تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۶

مریم کمالی نژاد: بعضی از آدم‌ها در آستانه سی‌سالگی، احساسات و تفکرات جدیدی را تجربه می‌کنند که تا پیش از آن زیاد برایشان دغدغه نبوده و مسئله زندگی به‌حساب نمی‌آمده است.

گروهي بابت اين تفكرات و احساسات دچار نوعي افسردگي، سردرگمي، ترديد و احساس پوچي و اتلاف وقت و عمر مي‌شوند و گروهي ديگر سي‌سالگي و حواشي‌ا‌ش را با آرامش بدرقه مي‌كنند. شايد شما جزو كساني باشيد كه سي سالگي را به خوبي و خوشي سپري كرده‌اند يا در حال گذراندنش هستند بدون آنكه خم به ابرو بياورند. به شما تبريك مي‌گوييم. شما جزو كساني هستيد كه در زندگي انتخاب‌هاي كاملا صحيحي داشته‌ايد و در مورد وضعيت زندگي به ثبات رسيده‌ايد و اوضاع‌تان رو به راه است اما تعداد زيادي از سي‌ساله‌ها دچار اين نوع تفكرات و احساسات هستند كه به آن سندروم سي سالگي مي‌گويند.

سال‌هاي پر دغدغه

يك روانشناس رشد به اسم دانيل لوينسون براي نخستين بار در مورد بحران سي‌سالگي صحبت كرد. او گفت آدم‌ها در بعضي از «سالگي‌»‌هايشان دچار بحران مي‌شوند؛ «بحران سي سالگي»، «بحران چهل سالگي» و «بحران پنجاه سالگي»! از نظر لوينسون اين سن‌ها مطلق نيستند. به‌عنوان مثال بحران سي سالگي ممكن است بين سال‌هاي 28تا 32سالگي اتفاق بيفتد. هر كدام از اين بحران‌ها خصوصيات خودشان را دارند. بحران سي سالگي اما همراه است با حالاتي شبيه افسردگي، احساس ضرر و خسران شديد و مقايسه خود با ديگر همسالان، احساس اتلاف وقت، اتلاف عمر و سرزنش كردن خود، احساس پوچي و بي‌حوصلگي شديد، نااميدي، عدم رضايت از زندگي، نگاه پوچ‌گرايانه به جهان و محتوياتش، بالا رفتن گفت‌وگوي دروني، ميل به خواب به‌خصوص خواب صبحگاهي، كاهش انرژي، بي‌اشتهايي، بي‌تفاوتي در مسائل مهم، سستي، افراط وتفريط، زودرنجي وگوشه‌گيري. اين سندروم به‌صورت عادي و معمولي، تقريبا همه‌گير است اما در بعضي‌ها به شكل بحران نمايان مي‌شود.

چرا سي سالگي؟

سي ساله‌ها يك دهه را دويده‌اند و به انواع و اقسام كارها و امور زندگي‌شان رسيدگي كرده‌اند. دهه بيست سالگي آنقدر پر مشغله هست كه جوان وقت نمي‌كند زياد دچار ترديد و افسردگي و دغدغه شود. تمام ده سال گذشته به انتخاب رشته دانشگاهي و تحصيل، انتخاب جهان‌بيني و خط‌مشي زندگي، انتخاب شغل و كسب و كار، انتخاب همسر و بچه‌دار شدن و... گذشته و مهم‌ترين انتخاب‌هاي زندگي كه هر كدام براي عوض كردن مسير يك زندگي كفايت مي‌كند، در اين دهه اتفاق افتاده. بگذريم از خط عوض كردن‌ها و افراط و تفريط‌هايي كه در دهه بيست زندگي با اغلب جوان‌ها همراه است و حال در آستانه سي سالگي، زماني كه زندگي مي‌رود تا روي ثبات و آرامش را ببيند، فرد دچار ترديد مي‌شود. ناگهان در سي سالگي اين كرختي و افسردگي به جانمان مي‌افتد. اين بحران معنا از پي افسردگي و خستگي، تغيير را لازمه زندگي مي‌دانداما نه تغيير در عقايد و شغل بلكه بنيادي‌تر، تغيير در روش‌ها، نوع مواجهه با عقايد و نگاه به شغل. اگر نسبت به افكاري كه در اين دوران به شما هجوم مي‌آورند آگاه نباشيد و راه‌هاي برخورد و مقابله با آنها را ندانيد قطعا نمي‌توانيد به‌خودتان كمك كنيد تا به ثبات برسيد.

