شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۲
۰ نفر

نگار حسینخانی: «داستان آنهایی که در زندگی به مشکلات مختلفی برمی‌خورند، همه در بن‌مایه، مشکل‌شان یکی است و تنها ظاهری متفاوت دارد. مشکلات ما آدم‌ها ناآگاهی‌های‌ ماست؛ دور‌شدن از خود، اتفاقات بچگی، اعتماد به نفسی که باید می‌داشتیم و نداریم و الگوهای غلطی که هر روز پیروی‌اش ‌کرده‌ایم.»

خــانواده‌ای مثـل خانواده من

این را که گفت چای را روی میز گذاشت و ادامه داد: «داستان من هم جدا از این داستان‌ها نبود.» خیلی مطمئن حرف می‌زد و اصلا نگران نبود آنچه می‌گوید خصوصی‌ترین بخش زندگی او و خانواده‌اش است که مثل تکه‌ای نان پخته شده، در اختیار دیگران قرار می‌دهد. زندگی، او را پخته بود و او از آنچه بر سرش آمده اما خمیده‌اش نکرده بود به ما می‌گوید.

اسمش اعظم رضایی است و نه‌تنها پسرش را نجات داده، بلکه خانواده‌های دیگری را تحت راهنمایی خود دارد. او درباره تجربه زندگی‌اش اینطور می‌گوید: «درد و رنج و مشکل را معمولا انسان با ناآگاهی‌هایش برای خود جمع می‌کند. انسان جهانی کامل است ولی من کامل نبودم و آنطور که باید، رشد نکرده بودم. تازه با مشکلاتی که داشتم با کسی ازدواج کردم که او هم مانند من رشد نکرده بود و مشکلات خودش را داشت. همینطور ناآگاهانه به زندگی ادامه دادیم تا اینکه متوجه شدیم یکی از بچه‌هایمان سراغ مصرف مواد رفته است.»

این درد بود که این مادر را به حرکت واداشت تا دنبال راهی برای حل مشکلش بگردد. او ادامه می‌دهد: «اولین‌بار که متوجه شدم پسرم معتاد است زمانی بود که در حال ساخت این خانه بودیم. مدیریت، نقشه و کارهای چوب این خانه به‌عهده پسرم بود. احساس می‌کردم کارایی قبلش را ندارد و مغزش درست فرمان نمی‌دهد، کمی عصبی شده بود و شب‌ها نمی‌خوابید. پسر کوچک‌ترم هم اخطارهایی به ما داده بود. رفت‌وآمدهایی داشت که برایم عجیب بود. وقتی به مشاور مراجعه کردم و موضوع را شرح دادم، گفت که پسرم مصرف‌کننده شیشه است. آن زمان هنوز ازدواج نکرده بود.»

پیش از این درباره برنامه‌های 12‌گام چیزهایی شنیده بود. این بود که به جایی که این برنامه‌ها اجرا می‌شد رفت. رضایی می‌گوید: «دوره سختی بود چون پیغامی که این کلاس‌ها داشت، این بود که مشکل از من است و باید خودم را تغییر می‌دادم. این سخت‌ترین مرحله در زندگی هر کسی است که بخواهد عادت‌هایش را ترک کند و بفهمد تا امروز همه کارهایش غلط بوده است. در این کلاس‌ها می‌گفتند، اول مشکل خودت را حل کن تا بتوانی حلال مشکل دیگران باشی.»

3 سال و نیم تلاش برای تغییر

زمانی که مشکل پسرش را فهمید به مشاوران زیادی مراجعه کرد. حتی پسرش را هم با خود برای مشاوره می‌برد و برای مدتی تحت نظر قرار گرفتند. از آنجا که مواد جدید محرک است اثرش در زمانی کمتر از 2سال روی فرد دیده می‌شود. می‌گوید که بسیار روی حرف و رفتارش کنترل داشته تا با حرفی یا حرکتی باعث نشود پسرش را تحریک کند. البته کاری بیشتر از این نمی‌توانسته انجام دهد. نگاه اکثر مردم این است که اینگونه مشکلات، جسمانی‌اند که با تحت نظر قرار گرفتن حل می‌شوند اما برای آنان اینگونه نشد.

