همشهری آنلاین: متن کامل سخنرانی دکتر علی اصغر محکی در نشست انجمن روابط عمومی ایران که در تاریخ پنجم آذر ماه ۱۳۹۳ در پژوهشگاه فرهنگ و هنر جهاد دانشگاهی برگزار شد.

- آن چه می گویم به قدر فهم توست؛ مردم اندر حسرت فهم درست (مولانا)

پیش از هر چیز باید یادآور شوم مطالبی که امروز تحت عنوان «شهروند ارتباطی، رویکرد شبکه‌ای به مفهوم شهروندی» بیان خواهم کرد، بیش از هر چیز آموخته‌هایی است که از درس گفتارهای استاد ارجمند جناب آقای دکتر نعمت الله فاضلی گرفته‌ام.

  • مقدمه

واژه شهروندی ارتباطی، اشاره به برداشتی متفاوت از توسعه فرهنگ شهروندی دارد که بر اساس آن، لازم است سازوکارهای تعامل و گفت و گوی برابر، آزادانه، همه جانبه و مستمر میان شهروندان، برقرار شود تا آنان بر اساس خیر عمومی و منافع جمعی، بهترین راه زندگی را به صورت مفاهمه ای و اقناعی انتخاب کنند و برای رسیدن به آن مشارکت مسئولانه داشته باشند. بنابراین مفهوم«شهروندی ارتباطی» یک رویکرد جامع و یکپارچه جدید است که منظور از آن توسعه ظرفیت های اجتماعی و توانمندی های ارتباطی است.

  • طرح مساله

هنگامی که کارشناسان در باره مشکلات اجتماعی صحبت می‌کنند، یکی از دلایلی که زیاد ذکر می‌کنند، «پایین بودن فرهنگ شهروندی» است. اما کمتر در این باره بحث می شود که این فرهنگ شهروندی که معتقدیم پایین بودنش موجب بروز مشکلات اجتماعی عدیده می‌شود، و رسالت ما بهبود آن است، واقعا چیست و کارگزاران و مدیران جامعه، از جمله کارگزاران روابط عمومی چگونه می‌توانند در بهبود و ارتقای آن نقش آفرینی کنند؟

همه می‌دانیم که فهم درست یک مفهوم و یا یک پدیده، تا چه اندازه به ما کمک می‌کند تا منطقی‌تر واژه ها و عبارات را استفاده کنیم و ساده اندیشانه از کنار آنها گذر نکنیم، با وجود این، کمتر در خصوص واژه ها و عباراتی که می شنویم یا به کار می بریم، بحث مفهومی و معناشناسانه می کنیم و دلخوش به این هستیم که به عنوان آحاد یک جامعه ی همزبان، فهم مشترک از واژگان و مفاهیم و پدیده ها داریم. اما واقعیت جز این است.

آن چه ما به عنوان «فرهنگ شهروندی» در مراودات روزمره از آن یاد می کنیم، معمولا مفهومی است که به اشتباه و به جای عبارت ریشه دار «حقوق و تکالیف شهروندی» استفاده می شود و کثرت کاربرد «فرهنگ» در جایگاه پیشوند یا پسوند واژه‌های دیگر، عادت زبانی شده و چون می بینیم به محض کاربرد، دیگران به مخالفت یا مجادله برنمی خیزند، پس گمان می کنیم این کاربرد مصطلح توانسته در انتقال منظور ما کارساز باشد، و بدین ترتیب به سادگی و به راحتی، از کاستی و نابجا بودن کاربرد این مفهوم عبور می کنیم. در نتیجه، هنگامی که به دنبال راه کارهای علمی و منطقی برای ارتقاء «فرهنگ شهروندی» می گردیم، در ادبیات نظری و پژوهشی، دایره مفهومی «فرهنگ» را به جای «حقوق و تکالیف» جستار می کنیم و کمتر نتیجه می گیریم.
از سوی دیگر، ما معمولا در هنگام تحلیل مشکلات و بیان راه حل ها از سوی کارشناسان مختلف، عادت یافته ایم عباراتی نظیر این را بشنویم:

1. «مشکلات اجتماعی، ریشه های ساختاری دارند و کژکارکردی و ناکارآمدی نهادهای اجتماعی خاستگاه بروز و استمرار آنها هستند، بنابراین راه حل بنیادی، اصلاح زیرساخت ها و فرایندهایی است که موجب بروز و تداوم مشکلات شده اند.»

2. «پایین بودن فرهنگ شهروندی، ریشه در فقر آگاهی های شهروندان دارد، پس باید از راه تبلیغ و آموزش، سطح دانش و اطلاعات شهروندان را بالا برد تا فرهنگ شهروندی ارتقاء یابد».

