اما مهمان گزارش امروز ما به گفته خودش و البته به شهادت رئيس اداره پست شهرستان بوانات شيراز، در كارنامه كارياش فقط يك روز مرخصي ثبت كرده كه اين يك روز هم بهعلت شدت بيماري و به اصرار همكاران و اعضاي خانواده بوده است. بگذاريد اين پستچي وظيفهشناس را بهتر معرفي كنيم: آقاي محمدرضا عسگري؛ كسي كه روز عروسياش تا ظهر سركار بوده و فقط 2ساعت و 30دقيقه مرخصي ساعتي گرفته. يكماه تمام با پاي شكسته سركار حاضر شده و از مرخصي استعلاجي استفاده نكرده و البته بعد از تمام شدن ساعت كاري، خودش را به بيمارستان رسانده و پسرش را كه تازه به دنيا آمده ديده!
محمدرضا عسگري 43ساله است، اهل شهركوچك سوريان مركز شهرستان بوانات استان فارس. سال1376 به استخدام اداره پست اين شهرستان درآمده و مدتهاست كه بهعنوان يكي از افراد باسابقه اين سازمان شناخته ميشود؛ «26ساله بودم. قبل از اينكه در اداره پست استخدام شوم تجربه چند كار ديگر هم داشتم اما هيچكدام از آنها آنقدر برايم جذابيت نداشتند كه من را پايبند خودشان بكنند. بهخاطر همين به اطرافيانم سپرده بودم كه دنبال يك كار ديگر هستم. اينطوري بود كه از طريق دوستان و آشنايان خبردار شدم كه اداره پست آزمون استخدامي برگزار ميكند و نيرو ميگيرد.» خبر سادهاي كه تصوير يك رؤياي قديمي را در ذهن آقاي عسگري زنده كرد؛ «كار پستچيها از بچگي برايم جذاب بود. هميشه وقتي نامهرساني به درخانهمان ميآمد و نامه را تحويل ميداد تا وقتي كه ميرفت و از خم كوچه ناپديد ميشد با نگاهم دنبالش ميكردم. بهنظرم انسانهاي قابل احترامي بودند؛ البته هيچوقت فكرش را نميكردم كه خودم هم سراغ اين شغل بروم اما كارشان برايم جذاب بود و حس خوبي به آنها داشتم. شايد بهخاطر همين حس خوب بود كه رفتم و در آزمون استخدامي شركت كردم. بيشتر سؤالها درباره معلومات عمومي بود كه با توكل به خدا يكي يكي جواب دادم و نتيجه هم خيلي زود اعلام شد؛ امتياز لازم را بهدست آورده بودم؛ 3ماه اول بهصورت قراردادي كار كردم و بعد استخدام شدم.» از آن زمان تا امروز چيزي بيشتر از 17سال گذشته و آقاي نامهرسان گزارش ما نهتنها هيچوقت از انتخابي كه كرده خسته نشده بلكه هر روز با انگيزه بيشتري به اين كار ادامه داده تا جايي كه در اين مدت جز ايام تعطيل فقط يك روز مرخصي گرفته و در خانه استراحت كرده. جاي تعجب ندارد اگر بگوييم كه اين يك روز هم بهدليل شدت بيمارياش و اصرار همكاران و اعضاي خانواده به خانهنشيني و استراحت بوده. شايد به همين دليل است كه ميگويد: «من اگر يك روز سركارم حاضر نشوم احساس ميكنم چيزي گم كردهام. احساس ميكنم گمشدهاي دارم. از نظر من عبادت يعني خدمت به خلق خدا. بنده خدا كه از تو و كارت راضي باشد خدا هم راضي ميشود.» همين انگيزه و اعتقاد باعث شده كه آقاي عسگري هر روز بعد از خواندن نماز صبح از در خانهاش بيرون بزند؛ «وقتي به اداره پست ميرسم ساعت حدود 6صبح است، قسمت اول كارم اين است كه در اتاق تجزيه و مبادلات به همراه همكارم نامهها را آماده كنيم؛ يعني نامههاي اداري و نامههاي شخصي را از هم جدا كنيم. بعد ساعت حدود 7:30 از اداره بيرون ميروم و اول نامههاي اداري را به مقصد ميرسانم كه حدودا تا ساعت 9طول ميكشد و بعد دوباره به اداره برميگردم و نامههاي شخصي را بهدست صاحبانشان ميرسانم. ساعت 11نامههاي فرستاده شده از شيراز به اداره ما ميرسد كه آنها را هم تجزيه و ثبت ميكنم. بعد دوباره نامههاي شخصي جديد را به مقصد ميرسانم و نامههاي اداري را براي صبح روز بعد نگه ميدارم.»
