او كه پيش از اين نيز بارها در آثار سينماي دفاعمقدس نقشآفريني كرده اين بار تجربه جديدي را خلق كرده است. در «ميهمان داريم» برخلاف ديگر نقشهايي كه وي تاكنون در اين حوزه ايفا كرده، اينبار لباس رزمندگي را بر تن فرزندانش كرده و خود در نقش پدر حضور دارد. از اينرو قطعا براي اين بازيگر حرفهاي سينما نيز اين فيلم از جايگاه ويژهاي در كارنامه اش برخوردار است.حضور مجدد او در اين عرصه بهانه اي شد تا اينبار با او درباره سينماي دفاعمقدس و اهميت اين موضوع در سبك زندگي شخصياش به گفتوگو بنشينيم. پس از 2سال دوري او از سينما، حالا پرستويي با نقش آفريني جديدش، حرفهاي ناگفته زيادي را با خودش آورده است؛ از كم كاري در سينماي دفاعمقدس تا بيتوجهي به زندگي يادگاران جنگ و ناخوش احوالي سينماي ايران.
- آقاي پرستويي قطعا شما در انتخاب نقشهايتان به ويژگي هاي شخصيت توجه داريد. از اينرو عمدتا انتخابهايتان با موفقيت همراه است خصوصا در حوزه دفاعمقدس. هميشه شخصيتهايي كه در اين دسته از آثار بازي كردهايد به يادماندني بوده و با مخاطب ارتباط خوبي برقرار كردهاند. از اينرو بايد حاج ابراهيم «ميهمان داريم» هم از اين قاعده مستثني نباشد. اما فكر ميكنم در كنار نگاه حرفهاي، شما عرق و علاقه خاصي به خانواده شهدا و جانبازان داريد و يكي از دلايل حضورتان در اين آثار به اين موضوع هم برميگردد.
يكي از جذابيتهاي اين كار براي من جدا از مقوله بازيگري، علاقهاي است كه من نسبت به اين افراد و اين فضا دارم. به همين دليل احساس كردم كه شايد براي نخستين بار است كه فيلمي درباره خانوادهاي ساخته شده كه 3فرزندش شهيد شدهاند. از طرف ديگر بخشي از جذابيت اين اثر فضايي است كه اين فيلم دارد بهطوري كه تمامي اين اتفاقات در رؤياي پدر و مادر اين شهيدان ميگذرد. اين ويژگيها براي من به لحاظ معنايي ارزشمند بود. همانطور كه پيش از اين هم عنوان كردهام، هر زماني كه در چنين آثاري حضور داشتم به اين خاطر نبوده كه بخواهم لطفي به خانواده هاي آنها يا به جانبازان بكنم يا حتي ترحمي در ميان باشد و شعارگونه تقدير و تشكر خودم را بيان كنم. قدرداني كردن و ارزش گذاشتن به اين افراد در جامعه يك بخش از اين موضوع است. ميخواهم بگويم اين عزيزان نبايد فقط در يك هفته دفاعمقدس با كلي هزينه به ياد همه بيايند و بعد از آن هم تا سال ديگر فراموش بشوند و بروند. موضوع براي من زماني لذتبخش است كه اين هزينه هاي را صرف درمان بازماندگاني كنيم كه بهعنوان جانباز به سختي در آسايشگاهها زندگي ميكنند.
- شما در زندگي روزمره، جداي از بازيگري و سينما هم زياد براي اين موضوع وقت گذاشتهايد. نمونهاش آن جانباز شيميايي بود كه بايد به خارج اعزام ميشد و شما تلاش كرديد اين اتفاق بيفتد.