3. «فرهنگ شهروندی آن هنگام توسعه می یابد که شهروندان ما مسئولیت پذیر، مشارکت جو و قانون مدار باشند. شهروندان زمانی مسئولیت پذیر، مشارکت جو و قانون مدار خواهند بود که به نظام اجتماعی وفادار باشند و این وفادار بودن، محصول رضایت و اعتماد است. رضایت و اعتماد نیز محصول کارآمدی، بهره وری و اثربخشی نهادهای اجتماعی و مشارکت همه جانبه مردم در امور مربوط به خویش است.»

بدون آن که بخواهم درستی اظهارات یاد شده را زیر سوال ببرم، می خواهم یک واقعیت تلخ را یادآور شوم: در طی سالیان اخیر به قدری این نوع عبارات کارشناسانه را در رسانه ها و سخنرانی ها و جلسات شنیده ایم که مانند بیشتر مردم، می توانیم اظهارات و تحلیل های کارشناسان را پیش بینی کنیم و بنابراین حضور در نشست هایی که این نوع اظهارات و تحلیل های تکراری را در آن جا تحویل مان می دهند ملال آور و بی حاصل تلقی می کنیم. گویی تجربه ی زیسته ی ما، به فراست به ما یادآور می شود که تکرار مکررات راهگشا نیست و چه بسا تکدر خاطرمان را بیشتر هم می کند و انرژی عاطفی و انگیزشی کافی را برای اقدام در ما برنمی انگیزد.

بنده به عنوان کسی که در طی چند دهه، مستمع دائمی این نوع پاره گفتارها بوده ام و چه بسا خود نیز بسیار از این شیوه ی ارایه نظر پیروی کرده ام، قصد دارم از موضعی انتقادی، رویکردی متفاوت را مطرح کنم، اما اصراری هم بر این ندارم که این رویکرد متفاوت را بهترین بدیل ممکن و یا جایگزین رویکردهای قبلی بدانم. اما حداقل حُسنِ بیانِ این رویکرد تازه را، ایجاد فرصتِ گفت و گو، بر مداری دیگر می دانم که شاید کمتر تکراری و ملال آور، و بیشتر انرژی آفرین و انگیزه دهنده باشد.

پیش از آن که در باره رویکرد مورد نظرم توضیح دهم، اجازه می خواهم به یک مشکل مهم اشاره کنم و آن کمبود انرژی عاطفی و انگیزشی لازم در بین شهروندانی است که قرار است به اصطلاح «مسئوليت پذير»، «مشاركت جو» و «قانون مدار» باشند.
بنابراین در رویکردی که امروز از آن تحت عنوان «شهروند ارتباطی و رویکرد شبکه ای» نام می برم، اساسِ کار را، یادآوری سازوکارهایی می دانم که می تواند انرژی آفرین و انگیزه زا باشد. و از یک کارگزار روابط عمومی چه انتظاری بیشتر از این که بتواند منابع و سرمایه های انسانی و غیرمادی را برای اصلاح و بهبود امور بسیج و تحریک کند.

رویکرد مورد نظر من، قرار نیست تعبیر مصطلح از فرهنگ شهروندی را رد و یا تایید کند، بلکه تاکید دارد که این اصطلاح، باید در یک فرایند گفت و گوی همگانی نقادانه، به بحث گذاشته شود تا به اشتراک معنایی منتهی شود و در نهایت نقطه اتکای ما، همان برداشتی باشد که همگان روی آن توافق می کنند. به نظر من، تنها در این صورت است که کاربرد عبارت «ارتقاء فرهنگ شهروندی» می تواند به اندازه کافی در شهروندان انگیزه و انرژی عاطفی موردنیاز را برای اقدام ایجاد کند.

مطرح کردن این رویکرد جدید به مفهوم فرهنگ شهروندی، در پاسخ به چندین اعتراف است:

1. اعتراف به این که استراتژی های ارتباطی ما در موضوع ارتقاء فرهنگ شهروندی اشتباه بوده است.

2. اعتراف به این که بهتر بود به موازات کلی گویی های مرسوم راجع به این که برای بهبود فرهنگ شهروندی «آیا باید اقدامات بلندمدت ساختاری را در دستور کار قرار داد و یا اقدامات کوتاه مدت از جنس آموزش و تبلیغات» را؛ سازوکارهایی اثربخش، انگیزه افزا و انرژی بخش را اندیشه می کردیم و مبنای عمل قرار می دادیم.

3. اعتراف به این که در موضوع بهبود فرهنگ شهروندی، بیشتر در باره «نوع اقدام» حرف زده ایم و بحث کرده ایم اما از «شیوه اقدام»، که از دید ما منشاء تعاملی و ارتباطی دارد، کمتر صحبت کرده ایم.

4. اعتراف به این واقعیت که سیاستگذاری ها، برنامه ریزی ها، تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها در موضوع بهبود فرهنگ شهروندی، بدون مشارکت فعال و واقعی مردم (یعنی سوژه های اصلی موضوع)، از رهگذر گفتگوهای محدود، عمودی، بالا به پایین، دستوری، نابرابر، تقلیدی، یک سویه و معطوف به نظر مجریان، صورت گرفته است. بنابراین طبیعی است اگر بین تشخیص همگان و کارگزاران از نظر موضوع، فوریت، اولویت و شیوه اقدام، کمتر اشتراک نظر و هماهنگی وجود داشته باشد.

