فریدون مجلسی . تحلیلگر روابط بینالملل در روزنام شرق با تيتر« آشوب در عراق»، نوشت:
ماجراجویی اخیر «القاعده» یا سنگوارههای آدمخوار سربرآورده از عهد «حجاجبنیوسف» را، که اکنون گستاخانه به «موصل» چنگ انداختهاند، از دو دیدگاه میتوان تحلیل کرد: یکی تاسف از اینکه دولت عراق بهدلیل دودستگیهای بعضا میراث صدام و تعصبات گوناگون، هنوز نتوانسته است استقرار خود را چنان تثبیت کند که استان «انبار» و اکنون «موصل»، جولانگاه این سیاهاندیشان جاهلیت نشود. اما روی دیگر سکه، تکانی است که باید دولت عراق را به خود آورد که اینان را منزوی کند و به لانههای بیابانیشان بازگرداند. اینان که با الهام از قبایل صحرایی عربستان و قبایل کوهنشین جنوب افغانستان، مزه قدرت و تریاک حکومت را چشیدهاند شاید حقانیت خودشان را باور کردهاند و نمیدانند که مدنیت سوریه و بینالنهرین زیر بار بدویت اینان نمیرود. واقعیت این است که دولتهای منطقه نیز از مواجهه با نیازها و واقعیات زمان، دور و غافل ماندهاند. اگر دوراندیشی لازم در دنیای امروزی اتحادیههای اقتصادی را داشتند، باید از مدتها پیش میان کشورهای همفرهنگ و ثروتمند منطقه، هماهنگیهای لازم برای تشکیل چنان اتحادیهای به عمل میآوردند تا بتوانند در برابر اتحادیه اروپا، اتحادیه اوراسیا، اتحادیه آسهآن و قدرتهای اقتصادی بزرگ دیگر مانند آمریکا، چین، هند و برزیل بایستند و رقابت کنند و به نوعی در پرتو این اتحاد، بقا و حیات خودشان نیز ملعبه نیروهای ماجراجو و توهمپرور قرار نگیرد. شاید این اتفاق حرکتی میان سران کشورهای منطقه ایجاد کند که، بهجای رقابتهای سیاسی و اختلافات گوناگون، توانمندیهای خود را در توسعه اقتصادی متمرکز کنند؛ که توسعه اجتماعی و سیاسی را نیز در پی خواهد داشت و به اینترتیب؛ ماجراجویان متوهم را نیز با بنبست مواجه میکند.
دولت عربستان و امثال آن نیز از اینکه اینگونه مارها را در آستین میپرورانند پشیمان خواهند شد. عراق ثروتمند و با هزاران مشکل و برنامه توسعه رویاروی است. باید با تعدیلات سیاسی و اجتماعی لازم، مشارکتهای قومی و گروهی را در امور کشور تضمین و از قدرتیابی ماجراجویان سلفی جلوگیری کند. سلفیها میخواهند با سدشدن میان عراق و سوریه، مانع چنین اتحادیهای شوند. عراق ثروت و امکانات مالی را برای بسیج نظامی لازم دارد و ناچار است به آن متوسل شود، اما دریغ است که بهخاطر گوشمالی مشتی جنگطلب و آدمکش ناچار شود امکاناتی را که باید صرف بهبود سطح زندگی و بهداشت و خصوصا آموزش و آموزش و آموزش تودههای مردم عراق کند به اینترتیب با هزینههای امنیتی بر باد دهد. در اتحادی بزرگ میان کشورهای منطقه، منافع مشترک جایگزین رقابتهای خصومتآفرین میشود و ماجراجویان بدوی نیز در برابر قدرتهای متحد و بزرگ مدنی، توان چنین گستاخیهایی نخواهند داشت. بههرحال؛ چگونگی عقبنشینی ارتش عراق از شهر بزرگی چون «موصل» نیز در هالهای از ابهام است و معلوم نیست به چه بهایی، امکانپذیر شده است! جالب است که این حمله همزمان است با حمله «القاعده» و متحدانش به فرودگاه «کراچی» و حمله طالبان به استادان و دانشجویان افغان. آیا اینان اصالتا و بدون پشتیبانی خارجی از چنین قدرت گستردهای برخوردارند؟!
