فيلمنامه اغلب آنها براساس طرحي از خود او نوشته ميشود و يك نوع سليقه و بينش مشترك ميان آثار او كه توسط كارگردانان مختلف ساخته شدهاند به چشم ميخورد كه پيش از هر چيز دغدغههاي منوچهر محمدي را نمايان ميكند. اين روزها فيلم «فرشتهها با هم ميآيند» به تهيهكنندگي منوچهر محمدي و كارگرداني فرزندش حامد محمدي بر پرده سينماهاست؛ فيلمي كه به شكلي ظريف و غيرشعاري به موضوع جمعيت كشور پرداخته و زندگي يك طلبه جوان را به تصوير كشيده كه صاحب 3 فرزند ميشود. جداي از اين در فرشتهها با هم ميآيند تصويري از خانواده ايراني و نوعي از سبك زندگي به نمايش درميآيد كه نمونه آن را خيلي نميشود در محصولات سينماي ايران مشاهده كرد. گفتوگو با منوچهر محمدي با محوريت مسئله افزايش جمعيت و سبك زندگي صورت گرفته است. اين گفتوگو را با اين توضيح بخوانيد كه محمدي فارغالتحصيل رشته جامعهشناسي است.
- در دهه 70 شعار «فرزند كمتر، زندگي بهتر» سر داده شد و دولت برنامههايي براي تنظيم جمعيت تدوين كرد. آن موقع گفته ميشد ايران يكي از جوانترين كشورهاي دنياست. حالا بعد از گذشت 2دهه به جايي رسيدهايم كه همه نگران پيرشدن جمعيت كشور شدهاند.
به نظرم بهتر است به نكتهاي كه شما گفتيد تعميم بيشتري بدهيم و تنها معطوف به بحث جمعيت نكنيم. در اين سالها در بسياري از حوزههاي مختلف گرفتار افراط و تفريط بودهايم. گاهي اوقات برنامهاي مطرح ميكرديم به دليل اينكه حس ميكرديم در زمينهاي دچار كمبود هستيم و بعد از يك مدت پي ميبرديم كه برنامهمان اشتباه بوده و بايد تصحيح شود و طبيعتا چه در مرحله قبلي كه هزينه زيادي متحمل شده بوديم و چه بعد از آن كه ميخواستيم برنامه اشتباهي كه اجرا كرده بوديم را تصحيح كنيم هزينه پرداخت ميكرديم. اين برميگردد به امر كلانتري كه به كار كارشناسي در كشور كمتر بها داده ميشود. پرداختن به طرحهاي ملي راهبردي و كلان راهكارهاي خودش را دارد. طبيعتا بايد اتاقهاي فكري باشند كه در اين زمينه كار كنند و مبتني بر آمار و اطلاعات و تحليلهاي دقيق اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي برنامهريزي انجام دهند.
- در مورد بحث جمعيت هم معتقديد همين اتفاق رخ داده است؟
تقريبا همين گونه بوده. در دهه60 ما به اينمسئله كه براي جمعيت كشور چه اتفاقي دارد ميافتد، توجهي نداشتيم، به همين دليل در آن سالها ما مثلا با بحران مدارس ابتدايي روبهرو بوديم و مدارس چندشيفته شده بودند. در حالي كه اگر كار كارشناسي انجام شده بود بايد بررسي ميشد كه اين جمعيتي كه به نفوس كشور اضافه ميشود در يك فرايند فرضا 30ساله به مدرسه، دانشگاه، درمان، اشتغال، مسكن و... احتياج دارد. بايد بر اساس يك برنامه دقيق، وزارتخانههاي مختلف با يك هارموني مشترك حركت ميكردند تا بچههاي امروز، فردا كه بزرگ شدند به مشكل برنخورند. متأسفانه اين اتفاق رخ نداد و ما با مشكلات بسياري مواجه شديم.
- الان اين نگراني به صورت جدي وجود دارد كه ما در سالهاي آينده با يك كشور پير مواجه شويم.