ترديد

نخستين مسئله سي سالگي ترديد است؛ ترديد در مورد انتخاب‌هاي مهم زندگي و ذهني كه پر از سؤال است؛ «در اين سي سال چه كار كردم؟» « آيا اين رشته تحصيلي‌ام هماني بود كه بايد مي‌رفتم» « آيا علاقه و استعداد و توانايي و تخصص من در راستاي همين كاري‌ است كه انجام مي‌دهم؟» « چرا پزشك نشدم؟» « چرا هنر نخواندم؟» «كاش ارشد مي‌خواندم» «چرا به اين زودي ازدواج كردم؟» «چرا بچه‌دار شدم؟» «چرا بچه‌دار نشدم؟» «چرا خواستگارهايم را جواب كردم و درس خواندم؟» «چرا به شهر ديگري مهاجرت نكردم؟» «چرا نبايد كارم را عوض كنم؟» اين سؤالات حتي ممكن است پا از انتخاب‌هاي معمولي فرد هم فراتر گذاشته و به جنبه‌هاي اعتقادي وي كشيده شود. مثلا «چرا من از اين دين پيروي مي‌كنم؟» و... و در شرايط پيچيده‌تر فرد شروع مي‌كند به مقايسه كردن خود با ديگر هم سن و سال‌هايش؛ « فلاني را ببين، براي خودش كسي شد، من چرا نتوانستم مثل او باشم؟» «اين همه درس خواندم به چه دردم خورد، فلاني كه آرايشگر شده است كه وضعش خيلي بهتر از من است» و... حاصل همه اين سؤال‌ها و مقايسه‌ها و دغدغه و درگيري‌هاي ذهني اين مي‌شود كه فرد فكر مي‌كند آنگونه كه لايقش بوده زندگي نكرده و در نتيجه اين فكر دچار نوعي گرفتگي و كلافگي و بي‌حوصلگي مي‌شود. اين مرحله همان بحران سي سالگي است.

آرام باشيد

اولين چيزي كه در اين شرايط به كمك سي ساله‌ها مي‌آيد، اين است كه بدانند تنها نيستند و سي‌ساله‌هاي زياد ديگري هم هستند كه دچار اين بحران شده‌اند يا مي‌شوند. در واقع تعدادمان آنقدر زياد هست كه مسئله‌مان تبديل به يك مسئله مورد نظر علم روانشناسي شود. سي ساله‌ها در كل دنيا، برمي‌گردند و پشت سرشان را نگاه مي‌كنند و اين نخستين نگاه عميق و متفكرانه به عمر رفته است و طبيعي‌ترين واكنش به يك دهه دويدن، انتخاب و تصميم. بعضي‌ها دچار اضطراب و استرس و افسردگي مي‌شوند و دم از پشيماني مي‌زنند اما بايد بدانند كه تنها نيستند و با سيل سي‌ساله‌هاي پردغدغه ديگر، در حال گذر از يك تونل سني هستند، مثل دوره نوجواني كه ويژگي و مختصات خودش را دارد، اين بحران و ويژگي‌ها هم مربوط به سي سالگي است.

اين يك فرصت خودشناسي است

حتما به غيراز افسردگي و بي‌حوصلگي و احساس پشيماني راه‌هاي ديگري هم هست. از اين موقعيت متفكرانه استفاده كنيد و خودتان را بهتر بشناسيد. هر بحراني كه در زندگي فردي ما رخ مي‌دهد، باعث مي‌شود كه ما از زاويه‌اي نزديك‌تر با خود واقعي مان روبه‌رو شويم. فرقي نمي‌كند اين بحران مربوط به سن و سالمان باشد يا در پس مرگ عزيزي يا شكست در كاري. درهرحال در اين مواقع بهتر مي‌توانيم از نگرش‌ها، ارزش‌ها، توانايي‌ها، ضعف‌ها و حسرت‌هاي خودمان باخبر شويم و به‌خودشناسي بهتري دست پيدا كنيم.