ديدار دوجانبه ايران و امريكا
علي خرم نماينده اسبق دايم ايران در سازمان ملل متحد در روزنامه اعتماد آورد:
با مذاكرات هستهيي ايران با گروه 1+5 برخي موضوعات توسط طرف هستهيي در مساله نگارش مطرح شد كه مورد استقبال طرف ايراني واقع نشد و اين ميتوانست گرهيي درمذاكرات به ويژه در مرحله نگارش برنامه جامع ايجاد كند كه مقرر شد ايران و امريكا به طور دوجانبه نشستهايي داشته باشند و با طرح موضوعات مورد نگراني و مورد علاقه، مستقيما طرف مقابل را در جريان نگرانيها و علاقهمنديهاي خود قرار دهند و دو طرف از نيات واقعي يكديگر مطلع شده و حتيالامكان به راهحل مشترك دست يابند. چنين روشي در تمام مذاكرات بينالمللي مرسوم است و رعايت ميشود.به عبارت ديگر در مذاكرات چندجانبه، اغلب اوقات دو كشور بهخصوص بر روي موضوعي آنچنان درهم ميپيچند كه ميتواند همه مذاكرات گروه را متوقف كرده يا به بنبست برساند. در چنين حالتي آن دو كشور از مذاكرات چندجانبه و گروهي براي مدتي موقتا خارج شده و به طور دوجانبه روي موضوعات مورد علاقه به تبادل نظر مستقيم ميپردازند تا رفع مشكل شود.
برخي اوقات جهت اعتمادسازي، دو طرف كه به نيات همديگر در نشستهاي مشترك مشكوك و مظنون هستند طي نشستهاي مشترك به سخنان يكديگر گوش فرا داده و در مورد نگراني طرف مقابل طرح و نظر ميدهند تا اطمينان حاصل كنند نيات طرف مقابل با سخنان و مواضع ابراز شده همخواني داشته و ميتواند مورد اعتماد واقع شود.از ابتداي موضوع پرونده هستهيي كشورمان هر دو كشور ايران وامريكا بياندازه نسبت به هم بدبين و مظنون بودند. البته ناگفته نماند مواضع و سياستهاي خصمانه و حداقل غيردوستانه امريكا نسبت به موضوع هستهيي ايران از پيروزي انقلاب اسلامي ايران همواره مانع اصلي اعتمادسازي بين دو كشور بوده و امريكاييها به خاطر چنين مواضعي قابل انتقاد هستند.
به هر حال در چنين فضايي ايران و امريكا نميتوانند به مرحله نگارش برنامه جامع وارد شوند و تدوين آن بدون دردسر به سرانجام برسد. لذا مذاكرات دوجانبه بهترين راهحل براي اقناع دو طرف و آگاهي از نيات و مواضع يكديگر در موضوعات هستهيي است. در اين مذاكرات طرف امريكايي از بالاترين سطح ممكن وزارت امور خارجه خود چون ساليوان و ويليام برنز استفاده كرده تا به اهداف خود براي اعتمادسازي با ايران جامه عمل بپوشاند. به عبارت ديگر ورود چنين افرادي به صحنه مذاكرات هستهيي نشان از آمادگي امريكا براي حل موضوعات معوقه در پرونده هستهيي با ايران دارد.
در مقابل امريكا قصد دارد به ايران اطمينان دهد كه در بالاترين سطح به تعهدات پايبند بوده و ميخواهد با ايران همكاري كرده تا مذاكرات به نتيجه برسد. چنين مذاكرات دوجانبهيي قادر خواهد بود مذاكرات ايران و گروه 1+5 را شتاب بخشيده و در زمان صرفهجويي شود. يقينا هر گونه تفاهم بين ايران و امريكا به عنوان طرفهاي اصلي پرونده هستهيي مورد استقبال بقيه اعضاي 1+5 نيز قرار خواهد گرفت؛ زيرا اين گروه نزديك به 13 سال است در انتظار حل سوءتفاهمات بين ايران و امريكا است تا مذاكرات به نتيجه رسيده و شرايط عادي شود و هر كدام از كشورهاي گروه 1+5 بتوانند مستقلا به گسترش روابط سياسي، تجاري و اقتصادي مورد دلخواه خود با ايران پرداخته و منافع خود را تامين كنند.