شروع به امتحان کارهای دیگر کرد که یکی از آنها گذراندن مراحل 12 قدم بود. در یک‌سال اول فقط به حرف‌ها و تجربه‌ها گوش می‌کرد و همچنان تغییر برایش سخت بود ولی تغییر در آنهایی که مشکلاتشان را پذیرفته بودند دیده می‌شد و هر روز آرامش بیشتری پیدا می‌کردند. آن وقت بود که او هم کم‌کم شروع کرد به گرفتن کمک از اطرافیانش؛ کسانی که می‌توانستند به او کمک کنند. این بدیهی است که هر کس دوست دارد هر چه زودتر به راه‌حل برسد اما با این گام‌ها تغییر ناگهانی حاصل نمی‌کرد. 3‌سال و نیم به کارش ادامه داد درحالی‌که پسرش هنوز موادمخدر مصرف می‌کرد و ذره ذره مقابل چشمانش از بین می‌رفت.

گریه‌اش می‌گیرد و دستش را روی دستم می‌گذارد و می‌گوید: «روزهای سختی بود. من فقط پیام‌هایی را که می‌گرفتم به خانه منتقل می‌کردم و غیرمستقیم با کتاب‌ها و نشریاتی که می‌گرفتم و در اطراف خانه می‌گذاشتم پسرم را با این راه آشنا می‌کردم. فهمیده بودم که او را هم کنجکاو ‌کرده‌ام.» اغلب روانشناسان و پزشکان معتقدند 90درصد کسانی که مصرف‌کننده مواد‌مخدر هستند دوست دارند مواد را کنار بگذارند اما باور ندارند که بتوانند این کار را بکنند و می‌ترسند؛ ترس از اینکه حداقل‌ها را نیز از دست بدهند. او می‌گوید: «من تنها با رفتارم به او نشان دادم که جنگی با او ندارم و او خودش باید راهش را انتخاب کند اما راه درست این است که من به او نشان می‌دهم.»

سرزنش تعطیل

اول اینطور شروع شد که افرادی را که در این جلسات شرکت می‌کردند و انسان‌های تأثیرگذاری بودند به خانه دعوت کرد تا پسرش هم مستقیم یا غیرمستقیم با آنها آشنا شود. دیگر یاد گرفته بود با عملش پیام‌ها را به او برساند. سرزنش به هر شکلی را تعطیل کرد و همین باعث شد حس اطمینان و امنیت در پسرش هم زنده شود. حالا دیگر او بود که تصمیم گرفته بود زندگی‌اش را تغییر دهد و به جلسات برود. اعظم رضایی می‌گوید: «3 سال و نیم به جلسات می‌رفتم و پسرم هنوز مصرف‌کننده بود اما در این مدت من تغییر کرده‌بودم، همین رفتار او را هم تغییر داد.» این دوره‌ها انسان را اول به صبوری و بعد به حرکت وا می‌دارد. چای‌اش را می‌خورد و همینطور که به کنجی از خانه خیره شده، می‌گوید: «گاه گاهی به کارگاه پسرم می‌رفتم و بغلش می‌کردم و می‌بوسیدمش. همان زمان در دلم می‌گفتم خدایا می‌دانم تو او را نجات خواهی داد. بعد از 3سال و نیم پسرم را به کمپ فرستادیم؛ دوره اول تمایل نداشت، اما دوره دوم و سوم با تمایل و خواست خودش رفت. این جمله‌اش هیچ وقت از خاطرم نمی‌رود که می‌گفت نخستین کسی که بعد از پاکی دیده، من بودم که همزمان می‌خندیدم و گریه می‌کردم. مثل الان که با شما صحبت می‌کنم.» چشم‌هایش را پاک می‌کند. دنیایش تغییر کرده است؛ دنیای پسرش هم. حالا هر دو راهنمای خیلی‌هایی هستند که مثل چند سال پیش خودشان، زیست می‌کنند. امروز همه افراد کارگاه پسرش بهبود یافتگان دیروزند.