مفاهيم را دوباره براي خودتان تعريف كنيد

اگر در مورد خط‌مشي و جهان‌بيني‌تان دچار دغدغه و ترديد هستيد بهترين راه‌حل رفتن به‌دنبال حقيقت زندگي است. بايد ببينيد كجاها متعصب بوده‌ايد، كجاها احساساتي برخورد كرده‌ايد، چه مواقعي زيادي سهل‌گير يا زيادي سختگير بوده‌ايد و كجاها بر اثر فشار ديگران دست به انتخاب و عكس العمل زده‌ايد. جهان‌بيني‌اي كه از شناسنامه آدم‌ها يا تنها از پس عرف و وضعيت خانوادگي دربيايد و همراه با شناخت و تحقيق نباشد، طولي نمي‌كشد كه در بسياري از افراد تبديل به يك بحران فكري و روحي مي‌شود و چرا و اما و اگرهاي زيادي را با خود به ارمغان مي‌آورد. بنابراين سعي كنيد تمام مفاهيمي كه برايشان تعريف درست و حسابي نداشته‌ايد يا تعريفتان از آنها زيادي دندان‌گير نبوده است را بازتعريف كنيد. خدا، دين، تعهد، بندگي، عشق، زندگي، كار، اخلاق و... براي اين كار نياز به مشاوره با افراد متخصص اعم از مشاوره‌هاي ديني يا روانشناسي داريد. علاوه بر اين مطالعه كتاب‌هاي مرتبط، شنيدن سخنراني و... مي‌تواند به شما كمك كند.

يك بحران ديگر نسازيد

اغلب سي ساله‌هاي ايراني ازدواج كرده‌اند و بچه دارند يا در آستانه پدر و مادر شدن هستند و اتفاقا همين مسئله هم ممكن است يكي از سؤالات حالايشان شود. نمي‌توانيم به شما بگوييم كه حالا ديگر كاري است كه شده، بسوز و بساز و با آسان‌گيري و بي‌خيالي شرايط را طي كن. همه ما در زندگي ‌مان لااقل بخش كوچكي را داريم كه تنها متعلق به‌خودمان است و تصميمات در اين بخش فقط و فقط برعهده خودمان است و حتي به نزديك‌ترين كسانمان ربطي ندارد اما حواستان هم باشد كه اينجا حرف از مسئوليت و تعهد است و پاي وجدان در ميان است. مراقب باشيد دست به كاري نزنيد كه در چهل سالگي دچار بحراني ديگر بابت بدبخت كردن همسر و فرزندتان بشويد. شما يك سي ساله عاقل و كامل هستيد كه مي‌توانيد شرايط را به جاي حذف كردن اصلاح كنيد. به جاي ترديد و اما و اگر بنا را بر اصلاح امور بگذاريد و در جهت آرامش و صلح و عشق قدم برداريد كه البته سي سالگي در اين زمينه از تمام سال‌هاي ديگر مستعدتر و مناسب‌تر است. خوب است بدانيد خيلي آدم‌هاي ديگر هم ممكن است دچار اين ترديد‌ها درباره همسرشان و انتخاب و تصميم‌گيري درباره ازدواج خود شده باشند اما راه درست، حذف كردن و خراب كردن يك زندگي نيست. بدانيد شما هروقت كه بخواهيد مي‌توانيد زندگي خودتان را بسازيد و به آن رونق بدهيد. روانشناسان مي‌گويند در هر دوره از زندگي آدم يك تكليف مهم روانشناختي دارد و اگر آن را درست انجام دهد، به سلامت از آن دوره مي‌گذرد وگرنه دچار بحران مي‌شود. مهم‌ترين تكليف در سومين دهه عمر آدم، اين است كه بتواند با ديگران وارد رابطه صميمانه جدي شود وگرنه منزوي مي‌ماند. مهم‌ترين رابطه صميمانه اين دوره، رابطه با همسر است.