تعطيلي كافي است!
آقاي عسگري جزو معدود افراد شاغلي است كه معتقد است وجود 26روزتعطيل رسمي در تقويم كشور بهعلاوه جمعههاي تعطيل عدد قابل توجهي است و ميتوان با يك برنامهريزي حساب شده از تكتك ساعتهاي اين روزهاي تعطيل استفاده كرد، در نتيجه نيازي به تعطيلي اضافه و مرخصي كامل روزانه نيست؛ «اينكه بعضيها ميگويند ما نميرسيم كارهايمان را انجام بدهيم و بايد حتما در روزهاي كاريشان هم مرخصي بگيرند و دنبال كارشان بيفتند يا به دلايل ديگري در خانه بمانند براي من قابل درك نيست. فكر ميكنم شايد آنها برنامهريزي درستي در زندگيشان ندارند كه به كارهايشان خارج از ساعت كاري نميرسند.»
نكته جالب اينجاست كه برخلاف تصور خيليها، آقاي عسگري نهتنها قيد تفريح و سفر را نزده بلكه در اين 17سال بارها دست زن و بچهاش را گرفته و به مسافرت رفته اما برنامه سفرش را جوري تنظيم كرده كه در ايام تعطيل باشد و نيازي به مرخصي نداشته باشد؛ «من آدم دقيق و منظمي هستم و هميشه تلاش ميكنم طوري برنامهريزي كنم كه كارهاي شخصيام را در روزهاي تعطيل يا وقتي كارم تمامشده و از اداره خارج شدهام انجام بدهم تا مجبور به گرفتن مرخصي نشوم.»
نامهرساني با پاي شكسته
با اين حال در اين مدت آقاي عسگري هم مثل بقيه افراد شاغل با مشكلات و اتفاقهاي پيشبيني نشده زيادي روبهرو شده؛ از عروسي و عزا گرفته تا مهماني و بيماري. بهتر است ماجراي اين اتفاقها را از زبان خودش بخوانيد؛ «يك بار بعد از اينكه نامهها را به مقصد رساندم و راهي خانه بودم، مچ پايم بهشدت آسيب ديد. طوري كه پزشك معالج، پايم را گچ گرفت و 7روز مرخصي استعلاجي برايم نوشت اما من فرداي آن روز با پاي گچ گرفته به اداره رفتم. چون احساس ميكردم اين اتفاق آنقدر ناتوانم نكرده كه نتوانم وظيفهام را انجام بدهم.»
اين پستچي وظيفهشناس در 3اتفاق مهم زندگياش هم از مرخصي كامل روزانه استفاده نكرده؛ «روزي كه قرار بود ازدواج كنم و همه در تدارك مراسم عروسي من و همسرم بودند تا ظهر اداره بودم و كارها را انجام ميدادم، بعد راهي خانه شدم.»
بهاحتمال زياد همسر آقاي عسگري همين ابتداي زندگي و با ديدن اين حركت همسرش فهميده كه با مرد متفاوتي ازدواج كرده؛ مردي كه در قبال وظيفههايي كه به او سپرده ميشود شديدا احساس مسئوليت ميكند. شايد بهخاطر همين بود كه در تاريخ 1389/9/29 وقتي ميخواست پسرشان اميرعلي را به دنيا بياورد، خودش به همراه مادرش با آژانس راهي بيمارستان شد و آقاي عسگري بعد از تمامشدن ساعت كاري اداره پست، خودش را به بيمارستان رساند و همسر و پسرش را ملاقات كرد. البته ماجراي اين اتفاقهاي مهم خانوادگي ، همينجا تمام نميشود؛ اين پستچي وظيفهشناس حتي روز فوت پدرش هم در محل كارش بوده و بعد از سروسامان دادن كارها خودش را به مراسم خاكسپاري رسانده؛ «در اداره بودم كه خبر فوت پدرم را به من دادند. با اينكه خيلي ناراحت شده بودم اما ميدانستم كه اگر بروم كارتجزيه و جداسازي نامهها با مشكل روبهرو ميشود. با خودم گفتم شايد يك نفر امروز منتظر نامه مهمي باشد و اگر من همين حالا اداره را ترك كنم اين خبر و اين نامه دير به دستش برسد. بهخاطر همين، اول كار تجزيه و جداسازي نامهها را انجام دادم و بعد خودم را به مراسم خاكسپاري و تدفين رساندم.»