5. اعتراف به این واقعیت که مفاهیم متفاوت «تبلیغ»، «آموزش»، «اشاعه» و «فرهنگ سازی» را به جای یکدیگر به کار برده ایم و به تمایزات معنایی و تفاوت های کاربردی و الزامات و ملاحظات آنها توجه نداشته ایم و همین موضوع، تصورات اشتباه ما را نسبت به واقعیت موضوع (و در نتیجه تداوم اقدامات غیر موثر) موجب شده است.

6. اعتراف به این واقعیت های گزنده و تلخ که برخلاف ادعاهای مان، هنوز به جای تعامل به تبلیغ می اندیشیم؛ هنوز به جای گفت و گوی چندسویه، آزاد و برابر به ارایه سخنرانی یک طرفه می اندیشیم؛ هنوز وسایل ارتباط جمعی را محدود به رسانه های پخش متمرکز می دانیم و آنها را نیز ابزار ابلاغ پیام می دانیم تا میانجی تعاملات اجتماعی؛ و هنوز نتوانسته ایم سهم و نقش اثرگذار و روزافزون ارتباطات شبکه ای را در راهبردهای ارتباطی خود، جایگزاری کرده و برای آن نقش محوری قایل شویم.

7. اعتراف به این که همواره در مقام بیان و اظهار، از مردم انتظار اعتماد و مشارکت جویی داشته ایم اما در مقام عمل، نه به آنان اعتماد کرده ایم و نه سازوکارهای مشارکت آنان را برقرار ساخته ایم.

8. اعتراف به این که خواسته یا ناخواسته، «انتقاد» را «تخریب»، «صراحت» را «گستاخی»، «مشارکت» را «همسویی و حمایت» از نظر خود؛ و رای و نظر خود را بدون هر نوع منازعه «خیر و صلاح عموم»، و «تشخیص» خود را «نیاز و انتظار» مردم تعریف کرده‌ایم!

9. اعتراف به این واقعیت تلخ، که برخلاف پنداشت های فردی، که خود را فردی آزاد اندیش و پذیرای نظر و دیدگاه مخالف می دانیم، در ذهن و درون و رفتار خود، مَنِشی آمرانه و استبدادی داریم و توسعه گفت و گوی آزاد و انتقادی را تهدید تلقی می کنیم.
با این مقدمه طولانی اما ضروری، برای تبیین الگوی «شهروند ارتباطی و رویکرد شبکه ای» بحث را از مفهوم شناسی شروع می‌کنم.

شهروندی: از فرآيندهاي جامعه مدرن است. داراي مرزهاي تعريفي خاص است. برخاسته از نگرش عقلاني نسبت به قانون و حقوق افراد در جامعه است. ارتباط زیادي با مفاهيم جامعه مدني، دموكراسي و حاكميت خوب دارد. دولتها براي تثبيت موقعيت اجتماعي و سياسي خود، موضوع شهروندي را در اولويت قرار داده اند. شهروندی از عوامل بنيادين گسترش سرمايه اجتماعي، و دارای رابطه نزدیک با اخلاق و روابط اخلاقي است. با زندگي برخاسته از تجدد و فرهنگ انسان اجتماعي در هم آميخته است. امروزه مفهوم شهروندي با مفهوم و نگرش آن در قرن 20 بسيار متفاوت است. حقوق شهروندي داراي حوزه ها ي مختلفي است و در كنار حقوق مدني، سياسي و اجتماعي، حقي نيز به نام حقوق فرهنگي وجود دارد.

فرهنگ شهروندی: مجموعه ای از ارزش ها، نگرش ها و قوانین مشترک بنیادی است که دربردارنده ی احساس تعلق، تعهد و احترام به میراث مشترک، و همچنین تشخیص حقوق و تعهدات شهروندی می باشد. فرهنگ شهروندی که بهتر است به آن شهروندی فعال و تعهد شهروندی گفته شود، یک مفهوم وسیع است که با روح جمعی قرابت دارد. این مفهوم هم اشاره به یادگیری زندگی جمعی دارد، و هم شامل کسب ارزش ها، نگرش ها، مهارت ها و وفاداری به تعهدات شهروندی است. موضوع کلیدی در فرهنگ شهروندی، کسب سرمایه ی اجتماعی است. سرمایه ی اجتماعی، ظرفیت و استعداد تعامل و همکاری بین مردم و نهادها برای رسیدن به خیر جمعی است. از ویژگی های فرهنگ شهروندی، احساس تعلق، اعتماد و امید به آینده، عزت نفس و فروتنی، همکاری عمومی، دیدگاه باز، وحدت سنت و مدرنیته (گذشته و آینده) می باشد.