لیبرال سرمایهداری و انحصار رسانهای
سیدعمار موسوی در ستون سرمقاله كيهان نوشت:
آزادی در اندیشه لیبرالیسم مفهوم خاصی دارد که آن را از سایر گرایشهای سیاسی متمایز میسازد. لیبرالها این واژه را معمولاً به صورت «آزادی از» چیزی تعریف میکنند نه «آزادی برای» منظوری. توماس هابز آزادی را «فقدان موانع خارجی» میداند و میگوید انسان باید از موانعی که ممکن است بخشی از قدرت انسان را در انجام آنچه میخواهد سلب کند، آزاد باشد. میتوان این رویکرد را قیام قدرت برای تداوم خویش از طریق آزادی نامید و بخشی از دلایل پیوند جریان سرمایهداری و قدرت با اندیشه لیبرالی را در همین چارچوب تبیین نمود. قدرت میل به بیشینگی و ثروت میل به انباشت دارد و ایدهآلترین شرایط محیطی برای این دو، نبود موانع کنترل کننده خارجی است؛ که در مفهوم «آزادی لیبرالی» تئوریزه شده و نوعی «وابستگی متقابل» میان سرمایهداری و لیبرالیسم ایجاد کرده است. لذا باید نتیجه گرفت که جریان سرمایهداری برای بقا، تداوم و حتی حکومت خود، نیازمند سیطره ارزشهای لیبرالی بر جوامع بشری است.
رسانهها به دلیل نقشی که در شکلدهی به افکار و رفتار عمومی دارند، اصلیترین ابزار جریان سرمایهداری برای ترویج و اشاعه لیبرالیسم بودهاند. این جریان، علاوه بر اینکه رسانههای خود را مأمور به لیبرالیزه کرده قلوب و اذهان مردم میکند، در همین جهت تلاش دارد از به کار گرفته شدن ابزار رسانه توسط گفتمانها و مشربهای فکری رقیب جلوگیری نماید و لذا میل به انحصار دارد. «آزادی لیبرالی» در عرصه رسانه این گونه ترجمه میشود که عرصه افکار عمومی میبایست از هرگونه محدودیت و مانعی، آزاد و به دور از دخالت دولتی باشد و همه صاحبان اندیشه به عنوان بخشهای خصوصی بتوانند آزادانه در یک «بازار رقابت کامل» خود را به افکار عمومی عرضه نمایند و مردم به عنوان مشتریان این اندیشهها، بتوانند آزادانه طبق سلیقه خود، هر چه را میپسندند، انتخاب کنند. اما از آنجا که راهاندازی رسانههای قدرتمند، نیازمند سرمایههای کلان بوده و «همه صاحبان اندیشه» و همه بخشهای خصوصی، قدرت مالی کافی برای ایجاد رسانههای مؤثر را ندارند، عملاً عرصه افکار عمومی تبدیل به میدان جولان اندیشههایی میشود که توسط جریان سرمایهداری تولید میشوند. براساس یک گزارش تحقیقی که «بیزینس اینسایدر» منتشر کرده، تعداد کمپانیهایی که 90 درصد رسانهها در غرب را در انحصار دارند، از 50 شرکت در سال 1980 به 6 شرکت در سال 2011 رسیده و طبق برخی گزارشها، این رقم در سال 2014 به 5 شرکت متعلق به جریان سرمایهداری کاهش یافته است. در این میدان فراخ تاخت و تاز، طبیعی است که کدام عقیده و باور در درازمدت بر افکار عمومی خواهد نشست و به قدرت اجتماعی و سیاسی خواهد رسید و کدام عقیده یا عقیدهها، به همراه صاحبانشان به حاشیه خواهند رفت!
با تاملی در فضای رسانهای و تورقی در نشریات کشور، میتوان رسانههای فراوانی را برشمرد که هم خصوصی و غیردولتی هستند، هم توسط یک جریان سرمایهدار تغذیه مالی میشوند، هم برای ترویج و اشاعه لیبرالیسم در همه حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... قیام کردهاند، و هم خواهان عدم مداخله نظام در حوزه رسانه هستند تا با «آزادی کامل» بتوانند به بیشینهسازی ثروت و قدرت خود بپردازند.