بله، اين نگراني، الان يك مسئله جدي است. اين پديدهاي است كه در كشورهاي غربي هم با آن مواجه هستند. در مورد كشور خودمان كه حالا مسئله پيرشدن جمعيت مورد توجه مسئولان قرار گرفته بايد حتما برنامهريزي داشته باشيم تا اگر قرار است جمعيت ما برسد به فرضا 150 ميليون نفر، در يك فرايند 30ساله، اين جمعيت به چه امكاناتي نياز دارد؟ از آب مصرفي گرفته تا مسكن و اشتغال و بهداشت و... . اگر اين برنامهريزي صورت بگيرد ميتوانيم بگوييم توصيهها و سفارشهايي كه از سر دغدغه هم صورت ميگيرد، ميتواند درست و منطقي باشد.
- در چنين شرايطي در فرشتگان با هم ميآيند احمد، طلبه جوان فيلم و همسرش صاحب 3 فرزند به صورت همزمان ميشوند.
اصلا درام ما با همين اتفاق شكل ميگيرد. اگر خانواده ما در اين فيلم صاحب يك فرزند ميشدند اين اتفاق تاثيري را كه الان شاهدش هستيم نميگذاشت. اينكه يكدفعه يك زن و شوهر جوان با 3فرزند مواجه ميشوند اتفاق درام مدنظر ما را رقم ميزد. براي ما نوع واكنش اينها با ماجرا اهميت داشت. جانمايه قصه فرشتهها هم اين است كه وقتي با چنين ماجرايي مواجه ميشويم چه واكنشي نشان ميدهيم؟ آيا خودمان را ميبازيم و فكر ميكنيم بلا و مصيبتي نازل شده يا اينكه نه اين ميتواند موهبت الهي باشد؟آنچه من در اين كار و چند فيلم اخيرم سعي كردهام به آن بپردازم مسئله سبك زندگي است. در سالهاي اخير سبك زندگي ما تغيير پيدا كرده و متاسفانه اين تغيير اصلا خوشحالكننده نيست. اينكه ما به نوعي متاثر از فرهنگ غربي شدهايم نگرانكننده است. ضمن اينكه بايد بگويم بخشي از اين تاثيرپذيري ناشي از تاثير رسانهاي غرب است و نه تاثير واقعي از فرهنگ غرب؛ مثلا در خود جامعه آمريكا و به خصوص در طبقه متوسط و روشنفكر آمريكا، مسائل به اين صورتي نيست كه در فيلمهايشان نشان ميدهند؛ يعني تصوير هاليوود را خيلي نميشود منطبق با واقعيات جامعه آمريكا دانست.
در فيلمهاي آمريكايي شما بچه خيلي كم ميبينيد يا اصلا نميبينيد. در حالي كه در زندگي واقعيشان اتفاقا خانوادههاي نسبتا پرجمعيتي هستند، بهخصوص نسبت به كشورهاي اروپايي؛ چون جامعه آمريكا نسبت به اروپا، جامعه باورمندتري است. وقتي شما متوجه ميشويد آقاي اسپيلبرگ به عنوان يك كارگردان مطرح 6 فرزند دارد يا جرج لوكاس فرزندان زيادي دارد، آدم باورش نميشود. يا خانم آنجلينا جولي خودش 3فرزند دارد و بعد ميرود 25-24 فرزند ديگر هم از جاهاي ديگر ميگيرد و بزرگشان ميكند، اين با تصوير هاليوودي منطبق نيست.
- آنچه ما در فيلمها ميبينيم، به هر حال بخشياز آن ميتواند انعكاسدهنده تصوير جامعه يا دستكم بخشي از جامعه هم باشد. ميشود بحث كرد كه اين تصوير تا چه حد خوشايند و تا چه اندازه ناخوشايند است.