براي همان كار، كلي مورد مواخذه قرار گرفتم و حتي تهديد شدم. گفتند حتما با اين كارها ميخواهد نامزد يك جريان سياسي شود. ما جانبازي داريم كه ۷۵ بار سابقه عمل دارد، جانبازي كه سابقه 2سرطان دارد و... من همچنان با اين افراد مواجه هستم و با آنها رفاقت دارم. براي يكي از جانبازان ما نتوانستيم حتي مديران بنياد شهيد وقت را مجاب كنيم كه مراحل درمان وي را دنبال كنند. رئيسجمهور دولت قبلي حتي زير نامه اين عزيز را امضا كرده بود تا او را به آلمان براي درمان اعزام كنيم. درحاليكه اين مدير ميگفت ما يكبار او را فرستادهايم! گفتم مگر سفر مكه و سوريه است كه يكبار او را فرستاديد. ما جانبازي داريم كه 4خانه فروخته است تا درمان شود. روزي ۵۰۰ سيسي مرفين مصرف ميكند. بعد جوابي كه من در قبال اين عزيزان از مديران ميشنوم اين است كه اين افراد معتاد هستند. اگر اين افراد معتاد شدهاند شما با آنها اين كار را كرديد. اگر معتادند بهخاطر ملت ايران اينگونه شدهاند. بهخاطر دردشان معتاد شدهاند. آنها براي لذتشان سراغ اينگونه مسكنها نرفتهاند!
- پيگيري مشكلات اين عزيزان به دغدغه شما تبديل شدهاست.
اين هميشه براي من درد بوده و مدتي است در هفته دفاعمقدس ديگر محال است جواب شخصي را بدهم و از اين موضوع پرهيز ميكنم. به اين دليل كه فقط اين يك شو تلويزيوني است كه ميخواهند شهر را آذين بندي كنند تا اين هفته را مبارك بشمارند. درحاليكه ما جانبازاني را داريم كه در خانههايشان از مادر يا دخترشان سيلي ميخورند براي اينكه حالشان خوب شود. چون موج آنها را ميگيرد. من به اين قشر از افراد عرق و علاقه خاصي دارم. هميشه فكر ميكنم اين افراد جزء خانوادههاي ما هستند. نزديك شدن به اين آدمها لطفي به آنها نيست. هربار كه به اين افراد نزديك ميشوم و لباس آنها را به تن ميكنم در واقع به زندگي روزمره خودم كمك ميكنم.
- حالا فكر ميكنيد با اين فيلم در نقش يك پدر شهيد ميشود دردي از اين فضا دوا كرد؟
ما هنوز فكر ميكنيم كه خيلي كار دفاعمقدسي انجام دادهايم. درحاليكه خيلي در اين حوزه قدم برنداشتهايم. ما هنوز سراغ خيلي از موضوعات نرفتهايم. من معتقدم نزديك شدن به اين افراد و نمايش شرايط و زندگي آنها ميتواند در قرن ۲۱ به درد روزگارمان بخورد. به همين دليل بارها روي اين موضوع تأكيد كردم به جاي اينكه دم در خانهها مجلات تبليغاتي بيندازيم، يك كتاب «بابا نظر»، «دا» يا «پايي كه جا ماند» به آنها هديه دهيم. اين بهتر از آذين كردن يك هفته شهر براي هفته دفاعمقدس است. متأسفانه در حال حاضر در بخشهاي دولتي هم اين موضوع رخنه كرده كه ساخت چنين فيلمهايي برگشت سرمايه ندارد. هنوز اگر يك كارگرداني جسارت داشته باشد كه به سراغ كتاب «بابا نظر» برود و با اقتباس از آن فيلم بسازد به عقيده من برتر از «سرباز رايان» خواهد بود.
- «ميهمان داريم» سراغ خانوادهاي رفته كه 3شهيد و يك جانباز دارد. روايت زندگي يك پدر و مادر شهيد است. شما هم ديگر از خط مقدم كمي عقب آمدهايد و حالا پدر شهيد شدهايد. چگونه اين تجربه را خلق كرديد؟
من روز اول هم اين مثال را براي آقاي عسگرپور عنوان كردم و تأكيد داشتم با توجه به تجربهاي كه پيش از اين داشتهام، اين بخش داستان برايم ناشناخته نيست. وقتي برادرم به شهادت رسيد در ترمينال جنوب زندگي ميكرديم و كوچه ما كوچه آشتيكنان بود. يادم هست روزي به خانه رفتم و ديدم همه همسايهها دم در خانه ما جمع شدهاند. از آنها پرسيدم كه چه اتفاقي افتاده است و متوجه شدم از صبح مادرم در را بسته است و همه فقط صداي ناله و شيون او را ميشنوند و در را هم باز نميكند. وقتي از بالاي در نگاه كردم ديدم كه مادرم نشسته است و برادر شهيدم هم سرش را روي زانو او گذاشته و دراز كشيده است. من واقعا برادرم را ديدم كه روي زانو مادرم با لباس سربازي دراز كشيده است. ولي واقعيت اين بود كه مادر من ماكت برادرم را ساخته بود. او لباس و پوتين و عينكش را كنار هم بهگونهاي نشانده بود كه انگار برادرم خوابيده است و مادرم با او صحبت ميكرد. وقتي موضوع فيلم «ميهمان داريم» به من پيشنهاد شد شوكه نشدم. چون واقعا خيلي از اين آدمها هستند كه اينگونه زندگي ميكنند. همه ما ماجراي «ننه علي» را در بهشتزهرا به ياد داريم كه چند سال پيش فوت كرد. تنها كسي بود كه از روز شهادت پسرش تا زماني كه خودش فوت كند در بهشت زهرا ميخوابيد. قطعا اين مادر ميداند كه پسرش را از دست داده است اما نميخواهد فراموشش كند. ما از اين مادرها در جامعه زياد داريم. به همين دليل وقتي چنين فيلمي ساخته ميشود، مطمئنم آن طيفي كه خودشان گرفتار اين مسائل هستند از ديدن اين اثر لذت ميبرند. ممكن است ديدن چنين تصاويري آنها را آرام كند چون با اين مسائل درگير هستند. از طرفي هم ما با ديدن اين فيلمها بهخودمان ميآييم. بعضي اوقات يادمان ميرود كه كي هستيم؟ فكر ميكنيم خيلي راحت در اين كشور انقلاب شده و بعد ۸سال جنگ كرديم و عدهاي كشته شدند و ما هم زندگي خودمان را ميكنيم. درحاليكه خودمان را فراموش كردهايم. خيلي زود خودشيفته و خود بزرگ بين ميشويم. خيلي راحت به هم انگ ميزنيم. متأسفانه در همين حوزه سينما با اين مسائل روبهرو هستيم. ما همديگر را دوست نداريم و مدام به هم تهمت ميزنيم. نسبتهاي دروغ به هم ميدهيم. زندگي امروز ما اين است، درحاليكه ما در جامعه افرادي را داريم كه مثل خانواده «ميهمان داريم» و با رؤيا و تخيلشان زندگي ميكنند.
- آقاي پرستويي بهنظر ميرسد از اين شرايط گله داريد و شايد به همين دليل بود كه مدتي ترجيح داديد در سينما حضور نداشته باشيد.
بعد از فيلم «سيزده ۵۹» من 2سالي در سينما فعاليتي نداشتم. من يك زندگي ساده دارم با يك حقوق كارمندي. من در آن زمان دوري از سينما براي خودم خلوت كردم. البته كنارهگيري نكردم. وقتي ديدم دعواست و همين خانه سينما را با القاب مختلف تعطيل كردهاند، ترجيح دادم از يك جايي به بعد به خلوتم بروم. چون نميخواست مثل بقيه آدمها شوم. نياز داشتم خودسازي كنم. من در آن زمان با هيچ جا ارتباط نداشتم. حتي پايم را در شهر نميگذاشتم. دقيقا خاطرم هست زماني بازگشتم به تهران كه دوستان در خانه سينما اعلام كردند كه زلزله شده و به در خانه بياييد. وقتي آمدم در خانه سينما نخستين انگي كه به من زدند اين بود كه معتاد شدهام. چون ۲۰ كيلو لاغر شده بودم. درحاليكه هر روز كوه ميرفتم. بعد در سايتهاي ديگر نوشتند كه پرستويي در يك سكوت خبري از بازيگري خداحافظي كرد! و در حال كشاورزي كردن است. منبع خبر را هم پيدا كردم. اما نميدانم اينچنين نان خوردني چقدر ارزش دارد؟! فقط به خاطر اين است كه اگر مطلبي جنجالي نباشد اصلا خوانده نميشود. مانند برنامه هفت. من تا حالا پايم را در اين برنامه نگذاشتهام چون دلچركين شدهام. البته همان زمان هم به آقاي جيراني اعتراض خودم را بيان كردم كه شما حق نداشتيد خانم فريماه فرجامي را نشان دهيد يا آقاي پورعرب را. اين درد ماست. اين عزيزان جزء خانواده من هستند. اگر قرار است اين برنامه كاري براي آنها انجام دهد بهتر بود چراغ خاموش حركت ميكرد. من و دوست عزيزم حبيب احمدزاده در اين چند سال چند تا اعدامي را نجات داديم. چندين برنامه گلريزان در بندرعباس و... برگزار كرديم. وقتي مجموعهاي مثل «زير تيغ» پخش ميشود تأثيراتي در جامعه ميگذارد كه كلي از افراد بهواسطه آن آشتي ميكنند و يكديگر را ميبخشند و كلي آدم از چوبه دار پايين ميآيند. ما بايد با كمك هنري كه داريم فكر كنيم كه چه كار مفيدي ميتوانيم انجام دهيم. اما مينشينيم شب زندهداري ميكنيم و درباره آدمها و همكارانمان صحبت ميكنيم و مدام به يكديگر تهمت و افترا ميزنيم. بعد اسم خودمان را هم فرهنگي ميگذاريم! متأسفانه در چنين شرايطي (البته معتقد نيستم كه اين امر مطلق است) حتي بزرگان سينماي ما هم بهخاطر همين بحث و جدلهايي كه ميدانيم چيست، آلوده شدهاند. من عرق و علاقه خاصي به ابراهيم حاتميكيا دارم. تجربيات بسيار خوبي با هم داشتم. اصلا دلم نميخواست وي وارد چنين بحثهايي شود كه اخيرا در رابطه با آقاي كيارستمي مطرح كردهاند. من قصد نقد او را ندارم بلكه از سر دوستي و رفاقت اين موضوع را بيان ميكنم. من هنوز تجربه «آژانس شيشهاي» را به نوعي خرجش ميكنم يا تجربه «روبان قرمز»، «خاك سرخ» و... . ما مگر چند سينماگر در اين سينما داريم كه بايد با آنها پز دهيم. تعدادي جوان هستند كه ما به آنها افتخار ميكنيم. من 8سال است كه رغبت نكردم به جشنواره فيلم فجر بيايم. حتي فيلمهاي خودم را هم در اين رويداد نديدم. اصلا وضعيت جشنواره حالم را بد ميكند و شكل و شمايلي كه آدمها در آن حضور پيدا ميكنند مرا به هم ميريزد. من خودم را جدا از ديگران نميدانم. كساني كه ۴۶سال پيش اين هنر را به من آموختند بر اين موضوع تأكيد كردند كه هنر بايد در خدمت مردم باشد. به همين دليل سعي كردم از هنرم يا هر آنچه آموختهام براي مردم استفاده كنم.
- آقاي پرستويي شما هميشه بهويژه در عرصه دفاعمقدس با انتخاب نقشهايتان تلاش كرديد پيامي را از زاويه ديد خودتان مخابره كنيد. چه در سريال «زير تيغ» و چه در زمان «آژانس شيشهاي» و حالا هم كه در نقش پدر يك خانواده شهيد حضور داريد. آيا با انتخاب نقش حاج ابراهيم در «ميهمان داريم» قصد داشتيد توجه مخاطبين را به سمت افرادي از اين دست ببريد كه شايد فراموش شدهاند.