اسلام و نظام سیاسی اسلامی با همه مختصاتش، برای این جریان سرمایهداری و قدرتطلب، یک مانع خارجی و سلبکننده آزادی محسوب میشود و لذا طی دهههای اخیر، یکی از ماموریتهای اصلی رسانههای این جریان، تلاش برای کمرنگ کردن و نهایتا حذف گفتمان اسلامی از عرصه افکار عمومی بوده است. به طور مشخص، محیط ایدهآل سیاسی برای این جریان، یک نظام لیبرال دموکرات به مثابه سیستمهای سیاسی غربی است و طیف مذکور از آنجا که «گذار» به نظام سیاسی لیبرال را مستلزم وقوع تغییرات جدی در باورها و عقاید لایههای مختلف اجتماعی میداند، تقریبا از اواخر دهه 1360 و اوایل دهه 1370 شمسی تلاش کرده است از طریق ابزارهای رسانهای، سه هدف اساسی را دنبال نماید: 1- تلاش برای ناکارآمد نشان دادن دین اسلام در اداره کشور و ضرورت کنار رفتن آن از عرصه سیاسی- اجتماعی، ضمن تبلیغ و ترویج گرایشهای لیبرالی در تمام حوزهها و برجستهسازی چهرههای آرایش کرده مصادیق و امتداد عملی لیبرالیسم 2- تاکید بر کفایت عقل خود بنیاد بشری در همه امور از جمله سیاستورزی و نظامسازی همانند علمگرایانغربی 3- مستبد خواندن جمهوری اسلامی و تلاش برای القای این همانی نظام ولایی با کلیسای مسیحی. اگر محکمات اسلامی مانند حکم قصاص غیرانسانی خوانده میشود (موردی که اخیرا منجر به توقیف روزنامه آسمان شد)، یا ولایت و جانشینی حضرت علی ابن ابیطالب(ع) انکار میشود (موردی که اخیرا توقیف روزنامه بهار را در پی داشت)، اگر رسانهای خواهان حذف اسلام از عنوان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میشود (روزنامه شرق)، مظاهر دینی چون حجاب و حیای زنان نماد عقبافتادگی خوانده میشود (جامعه سالم، تیر 77)، روزنامهای آیات قرآن درباره عمر طولانی نوح پیامبر(ع) را به سخره میگیرد (صبح امروز، دیماه 78)، دیگری صحت قصه حضرت یوسف را از محالات دانسته و در صحت آیات قرآن شبهه ایجاد میکند (صبح امروز، خرداد 88)، همه و همه حکایت از این دارند که لیبرال سرمایهداری ایرانی، بزرگترین دشمن خود را گفتمان اسلام و موفقیت خود را در گرو حذف این گفتمان از عرصه میداند.
در چنین فضایی، آنچه یک مانع خارجی در برابر لیبرال سرمایهداری ایرانی محسوب میشود تا نتواند با آزادی کامل به تاختو تاز در عرصه افکار عمومی بپردازد، یکی اعمال نظارت و کنترل حاکمیتی بر رسانهها و دیگری وجود رسانههایی است که به اسلام و نظام اسلامی وابستگی دارند. لذا یک تلاش سیاسی- اجتماعی و تبلیغاتی وسیعی آغاز شده تا اولاً نظارت حاکمیتی و به تعبیر لیبرالها «دخالت دولتی» را از عرصه نشر و رسانه حذف نماید و ثانیاً، رسانههای حامی و مدافع اسلام و نظام اسلامی را ساکت کند و یا به تعطیلی بکشاند. به معنی دقیقتر، رسانههای وابسته به لیبرال سرمایهداران وطنی، سودای دستیابی به موقعیت مشابه رسانههای نظام سرمایهداری در جهان یعنی «انحصار» را دارند. این طیف با ادعای «خصوصی بودن»، هماکنون بیشترین نشریات را در کشور دارد هر چند همگی مصداق بارز یک روح در چند بدن هستند. گرانترین کاغذهای نشر، بیشترین هزینههای نیروی انسانی و محتوا، نظام توزیع و... متعلق به همین جریان است. جالب اینکه بارها و بارها همین جریان تلاش نموده و همواره در پی زمینهسازی است که سراغ راهاندازی کانال تلویزیونی خصوصی! نیز برود. از دیگر سو در اظهارنظرهای مکرر و تبلیغات و عملیات روانی سنگین، با استدلالهای واژگونی چون «ضرورت آزادی رسانهها از مداخله دولتی»، صریحاً عنوان میکنند که «نظام نباید رسانه داشته باشد» یا رسانههای وابسته به فلان نهاد انقلابی فقط باید اخبار مربوط به دفاع مقدس از منتشر کنند!