در مورد كارهاي همكارانم بهتر است من نظر ندهم. هر سينماگري فكري و انديشهاي دارد و آن را به تصوير ميكشد. فيلمهايي كه داستانشان داخل يك آپارتمان اتفاق ميافتد و در داخل آن آپارتمان هم ما دائما شاهد يك نوع نزاع و دعوا هستيم، اين به نظر من تصوير پسنديدهاي از جامعه ما نيست يا حداقل تصويري نيست كه بتوانيم به آن مفتخر باشيم. نميگويم از اين نوع فيلمها نبايد ساخته شود ولي اين نوع فيلمها نبايد جريان غالبي بشود كه هنجارسازي ما برود به اين سمت كه فضاي درون خانه را توأم با عصبيت و درگيري نشان بدهيم.
گاهي اوقات برخي دوستان در مورد سبك زندگي در فيلمها تحليلهاي عجيب و غريبي ميدهند در حالي كه موضوع سادهتر از اين حرفهاست. كافي است ما برگرديم و نشان بدهيم كه فضاي خانواده ميتواند محل آرامش باشد؛ يعني مردي كه در بيرون ممكن است در يك فضاي پرتنش و عصبي قرار بگيرد به خانه كه ميرسد بايد احساس آرامش كند. اساسا اگر ما بتوانيم كانون خانواده را كانوني توأم با احساس و محبت و عشق نشان بدهيم، صبح مرد يا زن خانه با انرژي مضاعفي سر كار ميرود. حداقل اينكه باتري فرد را شارژ كردهايم كه صبح كه از خانه بيرون ميرود آمادگي مواجهه با هزار جور مسئله و مشكل را داشته باشد.
- در سينماي ايران خيلي نميشود چنين نمونههــــايي را ســراغ گرفت.
متاسفانه ما در فيلمهايمان آمدهايم فضاي خانه را متشنج نشان دادهايم. بيرون از خانه كه فضا به اندازه كافي سرشار از عصبيت هست؛ از ترافيك بگيريد تا حتي در پيادهرو كه گاهي شما امنيت رفتوآمد نداريد. بعد وقتي در اين شرايط خانه را هم به محلي براي تداوم و گسترش جنگ اعصاب تبديل كنيم، ديگر كجا براي ما باقي ميماند؟ در مورد سبك زندگي در فيلمها حرف من خيلي روشن است. ما بايد اساسا قصههايمان را از خانواده شروع كنيم و بايد به كمك باورهاي اعتقاديمان كمك كنيم به رسيدن به اين مفهوم كه خانه محل آرامش است؛ محل آسودگي است؛ جايي است كه شما با فرزندانتان بازي كنيد و فضاي عاشقانه و صميمي داشته باشيد. چرا ما به اين سمت ميرويم كه در فضاي خانواده فضاي شك و سوءظن و حس خيانت و حتي خود خيانت را نشان بدهيم؟ چرا فكر نميكنيم كه اين سوي ماجرا هم وجود دارد.
من مشكلي با پرداختن سينما به آسيبهاي اجتماعي ندارم، موافق اين موضوع هم هستم ولي ميگويم در كنارش بايد به نقطه مقابل اين زاويه ديد نيز توجه كرد. اگر ما در فيلمهايمان خانواده را به عنوان كانون آرامش مطرح كنيم قطعا به اصلاح سبك زندگي جامعهمان ياري ميرسانيم.
- در فيلمهايي كه تهيه كردهايد، بهخصوص در فيلمهاي اخيرتان براي رسيدن به تصوير خانواده ايراني سراغ موضوعات و اقشاري از جامعه رفتهايد كه معمولا سينماي ايران كاري به آنها ندارد. بارزترين نمونه كه بلافاصله به ذهن ميآيد رفتن سراغ روحانيون است؛ از «زيرنور ماه» تا «طلا و مس» و حالا «فرشتهها با هم ميآيند».
