي عرصه تلاش است. بايد قلههاي زندگي را فتح كرد تا احساس خوشبختي بيشتري داشت.
فاطمه: زندگي...
حرفش را قطع ميكند و ميگويد اگر اجازه دهيد من به اين سؤال پاسخ ندهم. ميگويم ميل خودت است. اگر چيزي آزارت ميدهد ميتواني به اين سؤال پاسخ ندهي. ميگويد چيز آزاردهنده زياد است اما من به خاطر آن جواب شما را نميدهم كه فكر ميكنم تجربه زندگي ما شايد براي آنها كه اين گزارش را ميخوانند قابل درك نباشد. ميدانيد دنياي ما كمي خاص است!
تماشاي فيلم با اعضاي خانواده
علم پزشكي، كم بينايان و نابينايان را در 3دسته جداگانه جاي داده؛ گروههايي تحت عناوين «ب1- ب2 و ب3». اگر فردي مشكل بينايي داشته باشد و در گروه ب1 جاي بگيرد يا نابيناي مطلق است يا در حد ديدن نور و سايه، توانايي ديداري دارد اما كم بيناهاي گروه ب2 قادرند تا 3-2متر اطراف خود را ببينند. ميماند افراد كم بينايي كه در گروه ب3 دسته بندي ميشوند اين افراد كم بينا ميتوانند بيشتر از 5 متر از فضايي را كه در آن قرار دارند ببينند. وضعيت بينايي فاطمه و سعيده قمصري، آنطور كه خودشان ميگويند وضعيتي است در ميانه گروه ب2 و ب3. بينايي خواهران قمصري در حدي است كه ميتوانند از نزديك تلويزيون تماشا كنند. البته خودشان ميگويند گاهي تلويزيون براي آنها كاركرد راديو را پيدا ميكند و فقط صداي فيلمها را از آن گوش ميكنند و بيشتر اوقات حضور اعضاي خانوادهشان است كه به آنها در دنبال كردن داستان فيلم كمك ميكند چون قسمتهاي صامت فيلم توسط اعضاي خانواده براي آنها بازگو ميشود.
تفاوتها رخ مينمايد
مطالعه يكي از فعاليتهايي است كه فاطمه و سعيده بهعنوان فعاليتهاي روزانهشان از آن نام ميبرند. فاطمه علاقهمند به مطالعه رمان است و وقتي ميخواهد بين خوانندگان آواز سنتي از آنهايي نام ببرد كه به صدايشان علاقه دارد، نام «عليرضا افتخاري» و «سالار عقيلي» را به زبان ميآورد اما صحبت از موسيقي پاپ كه ميشود فاطمه از «احسان خواجه اميري» ياد ميكند و ترانههاي «دكتر افشين يداللهي» كه به شعرهاي آن علاقهمند است. سعيده هم مثل خواهرش بيشتر اوقات فراغتش را به مطالعه اختصاص ميدهد. او هم هر وقت فرصتي براي مطالعه پيش بيايد به سراغ رمان ميرود و البته مطالعه كتابهاي مذهبي و مجلات را در روز فراموش نميكند. هر چند سليقه سعيده در انتخاب رمان با سليقه خواهرش همخواني دارد اما در علاقهمنديهايشان به شعر و شعرا و خوانندگان آنقدرها شبيه هم نيستند؛ چون آنطور كه سعيده ميگويد در ميان خوانندگان صداي «محسن چاوشي» را به بقيه ترجيح ميدهد و اگر هم قرار باشد در خلوتش شعري بخواند، سراغ شعرهاي «نيما يوشيج» ميرود.
همه فن حريفها
آشپزي و خياطي هنرهايي هستند كه فاطمه قمصري هم به آنها علاقهمند است و هم در آنها دستي بر آتش دارد. البته مرواريد بافي و بافندگي هم جزو هنرهايي هستند كه فاطمه به آنها آراسته است اما آنطور كه ميگويد اگر زمينه آموختن تخصصي هر يك از اين هنرها برايش فراهم شود، يكي از هنرجويان پروپاقرص اين كلاسها خواهد بود. سعيده با آنكه به مطالعه كتاب علاقهمند است اما در ساخت زيورآلات سنگي آنقدر تبحر پيدا كرده كه نمايشگاهي با محصولات دست ساز خودش در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان تهران برگزار كند كه عوايدش به نفع نابينايان و كمبينايان شهر جمعآوري شود. آنطور كه سعيده ميگويد فقط مسئله بينايي اينگونه افراد نيست كه برايشان مشكل ايجاد ميكند. بيماريهايي در افراد كم بينا هست كه نياز به درمان و تهيه هزينه درمان دارد. سعيده قمصري در اين راه پيشقدم شده، علاوه بر اينكه ماساژدرماني را هم جزو يكي از مهارتهايش ثبت كرده است.