باید هشدار داد که لیبرال سرمایهداری ایرانی امروز به این باور رسیده است که با وجود نظارت حاکمیتی بر حوزه نشر و رسانه و همچنین حضور رسانههای گفتمان رقیب، مسلط کردن ارزشهای لیبرالی بر جامعه ایرانی و تغییر ذائقه دینی مردم ممکن نیست؛ لذا در ماههای اخیر عزمی جدی در عرصه سیاسی- اجتماعی و تبلیغاتی برای قطع ید حاکمیت از حوزه نشر و رسانه، و نیز حذف یا به سکوت کشاندن جریانهای رسانهای اسلامی و در انحصار گرفتن عرصه رسانه و افکارعمومی را آغاز کرده و این امر، توجه جدی و هوشیاری معتقدان به گفتمان دینی و نظام اسلامی را میطلبد.
دولت عراق را تنها نگذاريد
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:
تهاجم تروريستهاي "داعش" به چند استان عراق و تصرف تعدادي از شهرها و تهديدهائي كه متوجه اماكن مقدسه سامرا و كربلا از ناحيه اين گروه تروريستي شده، واقعهاي جدي است كه اگر با آن مقابله سريع نشود، كل منطقه در معرض خطر قرار خواهد گرفت.
اين تهاجم كه از صبح ديروز شروع شد، با توجه به تركيب مهاجمان، ساز و برگهائي كه در اختيار آنان قرار دارد و طرحي كه براساس آن عمل ميكنند، نشان ميدهد كه با حمايت و هدايت دولتهاي خارجي صورت گرفته است. اين واقعيت تلخ را بايد به معناي حمايت بعضي دولتها از تروريسم دانست، دولتهائي كه در اين زمينه پرونده دارند و در عين حال بيش از ديگران سنگ مبارزه با تروريسم را به سينه ميزنند.
تروريسم فعال در منطقه خاورميانه، متأسفانه زائيده جنگهائي است كه آمريكا و همدستان غربي آن در اين منطقه به راه انداختند و سپس از گروههاي تروريستي براي رسيدن به اهداف پنهان خود استفاده كردند. حفاظت از رژيم صهيونيستي، جبران خساراتي كه در اثر انقلابهاي مردمي ناشي از بيداري اسلامي متوجه قدرتهاي سلطهگر غربي در منطقه شد و باز گرداندن مهرههاي سرسپرده به حكومت در كشورهاي عربي و شمال آفريقا بخشي از اهداف آمريكا و كشورهاي اروپائي هم پيمان آمريكا هستند. اين اهداف، بدون استفاده ابزاري از گروههاي تروريستي آنهم گروههائي كه با پوشش و توجيهات ديني عمل ميكنند قابل تحقق نيستند. براي قدرتهاي سلطهگر نيز اصلاً مهم نيست كه چه كساني را ابزار قرار ميدهند، آنچه براي آنها مهم است رسيدن به اهداف سلطهجويانه است و بس.
اكنون، منطقه خاورميانه و جهان اسلام با تندترين موج تروريسم مواجه است، موجي كه از يكطرف تمام كشورهاي منطقه را ناامن ميكند و از طرفي ديگر اسلام را با چهرهاي خشن به جهانيان معرفي مينمايد و در عين حال، قدرتهاي استعماري با هزينهاي كه از جيب ملتهاي مسلمان ميرود و با خوني كه از مسلمانان ريخته ميشود و امكاناتي كه از كشورهاي اسلامي به هدر ميرود، به اهداف شوم خود ميرسند. اينها اموري هستند كه نشان ميدهند تهاجم اين روزهاي داعش به استانهاي شمال غربي عراق توسط قدرتهاي استعماري و مهرههاي منطقهاي آنها طراحي شده و حمايت ميشود.
اين، واقعيتي است كه حتي "اسامه النجيفي" رئيس مجلس عراق كه ذاتاً مشكل چنداني با آشوبگران داخل عراق ندارد نيز به آن اعتراف كرده و آن را خطري براي كل منطقه دانسته است.