لزوما بحث روحانيت مطرح نيست. در فيلم «حوض نقاشي» سراغ زوجي رفتم كه به لحاظ ذهني كمتوان هستند. در اين فيلم خواستم بگويم كه حتي در مورد يك زوج دچار كمتواني ذهني هم اگر باور به امر خانواده و احترام و عشق متقابل وجود داشته باشد آن خانه به محل آرامش تبديل ميشود؛ محلي كه ميتوان به آن تكيه كرد. مسئله، خلق و باوراندن يك خانواده ايراني است و تلاش براي رسيدن به مفهوم خانه به عنوان تكيهگاه و محل امن. حالا اين ميتواند در مورد خانواده يك روحاني اتفاق بيفتد يا يك فرد عادي كه خب بسترش فرق ميكند.
من اگر ايدهاي در مورد يك روزنامهنگار هم به ذهنم برسد به آن ميپردازم. مهم اين است كه درام شكل بگيرد. وضعيت اقتصادي و حتي جايگاه اجتماعي اصل نيست. در مورد 6-5 كار آخرم با تحليل شما موافقم. تلاشم بر اين بوده كه معناي سبك زندگي را با خانواده ببينم. اگر خانواده را به عنوان هنجار مطرح كنيم كار بسيار بزرگي انجام دادهايم. اگر فضاي درستي در خانواده ايجاد كنيم، آن آقا يا خانم يا حتي بچه وقتي از خانه بيرون ميرود به عنوان يك بمب ساعتي در سطح جامعه عمل نميكند. متاسفانه ما شرايطي به وجود آوردهايم كه انگار فرد در خانه تبديل به بمب ميشود و استارت ثانيه شمارش را ميزنيم و او را به جامعه ميفرستيم و در بيرون با اولين واكنش، با يك تصادف يا حتي برخورد ساده يك دفعه منفجر ميشود. بايد ببينم چرا آمار نزاع در كشور ما اينقدر بالاست؟ چرا بايد بر سر كوچكترين مسائل افراد با يكديگر دعوا كنند؟
- فكر ميكنيد در شرايط فعلي، سينما چقدر ميتواند تاثيرگذار باشد؟
سينما هنجارساز است. سينما منحصر به فردترين هنري است كه اگر محصولش با هوشمندي و ظرافت و دقت ساخته شود مطمئنا ميتواند در سطح جامعه الگوساز باشد. اگر كمي دست و پاي ما را در حوزه مميزي باز بگذارند كه بتوانيم راحتتر به برخي از عرصهها ورود پيدا كنيم، سينما ميتواند تاثيرات اجتماعي مثبتي به همراه داشته باشد. متاسفانه گاهي وقتها آنقدر مسائل و دشواريها سنگين ميشود كه فيلمهاي ما به سمت مضامين بيخاصيت و بيرنگ و بو ميروند. اگر اين شرايط به وجود بيايد كه ما بتوانيم در اين عرصه راحت كار كنيم من مطمئنم تم خانواده حتي از نظر اقتصادي به نفع سينماست؛ يعني شما فيلمي بسازيد كه پدر، مادر و كل اعضاي خانواده با هم بتوانند آن را تماشا كنند. فكر ميكنيد چرا در سينماي آمريكا تمهاي خانوادگي و آثاري كه به كودك مربوط ميشود به فروش بالا دست مييابند؟
- الان سالهاست كه در سينماي ايران خانواده مخاطب هدف نيست. براي بچهها جز استثناءها يا فيلم ساخته نميشود و يا فيلمها جذاب نيستند. فيلم خانوادگي هم به آن مفهوم كمتر ساخته ميشود.