مناسبسازي نامناسب
خواهران قمصري هم با وجود مشكل كم بيناييشان مثل همه ما در اين شهر زندگي ميكنند. توي پيادهرويي قدم ميگذارند كه هرچند با سنگهاي برجسته، براي عبورشان مناسبسازي شده، اما به گفته خودشان در خيلي از جاها مثل پيادهروهاي ميدان بهارستان با پارك كردن موتورها عملا براي نابينايان غيرقابلاستفاده شدهاند. حتي بسياري از مسيرهاي مناسبسازي شده براي كمبينايان و نابينايان فقط از جهت رنگ با بقيه مسير پيادهروها تفاوت ميكنند. آنطور كه فاطمه ميگويد سنگهاي مسير پيادهروي نابينايان در يكي از خيابانهاي محل زندگيشان در منطقه 14 تهران فقط از لحاظ رنگ با بقيه مسير تفاوت دارند و برجستهسازي نشدهاند. پاي سفرهاي درون شهري هم اگر در ميان باشد هر دو از وسايل نقليه عمومي استفاده ميكنند. بنابراين اتوبوس و بيش از آن، مترو وسيلههايي هستند كه خواهران قمصري براي تردد در شهر آنها را انتخاب ميكنند.
سپيدي ناب قهرمان شدن
اگر قرار باشد يك نفر حسش را براي ديگراني كه آن حس را تجربه نكردهاند، توصيف كند، كار يك مقدار سخت ميشود. اينجور وقتها بايد رفت سراغ حسهاي مشترك بين انسانها يا رنگهايي كه همه آدمها به آن رنگها حس خوبي دارند. قهرمان بودن آن هم از نوع ملياش بايد همينطور باشد؛ ما كه تجربهاش نكردهايم اما خواهران قمصري چندين بار روي سكوي قهرماني ايستادهاند و مدال هم به گردن آويختهاند. فاطمه ميگويد: حس قهرمان ملي يك حس خوب است كه به انسان احساس غرور ميدهد؛ چون در آن لحظه خاص انسان را در سرفرازي مملكتش سهيم ميكند . سعيده اما حس قهرمان بودن در سطح ملي را با رنگي تعريف ميكند كه عقيده دارد همه انسانها به آن علاقهمند هستند. سعيده ميگويد من احساس ميكنم اگر قرار باشد حس يك قهرمان ملي را توصيف كنم بايد از رنگ سفيد كمك بگيرم چون اين رنگ، پر است از احساس قدرت و فكر نميكنم كسي باشد كه رنگ سفيد را دوست نداشته باشد.
پدرخانواده:
دوست دارم دخترانم بهخودشان متكي باشند
سيد هاشم قمصري، پدر خواهران قمصري است. او ميگويد: شرايط جسمي دختران من خواست خدا بوده و من و مادرشان سعي كردهايم هر امكاني كه براي پيشرفتشان لازم است براي آنها فراهم كنيم؛ مثلا يادم است زماني كه فاطمه و سعيده به مدرسه نابينايان ميرفتند، محل كار من و منزل ما در خيابان «فداييان اسلام» قرار داشت در حالي كه مدرسه دخترانم در محدوده خيابان «پاسداران» واقع شده بود. براي همين بچهها هر روز مشكل اياب و ذهاب داشتند و گاهي از سرويس جا ميماندند. من هم به خاطر راحتي رفتوآمد دخترانم به مدرسه، منزلمان را جابهجا كردم تا آنها به مدرسه نزديك باشند و خودم هر روز مسافت طولاني منزل جديد تا خيابان فداييان اسلام را براي رفتن سر ِ كار طي ميكردم. زماني هم كه دخترم در دانشگاه كرمان پذيرفته شد با دوندگي فراوان او را به دانشگاه آزاد تهران منتقل كرديم تا مشكلاتش به هنگام زندگي و تحصيل در شهرستان دوچندان نشود.
آقا هاشم خاطرات كودكي دختران كم بينايش را اينگونه به ياد ميآورد: به هر حال مسئله كمبينا بودن دختران من تا حدي براي آنها مشكلزا بوده است. من از كودكي آنها را با محيط جامعه آشنا كردم تا در برخورد با افراد بيناي جامعه مشكلي نداشته باشند. يادم است 20 سال پيش بود؛ يكي از دخترها اصرار زيادي كرد تا به سينما برويم. هرچه تلاش كردم قانعش كنم كه سينما براي تو مفهومي ندارد، نتوانستم. بالاخره روزي او را به همراه بقيه فرزندانم به سينما بردم. مدتي از حضور او روي صندلي سينما و آغاز فيلم نگذشته بود كه متوجه شد نميتواند مثل بقيه افراد فيلم را تماشا كند. خيلي ناراحت شد و گريه مفصلي كرد. آن روز دخترم را به همراه بقيه فرزندانم از سينما بيرون آوردم و دلدارياش دادم. بعد از آن اتفاق بود كه دخترها كمكم با شرايط متفاوت زندگيشان آشنا شدند.
برادر خانواده:
خودتان را جاي ما بگذاريد!
«مهدي قمصري» دلِ پُردردي دارد؛ از مسئولاني كه درخشش خواهران كم بينايش و امثال آن دو را ناديده ميگيرند و از مردمي كه با بزرگنمايي معلوليت فاطمه و سعيده، چشمهايشان را روي توانمنديهاي خواهران قمصري ميبندند. مهدي قمصري برادر بزرگتر خواهران قمصري شكايت دارد از همه پچپچههايي كه به خيال نابينايي خواهرانش، يك وجب آنطرفتر از گوشهاي شنواي فاطمه و سعيده، در همين كوچه و خيابانها زمزمه ميشود كه چشمهاي كمبيناي دختراني توانمند را دستاويز تمسخر قرارميدهند. وقتي از مهدي قمصري در مورد حسي كه نسبت به قهرماني خواهرانش دارد، ميپرسم، ميگويد: از اين بابت خوشحالم اما دلم ميخواهد خواهرانم آينده روشني پيش رو داشته باشند. من از ارگانها و سازمانهاي مربوطه انتظار دارم در نحوه رسيدگي به ورزشكاران نابينا و كم بينا تجديدنظر كنند. وقتي دختراني با شرايط فاطمه و سعيده و توانمنديهاي قابل تحسين آنها، اغلب اوقاتشان را به ورزش و گذراندن اردوهاي چند روزه براي سربلندي كشورمان اختصاص ميدهند، فرصت انجام هر كاري را از خود سلب ميكنند؛ بنابراين منصفانه است شرايطي براي آنان فراهم شود كه براي ورزشكاران و قهرمانان ملي در ساير رشتههاي ورزشي مهيا شده است. چه بسا ورزشكاران كمبينا و نابينا به توجه و رسيدگي مادي و معنوي مسئولان نياز بيشتري داشته باشند. مهدي قمصري ميگويد: متأسفانه بعد از كسب پيروزيهاي متعدد توسط تيم ملي گلبال كه خواهرانم در آن حضور دارند، اين موضوع حتي در رسانهها هم منعكس نشد و اين برخورد نتيجهاي جز دلسرد كردن ورزشكاران نابينا وكمبينا و خانوادههاي آنها در پي ندارد.
از مهدي قمصري در مورد خاطراتي كه از خواهران و مشكلات آنها به ياد دارد، ميپرسم و او ميگويد: بارها هنگام حضور در خيابان با نگاهها و سخنان نسنجيده و نادرست مردم مواجه شديم كه گاهي باعث ميشد خواهران من انگيزهشان را براي حضور در جامعه از دست بدهند و دوباره با تشويقهاي خانواده به وضعيت قبليشان برميگشتند. اين در حالي است كه توانايي آنها بسيار بيشتر از آن چيزي است كه ما فكر ميكرديم. آنها علاوه بر انجام دادن كارهاي خودشان، مسئوليت بعضي از كارهاي ديگران را هم بهعهده ميگيرند. اين قضيه به تربيت درست پدر و مادرم و پذيرش اين وضعيت توسط خواهرانم مربوط ميشود. مهدي قمصري ميگويد: پيشنهاد من به خانوادههايي كه اعضاي كم بينا يا نابينا در ميان خود دارند اين است كه هميشه نقاط قوت اين افراد را به آنها يادآوري كنند و از هيچگونه حمايتي در موردشان دريغ نكنند. من تا وقتي بتوانم حامي خواهرانم هستم اما ميخواهم فقط چند دقيقه خودتان را جاي ما بگذاريد تا ذرهاي از احساسمان را درك كنيد.