آقاي راه بلد
اين پستچي وظيفهشناس بهخاطر مسئوليتي كه بهعهده گرفته با تمام كوچه و پسكوچههاي شهر سوريان آشناست و به قول خودش تمام مسيرها را ميشناسد؛ «در اين مدت خانهاي نمانده كه براي رساندن نامه زنگش را نزده باشم. حالا شايد بعضيها خيلي نامه شخصي نداشته باشند اما مسئوليت پخش قبوض آب، برق، گاز و تلفن، يا پخش مداركي مثل گواهينامه، گذرنامه و كارت سوخت هم بهعهده مامورين اداره پست است و به همين دليل ميتوانم بگويم تقريبا به بهانه رساندن اين قبوض و مدارك زنگ خانه همه همشهريهايم را زدهام.» همراه آقاي عسگري در 10سال اخير، يك موتور سيكلت زردرنگ با آرم اداره پست است كه او را در خدمت به مردم شهرش ياري كرده؛ موتورسيكلتي كه به قولخودش چيزي به بازنشستگياش نمانده از بس كه هر روز خيابانها را بالا و پايين رفته؛ «شايد خيليها فكر كنند حجم كار مأموران پست بعد از رواج ايميل و پيامك و... كم شده اما اينطور نيست. هنوز هم خيليها كارشان را با نوشتن نامه راه مياندازند. روزهايي كه مسئوليت پخش قبوض تلفن و... را هم بهعهده دارم بهطور ميانگين در خانه 600 مشترك ميروم».
خاطرههاي تلخ و شيرين
اين پستچي بواناتي به واسطه شغلي كه انتخاب كرده خاطرههاي زيادي از روزهاي خدمتش دارد؛ اتفاقهاي تلخ و شيريني كه در ذهنش ماندگار شدهاند؛ «5سال پيش طي سفرهاي استاني آقاي احمدينژاد به استان فارس، من و همكارانم وظيفه داشتيم نامههاي ارسالي مردم را بهدست ستاد ايشان برسانيم. از هفته قبل اين خبر اعلام شده بود و قرار بود مردم خواستههايشان را بنويسند و با عنوان براي رئيسجمهور در پاكت بگذارند و داخل صندوق پست بيندازند. هر روز تعداد زيادي از اين نامهها را از صندوق پست خارج ميكردم، يكبار ساعت 6و30دقيقه صبح كه در صندوق را باز كردم بين نامهها مقدار قابل توجهي پول ديدم. اتفاق عجيبي بود، با خودم فكركردم يا يك نفر اشتباها اين پول را داخل صندوق انداخته يا ميخواسته اين مبلغ بهدست ستاد برسد و به افراد نيازمند داده شود؛ به هرحال در نخستين وقتي كه ساعت كاري ادارهها شروع ميشد اين پول را به اداره پست بوانات تحويل دادم.» حتما انتظار نداشتيد كه كارمندي كه عنوان «نمونه» را در كارنامه كارياش ثبت كرده، در مقابل اين پولها وسوسه شود!
كاري كه تكراري نيست
حرف انگيزه كه وسط ميآيد آقاي عسگري از علاقهاش بهكار نامهرساني ميگويد؛ علاقهاي كه او را به مردخستگيناپذير شركتپست تبديل كرده است؛ «قبلا هم گفتم كارم را خيلي دوست دارم. به چند دليل؛ اول بهخاطر لبخند رضايتي كه روي صورت آدمهايي ميبينم كه نامه به دستشان ميرسد. دوم بهخاطر اينكه كارم تكراري نيست. شايد خود فعل نامهرساندن و انجام آن بهصورت روزانه از نظر خيليها تكراري باشد اما نامههاي هيچ 2روزي شبيه هم نيست نه از نظر مقصد، نه از نظر تعداد و نه از نظر محتوا... بهخاطر همين ميدانم كه هر روز كار جديدي انتظارم را ميكشد.» سومين دليل اين پستچي هم برميگردد به يك عادت قديمي كه از دوران كودكي همراهش است؛ «از بودن و كاركردن در فضاهاي بسته خوشم نميآيد. آدم پشتميزنشيني نيستم و بيشتر دوست دارم خارج از فضاي اداره كارم را انجام بدهم.» شايد بهخاطر همين است كه با اينكه اين امكان برايش پيش آمده كه با توجه به سابقهاش بهطور مستقيم با مردم سروكار نداشته باشد و داخل اداره فقط مسئوليت جداسازي و هدايت نامهها را بهعهده بگيرد، اما اين پيشنهاد را قبول نكرده و همچنان بهكار رساندن نامهها مشغول است.