در اين ميان، دو سه واقعيت تلخ را نميتوان ناديده گرفت.
اول آنكه احزاب عراقي در سالهاي اخير بر سر تقسيم قدرت آنقدر به جان هم افتادند كه از يكطرف بنيه دولت و نيروهاي نظامي را تحليل بردند و از طرف ديگر دشمنان را براي تصاحب قدرت به طمع انداختند. به جاي اين تنازع بيحاصل، اگر احزاب و عناصر صاحب نفوذ، تمام امكانات و نيروي خود را يكجا جمع ميكردند و با اتحاد و همبستگي به مقابله با معاندان ميپرداختند، قطعاً امروز از چنان قدرتي برخوردار بودند كه معاندان هوس مقابله با آنها را به ذهن خود راه نميدادند.
دوم آنكه در عراق، ارادهاي جدي براي پاكسازي كشور از باقيمانده بعثيها وجود نداشت. بعضي دولتها حتي با بعثيها همراهي كردند و بعضي ديگر نيز مماشات با آنها را بر برخورد قاطع و جدي ترجيح دادند. بعثيها از اين فرصت حداكثر بهرهبرداري را به عمل آوردند و زمينه را براي معارضه جدي با دولت قانوني فراهم ساختند. امروز، نام و عنوان "داعش" پوششي است براي بعثيهائي كه با استفاده از فرصت 12 سال گذشته توانستند خود را بازسازي و سازماندهي كنند و به جنگ دولت قانوني بيايند. داعش، كه خود را مدعي حاكميت در عراق و شام ميداند، در ابتداي تأسيس فقط مدعي حكومت عراق بود، زيرا مؤسس آن بعثيها بودند. ناكاميهاي اوليه اين گروه در عراق موجب شد در سوريه فعال شود و بعد از آنكه ارتش سوريه توانست اين گروه تروريستي را ناكام نمايد، فشار اصلي خود را اكنون بر روي عراق متمركز كرده است. بدين ترتيب، اكنون مسئولين عراقي تاوان مسامحه در برابر بعثيها و عدم قاطعيت در پاكسازي كشور خود از اين عناصر سفاك را پس ميدهند.
سوم آنكه آمريكا و دولتهاي اروپائي عليرغم سروصداي زيادي كه در زمينه مبارزه با تروريسم دارند، نه تنها با تروريستهاي داعش برخورد نميكنند بلكه به آنها كمك تسليحاتي و بودجهاي هم مينمايند. در سوريه، اين حمايتها آشكارا صورت ميگيرد و در عراق هر چند چيزي اعلام نشده ولي در عمل همه چيز حكايت از دست داشتن آنها در جناياتي دارد كه تروريستهاي داعش مرتكب ميشوند. اينكه اين همه جنايت تروريستها در عراق با موضعگيري دولتهاي آمريكا و اروپا مواجه نميشود، به روشني نشان ميدهد دست اين دولتها دردست تروريستهاست و "داعش" ابزار دست آنهاست و آخرين نكته اينكه خطر تروريسم اكنون يك خطر جدي براي كل منطقه است. بنابر اين،كشورهاي منطقه به ويژه همسايگان عراق نبايد در برابر تهاجم داعش به شهرها و استانهاي عراق بيتفاوت بمانند. مبارزه با تروريسم، يك وظيفه بينالمللي است كه تمام دولتها بايد به آن عمل كنند تا اين پديده شوم ريشهكن شود. اگر قدرتهاي غربي عليرغم ادعاهاي پرطمطراق مبارزه با تروريسم در اين زمينه اقدامي نميكنند و حتي به شكلهاي مختلف حمايت و رضايت خود را از عملكرد تروريستها نشان ميدهند، كشورهاي منطقه بايد در عمل وارد صحنه مبارزه با تروريسم شوند و دولت عراق را در اين مبارزه سرنوشت ساز تنها نگذارند.
دستور كار دولت در مقابله با نبرد نرم چيست؟
محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت آورد:
يكي از رموز بزرگ پايداري ملت در برابر استبداد و استكبار جهاني، دشمنشناسي است. مردم ما در اشكال گوناگون جنگ نرم و جنگ سخت با شناسايي دشمن واقعي، از انقلاب صيانت كردند و عقبههاي خطرناكي را پشت سر گذاشتند. مقام معظم رهبري در بيانات خود در مرقد مطهر امامخميني به مناسبت سالروز 14 خرداد فرمودند:"بزرگترين خطر آن است كه ما در شناخت دشمن و دوست اشتباه كنيم، جبهه دوست و دشمن را مخلوط كنيم، نفهميم دوست كيست، دشمن كيست."
جنگ نرم همچنان در دستور كار دشمنان اصلي انقلاب يعني آمريكا و اروپا عليه ملت ايران است. اگر مختصات جنگ نرم را ندانيم، نميتوانيم در ميدانهاي پنهان و آشكار آن حضور و نقشآفريني كنيم.
پرهيز از سهلانگاري و آمادهباش كامل با هوشياري و بيداري، شرط اول حضور در جنگ نرم است.
اينكه چطور دشمن را بشناسيم و تمايلات و ترفندهاي او را كشف كنيم، اينكه بدانيم كدام فعل و قول به نفع دشمن و كدام به ضرر اوست، مهمترين مسئله ما در حضور در ميادين نبرد نرم است.
پايداري در حفظ اصول و پايبندي به باورها و اعتقادات و پرهيز از لغزشها نياز به هنر و مهارت دارد. يك لحظه غفلت از آموزههاي ديني و انقلابي و دور افتادن از مدار هدايت رهبري مشروع جامعه، انسان را به وادي دشمن و دوري از خيمه دين و انقلاب مي كشاند. ريزشهاي پس از انقلاب محصول همين غفلتها بوده است.
چهار هدف عمده در جنگ نرم از سوي دشمن دنبال ميشود؛
1- تغيير باورها
2- تغيير افكار و انديشهها و تحليلها
3- تغيير رفتار
4- تغيير ساختار
انقلاب در صيانت از مرزهاي جغرافيايي خود در جنگ تحميلي 8 سال از خود دفاع كرد، براساس تجربيات اين نبرد 8 ساله امروز ما داراي بزرگترين، قويترين و موثرترين ارتش منطقه هستيم. هرگز ممكن نيست ما بخوابيم و صبح بلند شويم، ببينيم 1200 كيلومتر مربع از خاك ما در دست دشمن است.
هر تحرك نظامي را اكنون رصد كرده و انشاءالله در نطفه خفه ميكنيم. اما سئوال اينجاست كه از مرزهاي فرهنگي، اخلاقي، فكري و ايدئولوژيك خود چگونه محافظت ميكنيم.
وقتي هزاران كانال تلويزيوني ماهوارهاي در آسمان ايران روزانه ميليونها پيام آلوده فكري، اخلاقي و ... را بيامان به صورت بمباران، سرازير ذهنها و قلبهاي ما ميكنند، پاسداران فرهنگ و مدافعان ارزشها و باورهاي ما كجا هستند؟ وقتي در فضاي مجازي همين كار با دهها هزار سايت فرهنگي، هنري، خبري و ... انجام ميشود، نگاهبانان دين، اخلاق و باورهاي ما كجا هستند و چه ميكنند؟
طبيعي است يك مقاومت مدني و فرهنگي در نهادهاي مردمي و انقلابي بويژه در حوزهها، دانشگاهها، مساجد و حسينيهها وجود دارد و از همه مهمتر خود ملت با شناخت تاكتيكها و تكنيكهاي دشمن مقاومت ميكند. اما سئوال اين است؛ جايگاه دولت و مسئولين حكومتي در مقابل اين هجوم وحشيانه و گسترده چيست؟ صف و ستاد در برابر اين تهاجم خانمانسوز در دولت كجاست؟ رئيس دولت براساس وظايف و اختيارات و تعهدات قانوني خود چه ميكند؟ما هر روز از سوي دشمن با مسئلهسازي مواجه هستيم. ما هر روز از سوي دشمن شاهد سربازگيري از خيمه انقلاب هستيم. دشمنان با پمپاژ يأس و نااميدي و ناكارآمد جلوه دادن مسئولين مشغول مشروعيتزدايي از دولت هستند. اتاق فكر جنگ رواني دشمن فعال است.آنان مرتب در حال ترديدآفريني، اعتمادزدايي، تخريب هويت فرهنگي، اخلاقي و باورهاي انقلابي در جامعه ما هستند.