بت‌های درونمان را بشکنیم

در این کلاس‌ها هر کس درباره تجربه‌ها و الگوهای نادرست زندگی‌اش صحبت می‌کند و با هم درس خودشناسی و درست زندگی‌کردن را یاد می‌گیرند. این روزها اعظم رضایی 4روز هفته خود را وقف این راه کرده است. خودش 2روز کارگاه دارد و 2روز در هفته به‌عنوان سخنران یا کمک در جلسات عمومی شرکت می‌کند. خیلی وقت‌ها زنانی مانند خودش را می‌بیند که از او خندان و گریان تشکر می‌کنند. هفته‌ای چند تولد دارند؛ انسان‌هایی که خود و زندگی‌شان را در جهان دیگری باز جسته‌اند. تولد پیامی است برای آنان که می‌آیند تا بدانند روزی هم تولد آنها و عزیزانشان خواهد بود.

اغلب اعتیادها سر در کمبودها و مشکلات فرد دارد. می‌گوید زمانی که برای نخستین بار درباره اعتیاد پسرش فهمید، احساس کرد آبرویش رفته و نمی‌دانست چه باید بکند اما بعدها با آگاهی از شرایطش احساس کرد این بیماری پسرش هم مانند دیگر بیماری‌های جسمی و روحی است. مهم این است که اول با خودش کنار بیاید و بت‌های ذهنی‌اش را بشکند. افسردگی هم انتخابی از انتخاب‌های ماست. رضایی می‌گوید: «ما انتخاب می‌کنیم که افسرده باشیم یا نه! من راه زندگی را انتخاب کردم. خدا برای ما بهترین‌ها را قرار داده و انسان با اختیار خود، راهش را انتخاب می‌کند. هیچ دردی آنقدر بزرگ نیست که حل نشود. خدا آنقدر بزرگ است که می‌تواند همه مشکلات را حل کند. اما شرط دارد و آن این است که من سر جای خود باشم. حتی کسی که اعتیاد دارد انسانی ارزشمند است مانند همه انسان‌ها فقط باید کمکش کرد و به او احترام گذاشت ولی اول باید به‌خود‌مان کمک کنیم. اول باید از خود«‌من» شروع کنیم و تمام مشکلاتمان را حل کنیم. باید بت‌های درونمان را بشکنیم و به این برسیم که خودمان هستیم که ارزشمندیم.»

نگاهی به آمار اعتیاد در کشور

طبق آمارهای رسمی در ایران یک‌میلیون و ۲۰۰ الی 300هزار نفر معتاد دائمی و ۸۰۰ هزار نفر معتاد تفننی گزارش شده است. نتایج تحقیق گسترده‌ای که توسط ستاد مبارزه با موادمخدر انجام گرفته، نشان می‌دهد که پس از مشکلات جسمی، کاهش درد، کسب لذت، کنجکاوی و مشکلات روحی و در دسترس بودن موادمخدر فقط در ۶تا ۷درصد گرایش به مصرف این مواد مؤثر است. طبق آمارهای پلیس تهران ۱۰ تا ۱۵ میلیون نفر در جامعه در معرض خطر استفاده از موادمخدر هستند و در این آمار خانواده معتادان که به‌نحوی با مسئله اعتیاد دست به گریبان هستند نیز جای می‌گیرند. طبیعی است که نخستین کسانی که با یک معتاد سر و کار دارند خانواده او اعم از همسر و فرزندان هستند و تحقیقات نشان داده فرزندان والدین معتاد یا سیگاری بیشتر از دیگران در معرض ابتلا به اعتیاد قرار دارند. بنا به گفته کارشناسان، امروز میانگین سنی معتادان کشور 25تا 29سال است درحالی‌که 70درصد معتادان بین 20تا 35سال سن دارند. این در حالی است که در سال 77میانگین سنی معتادان 30 تا 34 سال بود.

کد خبر 261035

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز