نفوذي در 1999 ،علی در 2001 و پس از آن وثیقه و پلیس میامی (2004 و 2006) دیگر ساختههای او در این سالها بودند.
آنچه در پی میآید خلاصهاي از گفتگوی مفصلی است که ورایتی پس از افتتاحیه فیلم دشمنان مردم با او انجام دادهاست؛ گفتگویی که در آن مایکل مان از کارنامه حرفهای و سینماییاش و همچنین آینده سینمایی خود و حال و هوای دشمنان مردم سخن گفتهاست:
- هر 4 سال یک فیلم! این شعار شما بود. بظاهر به علت تغییر این شعار یا رفتار، دوستدارانتان باید خیلی خوشحال باشند؟
پیش از این شرایط چنین پیش میرفت. من هم خب راضی بودم، ولی حالا هم اتفاقی نیفتاده 4سال به 3 سال تغییر پیدا کرده است. آینده سینمایی هیچکس معلوم نیست.
- شما برای فیلمنامه دشمنان مردم از یک تیم حرفهای و به قولی بسیار کامل استفاده کردید. به دنبال چه چیزی بودید؟
این کار بهترین چیزی بود که به ذهنم رسید و به خاطر تجربیات قبلی. من رونان نبت را به خاطر تجربههای قبلیاش انتخاب کردم. من به ارزش سناریوی ممتاز واقفم و نبت برای این کار، بهترین بود، چراکه با دنیای تبهکاران آشنایی کامل داشت و پیش از این سناریوهای «چهره» و «فرار موفق» را نوشته بود. آن بیدرمن نیز سریال موفق تلویزیونی «پلیس آبی» را کار کرده بود.
- در 38 سالگی فیلم سارق (Thief) را ساختید. اثری که هنوز هم در جای خود محبوب است. حالا هم رفتهاید سراغ دشمنان مردم. آیا به ژانر جنایی گانگستری علاقه خاصی دارید؟
البته که این ژانر را دوست دارم، چون سینما را دوست دارم. سارق و دشمنان مردم حرف و حدیث! خود را دارند، اما شباهتهایی هم میشود بین آنها پیدا کرد یا نکرد، آن را نمیدانم؛ هرچند یک تبهکار که قهرمان فیلم یا داستانی است از نظر من و به تعریف من باید ویژگیهایی داشته باشد. طبیعی است این آیتمها تغییرپذیر نیستند. مثل دوجانبه جنگیدن فرانک در فیلم سارق (با بازی جیمز کان) و دوجانبه جنگیدن جان در دشمنان مردم. هر دوتای اینها هم با خودیها مجبورند در نزاع باشند و هم با ماموران قانون به خاطر ویژگیهایی که دارند. اینها دزد و سارق معمولی نیستند.
- با این حساب عمده فیلمهای شما میتوانند در مضمونهایشان مشابهات حرفهای هم داشته باشند؟
این تشابهات را نمیتوانیم اندازهگیری کنیم، چرا که با کاراکترهای متفاوت روبهرو هستیم، اما ژانر جنایی معمایی یا ژانر پلیسی گانگستری به هر حال زیر ساخت خاص خودشان را دارند. داستانها باید در این قالبها جای بگیرند. اگر اینگونه باشد مثلا باید دست هیچ پلیسی اسلحهای وجود نداشته باشد.تشابهات در قالبهای متفاوت قابلقبول است و من اینگونه کار میکنم.
- دشمنان مردم چقدر مستندات دارد و چقدر از نوشتههای قدیمی روزنامههای دهه سی، چهل استفاده کرده است؟
همانطور که میدانید روزنامههای دهه 30 از تبهکاران و سارقان بانکها و ماجراهایشان زیاد مینوشتند و این اصطلاح دشمن مردم یا دشمنان مردم هم یک نام ژورنالیستی است.
رجوع به روزنامهها و نشریات و مطبوعات آن زمان، فیلمهای قدیمی در این ارتباط و حتی نوولهای مربوط به این ضد قهرمانان، اولین و شاید اصلیترین کار ما بوده است، اما خب من داستان جان دیلینجر خودم را میخواستم و اصلا قصد نداشتم کاراکتر دیگری را هم بزرگ کنم.
- در عمده آثار اینچنینی شما، تمی وجود دارد مبنی بر خسته شدن و بیرون رفتن از بازی. در مخمصه یا در سارق به خوبی این ماجرا هویدا بود. در دشمنان مردم هم قهرمان داستان مایل است از بازی کنار بکشد؟
خب این، هم به ذات و شخصیت قهرمان و ضد قهرمان فیلم و حتی زندگی حقیقی اینگونه افراد برمیگردد و هم این که از نظر من و با ایده من جور در میآید، جایی که طرف در اوج بزرگی یواشکی سر بخورد و از گوشهای برود بیرون. در دشمنان مردم درجایی جان دیلینجر عنوان میکند آرزویش کنار کشیدن است البته نه آنگونه که خوار شود؛ روندی که در فیلم سارق هم به عینه هویدا بود و در مخمصه هم همینطور. در سکانس آخر، رابرت دنیرو با پسربرادرش به سمت جزیره نیجی میرود و خلاص! اما در آخرین ثانیهها برگشت و اینها به نوعی توازن در داستان ایجاد میکند.
- ساخت فیلمهای جنایی پر هزینه را ادامه خواهید داد؟
پرهزینه بودن فیلم ملاک من نیست. داستان که کلان باشد برای ساخت و سازش باید هزینه کرد. دشمنان مردم اگر 100میلیون دلار بودجه داشت به خاطر این بود که دقیقا رفته به حال و هوای سالهای 1930، فیلم خوب، بازیگران خوب و دلار خوب میخواهد.
- دشمنان مردم و تولد این اصطلاح را به دهه 30 ربط دادید و ژورنالیستها. آن دوره رکود اقتصادی حکمفرما بود و عمده مردم، بانکها و موسسات خصوصی مالی و پولی را مقصر در این نابسامانی میدانستند. فیلم شما هم در دوران نوعی دیگر از رکود اقتصادی اکران میشود. چه نظری دارید؟
(با خنده) چه میتوانم بگویم. ما پیشتولید را در آگوست 2007 شروع کردیم. آن موقع نظریههایی در این باب عرضه میشد تا این که اواخر سال 2008 این رکود اقتصادی چهرهاش را نشان داد، اما این که آیا جان دیلینجرهایی پیدا شوند به سبب دیدن فیلم دشمنان مردم یا حدس و گمانهای دیگر؛ این دیگر از آن حرفهاست...
- آیا واقعا جان دیلینجر عاشق سینما بود یا این که یک بزرگنمایی است؟
قطعا او سینما را میپرستید. جسد او بیرون ورودی سینما شیکاگو یافت شد. در ضمن روزنامههای آن دوره درباره علاقه مفرط دیلینجر به سینما بسیار نوشتهاند. این یک رگه اصیل بود که باید به ظرافت در یک فیلم سینمایی مربوط به زندگی او قرار میگرفت. اتفاقی که امیدوارم بخوبی شکل گرفته باشد.
در باره فيلم دشمنان مردم
آخرین ساخته مایکل مان درباره جان دیلینجر سارق دهه 30 آمریکاست. تبهکاری که تبدیل به یک اسطوره شد و در این راستا سهم روزنامهای آن دوران انکار ناشدنی است. مان آخرین ساعات زندگی او را به تصویر میکشد، در حالی که جان دیلینجر در شهر شیکاگو مشغول تماشای فیلم «ملودرام منهتن» است. در سینمایی که در محوطه بیرونیاش پلیسها منتظر او هستند و باقی قضایا... .
در دوران رکود اقتصادی آمریکا بین سالهای 1929 تا 1933 سر و کله سارقان بانکها هم پیدا شد. سارقانی بیشمار که بالاخره در دومین سرقتشان یا دستگیر یا این که به ضرب گلوله جلوی همان بانک کشته میشدند. از این میان تنها 2 یا 3 سارق آنچنان تبحری در کارشان داشتند که ماجرای سرقتشان به یک سریال عجیب و غریب تبدیل شده بود. پلیس شیکاگو با دستهای 30 تا 40 نفره شب و روز به دنبالشان بود و نمیتوانست آنها را دستگیر کند.
جان دیلینجر یکی از همان سارقان و تبهکاران بود. یک دهاتی اهل تنسی که به شیکاگو آمد و وجهای مردمی هم پیدا کرد. مردم اعتقاد داشتند دولت آمریکا و سازمانهای اعتباری و بانکها دست در دست یکدیگر باعث شدند مردم به فلاکت بیفتند و از کارهای جان دیلینجر خوششان میآمد.
چراکه به زعم آنها او هم به خلقالله کمک میکرد و هم این که حکومت آمریکا را به دردسر انداخته بود.هر چه بود و نبود، زندگی دیلینجر منبعی شد برای نگارش داستانها و نوولهای بیشمار و همچنین فیلمها و سریالهای فراوان.
ورایتی