عناصر فرهنگ شهروندی: فرهنگ شهروندی یک محصول جمعی است؛ فرهنگ توسط جامعه ساخته می شود. فرهنگ شهروندی یک طیف است؛ یعنی این که فرهنگ در مقابل بی فرهنگی قرار نمی گیرد، بلکه از جنبه های مختلف درجات متفاوتی به خود می گیرد. فرهنگ شهروندی از ترکیب عناصر مختلفی تشکیل شده است که از آن جمله شهروندان، دولت و عرصه عمومی است.

مفهوم و پدیده شهروندی در ارتباط با سه عرصه «عمومی»، «دولتی» و «خصوصی» است. در عرصه «عمومی»، عنصر آرمانی «سازمان کارآ و اثربخش» است. در عرصه «دولتی»، عنصر آرمانی «حکمروایی خوب» است. در عرصه «خصوصی»، عنصر آرمانی «شهروند فعال» است.

حکمروایی خوب دارای ۸ مؤلفه اصلی است: مشارکتی بودن، اجماع محوری، پاسخگویی، شفافیت، کارایی و اثربخشی، مسئولیت پذیری، عدالت جویی (عدم تبعیض)، قانون مداری.

در عرصه عمومی، نهادها و سازمان های های مختلفی وجود دارند. روابط عمومی ها از جمله ی این سازمان ها هستند. یک معیار خوب برای قضاوت در باره عرصه عمومی، به عنوان یکی از عناصر تشکیل دهنده فرهنگ شهروندی، سازمان های کارا و اثربخش است. شاخص های مختلفی برای سنجش کارایی و اثربخشی سازمان ها وجود دارد که دو نمونه آن عبارتند از: 1. ویژگی ها و ارزش های پنجگانه GREAT (شامل: حاکمیت، مسئولیت پذیری، اخلاقیات، پاسخگویی و شفافیت)؛ و 2. ارزش های مدیریت دولتی نوین(NPA) (شامل: مشارکت کارکنان و شهروندان در مدیریت سازمان، گسترش دامنه ی انتخاب شهروندی ، عدالت اجتماعی ، پاسخگویی بروکراتیک و توجه به اصول اخلاقی ، عدم تمرکز و بروکراسی زدایی، مسئولیت اداری نسبت به اثربخشی برنامه ، توجه داشتن به زمینه های سرمایه اجتماعی و اعتماد ).

«شهروندی فعال» دارای 3 مؤلفه اصلی است. رعایت قوانین، مسئولیت پذیری و مشارکت جویی

فرهنگ شهروندی نقطه تلاقی و نتیجه حکمروایی خوب، سازمان کارآ و شهروند فعال است. فرهنگ شهروندی مناسب ایجاد نمی شود مگر این که دولت، سازمان ها و شهروندانی مسئول و متعهد داشته باشیم. مشارکت، یکی از مهمترین عوامل تحقق فرهنگ شهروندی است. مشارکت باید آگاهانه باشد. شهروندان باید بدانند که پیامد، اهداف و منافع آنها در مشارکت، چه خواهد بود. مشارکت اگر آگاهانه نباشد، شناور و ناپایدار است. مشارکت باید عام گرایانه باشد. یعنی بدون خاص گرایی (قوم گرایی، جنسی یا مذهبی)، بدون جانبداری کورکورانه، شرایط را برای فعالیت گروه ها و نهادهای کارآ فراهم کرد.

  • رويكردهای بهبود فرهنگ شهروندی

1. رويكرد ساختارگرا: شهروند كسي است كه خود را به عنوان يك مؤلفه در ساختار شهر تعريف كرده است. لذا براي شهروند شدن، بايد شهر را در درون خود بسازيم. از نظر ديدگاه ساختاري، شرط اين كه شهروندان مسئولانه و مشاركت جويانه، حقوق را رعايت كنند و در ساختاري به نام كلانشهر روابط انساني سالم ايجاد كنند اين است كه ساختارهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي را تغيير دهيم،‌ مثلا احساس اجحاف را در نظام مديريت و سازمان از بين ببريم،‌ ساختار سياسي مبتني بر نوعي نگاه منصفانه و شايسته سالارانه باشد، ساختار اجتماعي دگرگون شود، قوانين حقوقي اصلاح شود، عدالت و آزادي تحقق يابد، فرصت‌هاي اقتصادي بيشتر شود، ... و بعد به سراغ تغيير رفتار شهروندي برويم.
نقد رويكرد ساختارگرا: امكان تغيير در شهروندان را پيش از تغيير در ساختارها، امكان پذير و پايدار نمي‌داند. اما اين ساختارها در يك فرايند تاريخي شكل گرفته‌اند و به راحتي قابل تغيير نيستند. ريشه‌هاي پنهان و تاريخي و تمدني ساختارها، در يك فرايند تاريخي و در يك چشم‌انداز دور تغيير مي‌يابند ضمن اين كه تضميني وجود ندارد كه با تغيير ساختارها، تغيير در ذهنيت‌ها و رفتارهاي شهروندان اتفاق بيفتد.