- ما در فضاي مجازي مشغول چه چيزي هستيم؟
- در رسانهها اعم از راديو، تلويزيون، مطبوعات و ... چه ميكنيم؟
- در عرصه ديپلماسي كجاي كار هستيم؟
- در سپهر ادبيات و هنر چه مسيري را طي ميكنيم؟
- سازمانهاي مردم نهاد ما در زمينههاي سياسي، علمي، اجتماعي چه ميكنند؟
آيا ميدانيم كه در اتاق جنگ دشمن، آنها مشغول مديريت احساسات، ادراكات، تصميمات و حتي تحركات ما هستند؟ آيا بازيگران، بازيگردانان و بازيخوردگان عرصه نبرد نرم دشمن را مي شناسيم؟
شاهد دهها پرسش بيپاسخ در اين معركه هستيم.
شوراي عالي امنيت ملي، شورايعالي انقلاب فرهنگي و ديگر نهادهاي مسئول در اين ميدان چه مي كنند؟
رئيسجمهور پس از مقام معظم رهبري عاليترين مقام رسمي كشور است. او رئيس شورايعالي امنيت ملي و رئيس شوراي عالي انقلاب فرهنگي است و اختيارات وسيع دارد. او از قدرت قانوني تعريف شده در 29 اصل قانون اساسي برخوردار است.
او وظيفه كليدي پاسداري از مذهب رسمي و نيز وظيفه كليدي اعتلاي ايران، ترويج دين و اخلاق و حراست از مرزها، استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي كشور را براساس سوگند رياست جمهوري به عهده دارد. ملت ما در دو مقطع 18 تير 78 و حوادث تلخ پس از انتخابات سال 88 به فاصله 10 سال، در دو نبرد نرم دشمن عليه استقلال سياسي و فرهنگي كشور، مردانه ايستاد. مديريت بحران توسط رهبري معظم انقلاب، آگاهي و هوشمندي معظمله به تكنيكها و تاكتيكهاي دشمن، ملت را به سلامت از اين دو نبرد بيرون برد. اكنون دشمن دستاندركار نبرد سوم است.
از تجربيات دو نبرد ديگر ميخواهد استفاده كند و شكستهاي گذشته را جبران كند. لذا پيچيدگي حضور دشمن را در اين عرصه ميشودخوب حس كرد. اطلاعات ما بايد در اين مورد به روز و بهنگام باشد.
حساسيتها را بايد افزايش داد.آيا وقتي رئيسجمهور عزيز ما ميگويد؛ "بگذاريم مردم خود راه بهشت را انتخاب كنند"(1) نبايد به اين سئوال پاسخ داد كه راههاي جهنم را كه دشمن در نبرد نرم عليه ملت هموار كرده، چه كسي بايد سد كند؟ يا نبايد به اين سئوال پاسخ داد كه راههاي بهشت را كه دشمن در نبرد نرم عليه ملت سد كرده است، چه كسي بايد باز كند؟ آيا دولت در اين مورد مسئوليت
تعريف شدهاي ندارد؟
آيا پاسخ اين سئوالات اين است كه؛
- "دين را نبايد دست دولت داد."
- "عدهاي بيكار و متوهم، مدام غصه آخرت مردم را ميخورند. در حاليكه نه ميدانند دين چيست و نه آخرت." (2)
اينگونه سخن گفتن نشان ميدهد ما دوست و دشمن را در عرصه نبرد نرم اشتباه گرفتهايم.
لذا بايد از رئيسجمهور محترم سئوال كنيم؛ تكليف دولت در مبارزه با تهاجم سياسي دشمن چيست؟ وظايف دولت در قبال مبارزه با شبيخون فرهنگي دشمن چه ميشود؟ و بالاخره دستور كار دولت يازدهم در نبرد نرم دشمن عليه انقلاب، اسلام و مردم ما چيست؟
آيا در برابر اتاق جنگ نرم دشمن در واشنگتن و لندن، ما هم اتاق جنگي در تهران داريم يا نه؟ در اين اتاق چه خبري رصد ميشود؟ آيا واكنش اين اتاق در حفظ دين و ارزشها اين است كه نبايد غصه آخرت مردم را خورد و دين را هم نبايد به دست دولت داد؟!