درجه اصالت و سلامت هويت هركدام از ما و اينكه متعلق به كجا و كدام قوم و نژاد هستيم ميتواند در قالب لايههاي مختلف رفتاري خود را نشان دهد و به عامل شناسايي و حتي ملاك قضاوت ديگران از ما تبديل شود.احمد مسجدجامعي، رئيس شوراي اسلامي شهر تهران باور دارد كه محل سكونت بهترين، مناسبترين و مهمترين بستر هويتسازي و تداوم بخشيدن به نيازهاي هويتي انسان است.
بر اين اساس يكي از مهمترين نمودهاي هويت و چهبسا برتري اصالت ما به ميزان مسئوليتپذيريمان در قبال خود، خانواده و جامعه برميگردد؛ پس چه بسا ثبات سكونت در يك مكان يا محل بتواند به احساس تعلق خاطر و مسئوليتپذيري ما در قبال آن مكان و انسجام و همبستگي با گروههاي انساني ساكن در آن منجر شود. افراد بايد صاحب مكان باشند تا به آن علاقهمند شوند، سكونت درازمدت افراد در يك محل منجر به احساس تعلق و متعاقب آن مسئوليتپذيري و تشويق آنها به مشاركت در اداره امور آن محل ميشود.
محلهها؛ عامل هويتبخشي به ساكنان
سنگلج، دارآباد، نياوران، عودلاجان، جماران يا سرچشمه فقط نام يك مكان يا محله نيستند. به استناد تاريخ اين محلات كاركردهاي مختلفي در شكلگيري و سازماندهي امور ساكنان خود داشتند، اهالي هرمحل بهدليل احساس تعلق خاطر نسبت به محلهشان مشاركت مؤثري در جهت مديريت، نظافت و حتي تأمين امنيت محلات خود داشتند.نحوه تعامل هرمحل با محلات مجاورشان نيز قابل تامل بود، زيرا همين احساس تعلق خاطر و تعصب هر فرد نسبت به محل سكونتش حس رقابت با محلات مجاور را برميانگيخت. اين احساس رقابت را در نحوه برگزاري هرچه باشكوهتر مناسبتهاي مختلف، مسابقات و در مجموع تلاش هر فرد بهمنظور افتخارآفريني براي محل خود ميشد ديد.
يكي ديگر از كاركردهاي محلات نظارت و كنترل اجتماعي دقيق و قوي آنها بر ساكنانشان بود. از آنجايي كه هر فرد بهدليل خاستگاه هويتياش نه فقط به نام فاميل كه به نام محلهاش شناسايي ميشد، اين حس نظارت و كنترل قوي اجتماعي مانع از بروز بسياري از ناهنجاريهاي رفتاري بود، زيرا در غير اين صورت موضوع فقط لكهدار شدن نام فاميل يك فرد نبود بلكه پاي آبروي يك محل در ميان بود كه بايد از آن به دقت محافظت ميشد.
رشد شهرنشيني، مهاجرت و شهروندان منفعل
شهر تهران بهويژه ظرف 30سال گذشته بهدليل مهاجرت بيرويه به شكل نامنظمي بزرگ شده است. اداره چنين شهري با جمعيت ساكني كه هماكنون از مرز 8ميليون نفر نيز گذشته تنها در سايه مشاركت بيشتر شهروندانش ميسر است. اين درحالي است كه در يك روند معكوس به نسبت افزايش مساحت و جمعيت در اين شهر از ميزان مشاركت، تعلق خاطر، مسئوليتپذيري و همبستگي ساكنان آن كاسته شد. محلههاي شهر تهران در سايه هجوم گسترده ساكنان جديدش با فرهنگها و قوميتهاي مختلف ديگر كاركرد قديمي خود را در مقام هويتبخشي ساكنانش از دست داده است.
سرعت بالاي رشد جمعيت و تكنولوژي به شكلگيري محلات جديدي منجر شده كه شايد هرگز نتوان براي آنها هويت خاص يا مشتركي تعريف كرد؛ امري كه منجر به كاهش حجم تعاملات اجتماعي، عدموفاق و همبستگي اجتماعي شده است. موضوع به اين سادگيها هم نيست و عواقب چنين اوضاعي دامنههاي ديگري نيز خواهد داشت. مثلا اينكه در چنين وضعيتي شهروندان خود را منفعل و جدا از محله و شهر احساس ميكنند و حاضر به قبول هيچ مسئوليتي در اداره يا تصميمگيري براي محل و چهبسا ساختمان محل سكونتشان نخواهند شد.