2. رويكرد عامليتي: بايد شهروندان را آموزش داد. ارزش‌هاي اخلاقي، ‌انساني، آگاهي‌هاي شهري را آموزش داد در مدرسه، ‌دانشگاه‌ها، رسانه‌ها و محيط، تا بياموزند. پيش فرض اين ديدگاه، این است که شهروندان براي جامعه مؤثر نيستند چون آگاه نيستند و از روي ناآگاهي است كه خوب نيستند. لذا باید ذهنيت‌ها را به كمك آموزش، تغيير دهيم.
نقد رويكرد عامليتي: تقليل دادن شهروندان به وجوه شناختي و ذهني،‌ اشتباه است چون شهروندان صرفاً بر اساس وجوه ذهني، عقلي و شناختي، رفتار نمي‌كنند. شناخت و آگاهي به تنهايي براي جلوگيري از يك رفتار اشتباه كافي نيست، چون كنش ما را وجوه عاطفي، غريزي و اميال هم شكل مي‌دهند. استراتژيهاي ابداعي ما تابع موقعيت‌هاي روزمره است و در چارچوب مكانها و موقعيت‌هاي معين، رفتارهاي خود را بروز مي‌دهيم كه «خود» فقط يكي از عوامل بروز دهندة آن رفتار است. براي اين كه انسان خوبي باشند،‌كافي نيست كه به مردم بگوييم خوب باشيد، هم بايد شرايط خوب را فراهم كنيم و هم عواملي ديگر را. لذا صرفاً با نصيحت، مددكاري، مشاوره، تبليغات و آموزش نمي‌توان شهروند خوب تربيت كرد، چون موجوديت انسان محدود به وجه روانشناختي وي نمي‌شود. اين يك سوء تفاهم و يك خطاي ويرانگر در مورد برنامه‌ريزي فرهنگي است، زيرا سوژه فرهنگي را نه تنها خلق نمي‌كنيم، بلكه ماسك‌ها و نقابهايي را براي توجيه سوء مديريت‌ها و سرپوش گذاشتن بر كاستي‌ها و نواقص جامعه، ايجاد مي‌كنيم.