متاسفانه ما در اين سالها آثاري داشتهايم كه حداقل در مورد برخي از اقشار جامعه اين احساس را ايجاد كرده كه نميتوانند با بچههايشان به تماشاي فيلمها بروند. حتي گاهي اوقات يك مرد احساس كرده فيلمي كه به بحث خيانت و شك و سوءظن ميپردازد را نبيند، به اين لحاظ كه احساس ميكرده من كه چنين مسئلهاي ندارم و مسائل ما از اين دست نيست چرا بايد به تماشاي چنين فيلمي بروم. نميخواهم بگويم در جامعه ما اين نوع آسيبها وجود ندارد ولي وقتي قرار است شما اوقات فراغتتان را سپري كنيد ترجيح ميدهيد برويد فيلمي ببينيد كه حالتان را بهتر كند. ضمن اينكه يكي از موضوعاتي كه به صورت گسترده و متنوع ميتوانيم كار خوب و ارزشمند بسازيم اتفاقا همين موضوعات عاشقانهاي است كه در درون يك خانواده اتفاق ميافتد. چرا ما از خودگذشتگي يك پدر را براي خانوادهاش كمتر به تصوير ميكشيم؟ چرا خيلي كم به فداكاري يك مادر ميپردازيم؟ اساسا هرچيزي كه مربوط به خانواده باشد و البته قابليت تبديل شدن به اثر سينمايي داشته باشد را ما كم ميبينيم. چرا فكر ميكنيم فقط نزديك شدن به خطوط قرمز است كه ميتواند جذب مخاطب كند؟ اگر توجه كنيم كه در حوزه خانواده هم ميشود آثار جذابي ساخت وظيفه ماست كه بسازيم. فكر ميكنم عشقي كه در طلا و مس مطرح ميشود را همه زنها و شوهرها دوست دارند. حتي اينكه مرد در انداختن سفره سهيم باشد ميتواند آموزههايي براي مخاطب به همراه داشته باشد. مشاركت مرد در امور خانه و خانواده بخشي از حقوق زن محسوب ميشود. ما به حقوق زن در فيلمهايمان چقدر و چگونه پرداختهايم؟ به نظرم ما اين حقوق را فراموش كردهايم. اين ظلم مضاعفي كه در مورد خانمها در سينماي ايران صورت ميگيرد و البته در سطح جامعه هم به چشم ميخورد بايد مورد بازنگري قرارگيرد.
- فكر كنم منظورتان تصوير زنهاي خانهدار در سينماست.
دقيقا. اين بايد مورد توجه مديران فرهنگي ما قرار گيرد كه زني كه خانهدار است دارد فعاليت بسيار مهمي انجام ميدهد و نبايد در آثار سينمايي ناديدهاش گرفت. من واقعا كار زيباي رضا ميركريمي را كه در اين زمينه ساخته به شدت دوست دارم. فيلم «به همين سادگي» يكي از آثار درخشان سينماي ايران است كه متاسفانه با كم مهري و بيتوجهي مواجه شد. متاسفانه ما به اين موضوعات توجه نكردهايم. در آموزههاي ديني ما هم عليه اين بياعتنايي و بيتوجهي به خانواده و نقش زن در كانون خانواده سفارشهاي اكيدي شده است كه نشان از اهميت و جايگاه اين مسئله دارد. چرا وقتي مردي وارد خانه ميشود عشق و علاقه او به همسر و فرزندانش را با تمام لطايف و ظرايف نشان نميدهيم؟ ما داريم اينها را فراموش ميكنيم و فضاي خانه بيتعارف تبديل شده به يك خوابگاه. تلويزيون هم اين وسط آمده و جاي ديالوگ ميان اعضاي خانواده را گرفته است. وظيفه نهادهاست كه در اين موضوع ورود كنند. شهرداريها هم ميتوانند فضايي ايجاد كنند كه مردم دور هم بنشينند و با هم گفتوگو كنند، در فضاهاي مشترك و عمومي شركت كنند وهمديگر را ببينند. همانقدر كه سينما در اصلاح سبك زندگي وظيفه دارد نهادهاي اجتماعي و فرهنگي هم وظايفي بر دوش دارند. وقتي ميگوييم تصوير خانواده در سينما مطلوب نيست بايد مجموعه عوامل و شرايط را در نظر بگيريم. همه بايد كار خود را درست و با احساس مسئوليت انجام دهيم تا به سبك زندگي منطبق بر آموزههاي ديني برسيم.