دست نگه داريد

سي ساله‌هايي كه دچار بحران مي‌شوند معمولا براي جبران حس كاذب و بدشان و براي مقابله با كلافگي دست به كارهاي نامعمول و عجيب و غريب مي‌زنند. مثلا دست به سرمايه‌گذاري‌هايي مي‌زنند كه هيچ تجربه‌اي در آن زمينه ندارند و چيزي از آن نمي‌دانند، زنان و مردان سي‌ساله‌اي كه دست به عمل‌هاي عجيب غريب زيبايي مي‌زنند، خالكوبي مي‌كنند، سعي مي‌كنند خود را به انسان ايده‌آل و آرماني ذهن جواني‌شان نزديك كنند سي ساله‌هايي هستند كه كل سرمايه‌شان را تبديل به دلار مي‌كنند يا طلا و جواهر مي‌خرند. اينها نشان مي‌دهد كه فرد دنبال يك احساس قدرت است و اين كارها به او حس قدرت كاذبي را مي‌دهد كه به جنگ با احساس پشيماني مي‌رود. اگر سي ساله‌اي هستيد كه مي‌خواهيد دست به چنين كارهاي نامعمولي بزنيد دست نگه داريد، مشورت كنيد، مطالعه كنيد و كمي به‌خودتان زمان بدهيد و مطمئن باشيد حال سي سالگي‌تان با تصميم‌هاي نامعقول خوب نمي‌شود.

آرزو‌ها و استعدادهايتان را صدا كنيد

يك‌رؤيا و دغدغه شخصي، چيزي كه هميشه دلتان مي‌خواسته و استعدادش را داشته‌ايد، در ارتباط با شغل يا تحصيل، مهارت آموزي يا هنر و... درنظر بگيريد و دوباره براي به‌دست آوردنش تلاش كنيد. اين مسئله هم به شما انرژي و انگيزه مي‌دهد و هم ممكن است به تغيير مسير و جهت زندگي به سمتي كه علاقه و استعدادتان را به همراه دارد، بينجامد، علاوه بر اين پرداختن به علايق شور و نشاط زندگي را افزايش مي‌دهد و احساس موفقيت و اعتماد به نفس را بالا مي‌برد و فرد را از بحران‌ها نجات مي‌دهد. اگر يك كار تازه را شروع كنيد حتما حس بهتري پيدا مي‌كنيد. اين كار تازه مي‌تواند يادگيري يك هنر باشد يا ثبت‌نام در كلاس‌هاي آموزشي كه هميشه دوست داشته‌ايد آن را دنبال كنيد.

اگر اوضاع اورژانسي‌ است

اگر اوضاعتان اورژانسي شده و زمين‌گيرتان كرده و روز و شب در حال افسردگي و غم و غصه خوردن هستيد و كسالت و كلافگي آواره‌تان كرده، دست دست نكنيد. از همين حالا تصميم بگيريد كه از زمين بلند شويد و به‌خودتان كمك كنيد. به اين فكر كنيد كه اين سي سال گذشته چه خطاهايي مرتكب شده‌ايد كه باعث پشيماني‌تان شده است. اگر قرار باشد همينطور افسرده و كلافه به زندگي خود ادامه بدهيد قطعا 10سال ديگر به بحراني جدي‌تر برخورد مي‌كنيد. بدترين كار نشستن و افسوس‌خوردن است. براي زندگي خود تصميمات جدي بگيريد تا با برنامه به آنها برسيد. از اين تفكرات و انديشه‌هاي سي‌سالگي كه شما را ترسانده و تكان‌تان داده نهراسيد، مي‌توانيد از آنها عبرت بگيريد. با خودتان فكر كنيد از اين به بعد عمرتان را چگونه از دست ندهيد. اين احساسات مي‌تواند پلي باشد كه شما را متوجه موقعيت خودتان ‌كند و باعث ‌شود كه براي ادامه زندگي خود نقشه بكشيد و برنامه‌ريزي كنيد و با انگيزه جلو برويد. از اين به‌اصطلاح بحران، يك پل بسازيد؛ پلي به سوي آينده‌اي روشن.