3. رويكرد شبکه‌ای: این رویکرد، هم ساخت و هم عامليت را مي‌بيند. رويكرد شبكه‌اي، سياست شهروند ارتباطي را دنبال می کند؛ یعنی نه شهروند تبليغاتي، موعظه و نصيحت، که به ابعاد روانشناختي تقلیل یافته و نه شهروند متعهد به ساختارها).
بر اساس این رویکرد، كلانشهر در لحظه اكنون، چيزي جز يك شبكه نيست. شبكه‌اي از جريان‌هاي مختلف اقتصادي (تبادل و ارتباط كالاها، پيامها، اقتصاد، سياست‌ها، تاريخ‌ها، مذهب‌ها، زبانها، تكنولوژيها و ...). يك شبكه عظيم و دائماً پويا، غيرقابل پيش بيني، سيال، پيچيده، متناقض، ناهمگن، ناهم‌جنس، وسيع و بزرگ. كلانشهر، شبكه‌اي است كه داراي دو بُعد مادي (سرزميني) و ذهني (تصوري) است.
ادراك مفهومي و تجربة زيستة ما، تصور ما را از مفاهيم مختلف از جمله كلانشهر، شكل مي‌دهد و مبناي داوريهاي ما و شيوة زندگي ما مي‌شود. امروزه، شبكه و رسانه تنها يك ابزار نيست، بلكه يك ساختار،‌ يك محيط، يك زبان و يك جهان است كه در ما است و نه در بيرون ما. در نتيجه هر يك انساني، يك محيط و ساختار است و يك موجود منفعل تقليل يافته نيست.
كلانشهر،‌ حيات ذهني كه براي انسانها ايجاد مي‌كند، يك بُعد شبكه‌اي و معنايي دارد. لذا شبكه، جهانشهر و مايند اسكيپ، مفهوم كلانشهر را مي‌سازند. انسان كلانشهري، مثل كلانشهر يك شبكه جهاني و سوژه‌اي رسانه‌اي شده و سوژه‌اي پيچيده است. هويت شهروند كلانشهري بسيار متمايز و متفاوت از ساكن شهر و روستا است چون او يك انسان صرف نيست بلكه يك محيط و يك هستي است.
در این فضاي شبكه‌اي، ماهيتِ رفتار و كردار و گفتار شهروندان نیز شبكه‌اي است. باتوجه به اصل تسری، اكثر ويژگي هايي كه با آنها سروكار داريم،‌ ويژگي هايي است كه در شبكه‌اي تعامل‌ها، آنها را به دست آورده‌ايم. لذا مباحث تحليل شبكه، در سالهاي اخير خيلي اهميت پيدا كرده است. هم ارتباطات مجازي و هم ارتباطات واقعي، نقش بزرگي در شكل‌گيري شخصيت ما و رفتار ما و برداشت ما از مفاهيم و جهان پيرامون دارند.
شهر يك شبكه است. در فضاي شبكه‌اي شدة اكنون ما، نه تنها انسانها با رفتار و گفتار و خلاقيت خود نقش مولد و تاثيرگذاري را در محيط ايفا مي‌كنند، بلكه تك تك عناصر مادي و غيرمادي حاضر در محيط، تحت تاثير عامل شبكه، قدرت خلاقيت و سوژه‌گي يافته‌اند. (قدرت فاعليت و عامليت و تاثيرگذاري كه در گذشته اين گونه نبود). لذا ما آگاهانه و ناخودآگاه، سعي داريم كالبد را به گونه‌اي بنا كنيم كه قدرت زيبا شناختي و آبرو و شأنيت را داشته باشد. از سوي ديگر، كارخانه‌هاي توليدي توضيح مي‌دهند كه ما مي‌توانيم ويژگيهاي مورد نظر شما را برآورده كنيم. لذا شبكه توليد كنندگان،‌توزيع كنندگان و زنجيره‌اي از عوامل به گونه‌اي در قالب شبكه‌اي با هم تعامل مي‌كنند كه به شيء توجه خاص داده شود. گويي كه اين شيء از شأنيت انساني برخوردار است. تمام اجزاي شهر، بدين گونه است. تفسير كردن وجوه نمادين يك ساختمان، ‌نشان مي‌دهد كه تمام اجزا، داراي فاعليت و عامليتي شده است كه تاكنون كمتر سابقه داشته است. محيط شبكه‌اي، براي همه چيز ميداني وسيع باز كرده است.
در چنين فضايي، وقتي از شهروندي صحبت مي‌كنيم، يعني بايد شهروندي را با توجه به مجموعة عناصر غيرانساني هم درنظر بگيريم. و لذا نمي‌توانيم شهروند را به عنوان يك امر منتزع، مجرد ببينيم كه علاوه بر ابعاد شناختي و غريزي، ابعاد شبكه‌اي هم به عنوان عامل اصلي و مهم نقش آفرين است. بنابراین در رویکرد شبکه ای، فرهنگ این گونه تعریف می شود:
فرهنگ عبارت است از فرايند توليد،‌ توزيع، مصرف (كاربست) معاني و نمادها. وهرشكل از تفسيراين فرايند، يك فرايند ارتباطي است. فرهنگ همچنین عبارت است از مجموعه‌اي از گفتارها، كردارها و اشياء كه از طريق آنها ارتباط برقرار كرده و تجارب و معاني خود را با ديگران به اشتراك مي‌گذاريم.
در رویکرد شبکه ای، فرهنگ شهروندي، به معنای برقراري مجموعه‌اي از ارتباطات، رفتارها و كردارها در يك محيط كلانشهري است كه از طريق آنها فرايند توليد، توزيع و مصرف نمادين صورت بگيرد. با توجه به اين كه فرهنگ شهروندي يك امر تاريخي، زماني و مكاني است، در اين فرايند، ‌آنچه توليد، ‌توزيع و مصرف مي‌شود، يك فرايند ارتباطي است. بنابراین، فرهنگي شهروندي از طريق تعاملات شكل مي‌گيرد.
فرهنگ شهروندي هميشه وجود دارد، اما در مورد ايده‌آل بودن يا نبودن آن مي‌توانيم قضاوت ارزشي داشته باشيم. لذا صحبت از جهت دادن و تغيير و ارزيابي انتقادي و دستكاري محتواي فرهنگ شهروندي است و نه ايجاد آن، و اين كار از طريق فرايندهاي ارتباطي امكان پذير است.

  • گام‌هاي عمل در رویکرد شبکه‌ای:

1. درك: یعنی سازوكارهاي تعامل را در يك فضاي شهري خوب بشناسيم (اعم از تعاملات رو در رو، رسانه‌اي، مجازي، و تعیین این که نوع آنها چگونه است؟ چه مقدار و در چه موقعيت‌هايي، با چه ابزارهايي و چگونه و چرا ارتباط برقرار مي‌كنند؟)
2. تحليل انتقادي شبكه‌هاي تعاملي: اگر به چنين شناختي رسيديم، بررسي آسيب شناسانه و انتقاداتي تعاملات ارتباطات و شبكه‌هاي شهروندان در محيط مورد نظر (چه گروه‌ها و عناصري به حاشيه رانده شده‌اند؟ آيا معماري شهر، مانع از توليد معنا شده يا محيط زيست يا آدمها يا خانواده يا تكنولوژي؟ چون همة اين عوامل نقش تعيين كننده دارند، آيا ارتباطات، سازنده است يا مخرب و انرژي منفي در سيستم توليد مي‌كنند و پايداري و مقاومت و جهت‌گيري درست سيستم را به هم مي‌زنند؟)
از آنجا که هدف ما، كرامت انسانها هست و نه تكنولوژي و ساختمانها و ...، بحث آسيب شناسي شبكه‌هاي ارتباطي، بايد با اين نيّت انسان‌گرايانه صورت بگيرد.
نتايج مطالعات نشان داد، در كشورهاي توسعه يافته غربي، حجم سرمايه‌هاي فيزيكي در شهرهاي بزرگ 30% و سهم سرمايه‌هاي اجتماعي و فرهنگي مانند اعتماد و عضويت در نهادهاي مدني و كنش‌هاي داوطلبانه، ارزش‌هاي انساني، مهارتهاي ذهني و توانايي‌هاي زندگي،‌ سلامتي، بهداشت و ...) 70% سرماية شهر را تشكيل مي‌دهد. در كشورهاي در حال توسعه، اين نسبت برعكس است و اين بحران اصلي كشورهايي مانند كشور ما است كه در فرايند توسعه، هنوز داريم با گفتمان برنامه‌هاي عمراني پيش مي‌رويم. تمام فعاليت‌هاي توسعه‌اي ما بايد در امتداد توسعة شبكه‌هاي ارتباطاتي و تعاملي انساني قرارگيرد. اگر اين شبكه را درست بسازيم، فقر و عدم بهداشت هم مانع از كيفيت ويژه جوامع نخواهد شد و شهروندان، به رغم فقر و عدم بهداشت، شهروندان خوبي خواهند بود. لذا نه نگاه‌هاي ساختاري و نه نگاه‌هاي عامليتي، كارساز نيستند. شبكه را نه پول و نه سرمايه فيزيكي لزوماً نمي‌سازد. شبكه ارتباطات و تعاملات، موجب تعادل بخشي و پاسخگويي به نيازهاي واقعي آحاد جوامع مي‌شود. اين كه شهروندان خوب يا بد باشند، بستگي دارد كه در چه شبكه‌اي قرار داشته باشند و چه نقشي در آنجا ايفا مي‌كنند. ويژگيهاي انساني، مُسري است و از طريق شبكة تعاملات سرايت مي‌يابد.
تربيت شهروند، يعني توليد سوژه. و اين امر نه از طريق نصيحت و نه از راه ساختارها محقّق نمي‌شود. يعني شكل‌گيري و صورت بندي انسانِ نوعي در يك شبكة ارتباطي متشكل از تمام عناصر و اجزاي شهري.
ايدة اصلي بايد گفت و گوي اجتماعي باشد و حاكميت بايد با استفاده از همة ظرفيت‌ها و امكاناتي كه دارد،‌ امكان گفتگوي همه اجزاي شبكه با يكديگر را فراهم، تسريع و تسهيل كند. گفتگو يعني پيدا شدن امكانِ شنيدن صداهاي ديگر، بدون توجه به تمايزات جنسيتي، قومي، مذهبي، نژادي و حتي ابعادي غير انسان (كه مولّد معنا هستند). بايد بتوانيم همه اجزا را به صدا در آوريم و صدايشان را گسترش دهيم و تفسير كنيم. باز كردنِ حوزة عمومي و تضمين امنيّت و آزادي بيان شروط اساسي ارتقاء فرهنگ شهروندي است. توسعه، نشر و ترويج تحقيقات به صورت گسترده، تا مردم بدانند در چه شرايطي قرار گرفته‌اند، هويت چگونه ساخته مي‌شود و كاركرد زبان و معنا در فضاي كلانشهري چيست.
بايد انبوهي از دانش راجع به مسائل جزئي زندگي را در اختيار مردم قرار دهيم تا خودِ مردم بتوانند با استفاده از آنها در يك فضاي گفتگويي و همنشيني بر اساس ارزشهاي مورد قبول به نتيجه برسند كه چگونه مي‌توان انساني‌تر و اخلاقي‌تر زندگي كرد؟
مهم اين است كه چه مي‌گوييم و چگونه (در چه شبكه‌اي از تعاملات) صحبت مي‌كنيم. شبكه تعاملات مي‌تواند شادي و خوشبختي ما را بگيرد يا برعكس بيفزايد. لذا اين مهم است كه شبكة تعاملات را درست بشناسيم. در هر موردي بايد تحليل شبكه كنيم و ببينيم نقش شبكه در اين موضوع چه بوده است؟ تحليل شبكه بايد به دانش عمومي تبديل شود.
براي دانش عملي، به رشته پناه نبريم، براي مردم مهمتر از رشتة كارشناسان، حكمت عملي آنان است كه از نگاه فرارشته‌اي بر مي‌آيد. شبكه نقش تعيين كننده‌اي در هويّت خوديّت امروز ما دارد.
بايد احساس مسئوليت كنيم. عاشقانه توأم با احساس و اعتقاد، ‌حكمت عملي توليد و شهروند تربيت كنيم. بايد مردم را آگاه كنيم كه فقط اصلِ هر چيز اهميت دارد و نه شبه آن. اصل، آن چيزي است كه حس بودن و زندگي در آن است. حس، خود،‌توليد معنا مي‌كند. اگر پدر يا مادريم يا ...، پدر يا مادر واقعي باشيم.
در خودمان احساس اصيل بودن را توليد كنيم. يك مبارزه واقعي عليه فرايند شبيه‌سازي و فرماليسم كه خانواده‌هاي ميان تهي، دوستي‌ها و شراكت‌هاي ميان تهي ايجاد مي‌كنند. به يك درك از اصالت وجود، انسان واقعي و موقعيت‌هاي واقعي برسيم. لحن، ‌نيّت، ايمان و احساسمان را خالص كنيم تا بتوانيم تأثير بگذاريم.

  • روابط عمومی‌ها و شهروند ارتباطی

نظر به گسترش وسیع و روزافزون فناوری های نوین ارتباطاتی و بهره گیری آحاد مردم از وب هوشمند به ویژه با استفاده از تلفن همراه، ارتباطات شبکه ای مجازی به موازات ارتباطات شبکه ای سنتی، سهم و نقش بسزایی در شکل گیری تصور شهروندان از واقعیات اجتماعی یافته است. بنابراین، راهبردهای ارتباطی روابط عمومی ها باید به سمت الگوهای تعاملی تر مبتنی بر ظرفیتهای یادشده بازنگری شود.

لازم است بر روی یک مجموعه جدید از روش های ارتباطی، تمرکز یابیم تا راه های جدیدی برای فهم نقش ارتباطات در فضای عمومی فراهم شود و نقش سطوح مختلف ارتباطات را در توسعه فرهنگ شهروندی جدی بگیریم. در این خصوص سازوکارهای روابط عمومی ها بایستی به سوی توسعه تعاملات میان فردی، گروهی و سازمانی و ارتباطات میان آحاد مختلف جامعه پیش رود به گونه ای که ارتباطات از بالا به پایین و عمودی، جای خود را به ارتباطات افقی، غیر دستوری، مفاهمه ای، مشارکتی، آزاد، برابر و همه جانبه دهد.

با توجه به نقدهای مطرح شده درخصوص مفهوم سنتی شهروندی، باید درنظر داشت که اکنون انواع دیگری از تجارب شهروندی، هویت و ابعاد شهروندی، در پیوند با سایر تجربیات اجتماعی، تجربیات چند ملیتی، جریان اطلاعات، هویت سیاسی و برداشت ذهنی پیدا شده است. بنابراین در حوزه های ارتباطات سیاسی، ارتباطات اجتماعی و ارتباطات فرهنگی، سمت و سوی مباحث، رویکردها و گفتگوها به سوی رابطه بین شهروندی و ابعاد ارتباطیِ حقوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می رود. سازمان های روابط عمومی نیز باید جهت گیری ارتباطی خود را با این تحولات همراستا کنند.

پویایی اجتماعی جدیدی که شاهد آن هستیم، پیوندی قوی با تحولات ارتباطی دارد، به طوری که نوع جدیدی از تجربیات شهروندی نوظهور را شاهدیم که بر روی خودِ فرایندهای ارتباطی تمرکز یافته است. برای درک جهان اجتماعی و ارتباطی معاصر در یک رویکرد تعالی گرا لازم است به سرنخ مهم ارتباطات شهروندی توجه داشته باشیم.

در طلیعه قرن بیست و یکم، می توان عصری متفاوت را دید که در آن عنصر ارتباطات هم کلید واژه فهم تغییرات است و هم شاه بیت خروج از بن بست ها و بحران های فراگیر پیش روی بشریت، مشروط بر آن که سازوکارهای آن را به درستی بشناسیم و از ظرفیت های آن به نحو مناسب استفاده کنیم. ابعاد ارتباطی، فرهنگی و اجتماعی شهروندی نیاز به شکستن مرزهای ایستای پیشین دارد، تا بتواند رویکردی واقع بینانه تر و پاسخگو تر را معرفی کند.

به باور ما باید در باره ی محور قرار گرفتن ارتباطات به عنوان یک مقوله مستقل و مرکزی در موضوع توسعه فرهنگ شهروندی تفکر جدی را آغاز کرد. دستاورد این تکاپو، غلبه یافتن بر ذهنیت ها و تفکرات محدود موجود است که شیوه توسعه فرهنگ شهروندی را درست و واقع بینانه درک نکرده اند و بنابراین نحوه تحلیل و تصمیم گیری آنان چاره ساز نیاز و فوریت امروز جامعه ما نیست.

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید،
واژه را باید شست؛
واژه باید خودِ باد،
واژه باید خودِ باران باشد.
- زنده یاد سهراب سپهری

برچسب‌ها