من هميشه به اين اعتقادم پايبند هستم كه كاري را بدون هدف انتخاب نكنم. اگر در نقش حاجكاظم حضور پيدا كردم، تلاش كردم با تمام وجودم و باورم در قالب اين نقش قرار بگيرم. هيچوقت نگاه كاسب كارانه به حضورم در فيلمي نداشتم حتي اگر نتيجه آن اثر متوسط شود. اگر ميبينيد كه حاجكاظم «آژانس شيشهاي» هميشه مورد توجه مخاطبين قرار ميگيرد و با آن ارتباط برقرار ميكنند در اصل درد خود من است و براي رسيدن به آن از تجربيات خودم بهره گرفتم. هر هنرمندي اگر نبض جامعهاش در دستش نباشد و شناخت درستي نسبت به جامعهاش نداشته باشد هيچ وقت اثرش نتيجه خوبي نخواهد داشت. من قطعا وقتي ميخواهم در نقش حاجابراهيم حضور يابم بايد اين افراد را خوب بشناسم و ويژگيهاي آنها را بدانم. من بارها در كودكيام چرخ فلكي را ديدهام كه در گوشه خانه حاجابراهيم است و سوار آن شدهام. من چنين آدمهايي را خوب ميشناسم. كار ما ديدن است. اگر زماني هر كدام از نقشهايم به دل مخاطب مينشيند، واقعا غره نميشوم اما خيلي هم تعجب نميكنم. چون تلاش كرده بودم كه اين اتفاق بيفتد. اين آدمها از ما خيلي دور نيستند كافي است به قطعه شهدا سري بزنيد، ميبينيد كه چه خانوادههايي هستند كه چندين فرزندشان به شهادت رسيده است. بهطور نمونه وجه پهلواني شخصيت حاجابراهيم را از پدر شهيدان پورزند كه قهرمان كشتي بودهاند گرفتهام. اين افراد دست نيافتني نيستند، وجود دارند. از طرفي هم احساس كردم اين اداي ديني است به خانوادههايي كه فرزندانشان را در اين راه دادهاند. البته به اين موضوع هم فكر كردم كه حاجابراهيم يك نقش كاملا متفاوتي براي من و حتي مخاطب است. براي خودم هم تجربه ديگري است چراكه هميشه خودم لباس اين افراد را به تن ميكردم اما اينبار لباس را به تن فرزندانم كردهام.
- سينماي دفاعمقدس هنوز براي شما آنقدر جذابيت دارد كه باز هم در آن كار كنيد؟
واقعيت اين است كه ما هنوز به خوبي به سينماي جنگ نپرداختهايم. درصورتي كه اگر سراغ سوژههاي مختلفي برويم حتي ميتوانند اين آثار سرمايههاي خود را هم برگردانند. ما در بخش تجهيزات و امكانات هم در حوزه دفاعمقدس شرايط خوبي نداريم. شهرك دفاعمقدس ما هيچگونه امكاناتي ندارد. بعد از بحراني كه در سينما وجود داشت كه گريبانگير ما شده بود، اين نخستين فيلمي بود كه به من پيشنهاد شد. آنقدر اين تجربه براي من لذتبخش بود كه حد و حساب نداشت. آرامش آقاي عسگرپور بهعنوان كارگردان واقعا مثالزدني است. خوشحالم بعد از يك مقطع خلوتي كه داشتم، با اين فيلم دوباره به سينما بازگشتم. اين فيلم با دل پاك ساخته شده است. همه آدمهاي «ميهمان داريم» با خلوص آمدهاند. اميدوارم آن نيتي كه تك تك ما پشت فيلم داشتيم به ثمر بنشيند و مخاطب هم با فيلم ارتباط برقرار كند. چون اين آثار تكليفشان روشن است. ايمان دارم اين فيلم جواب خودش را از مخاطبين خواهد گرفت. مگر آدمهايي كه درگير غرضورزيها و حب و بغض هستند يا درباره جناحبنديهاي سينماي نفتي و دولتي مدام صحبت ميكنند. اين اداي ديني است به اين خانوادهها. يك اثر هنري قرار نيست كه همه جهان را تكان دهد. همين كه بتواند تأثيرخودش را بگذارد بس است.
سينما جاي قرص و آمپول
يادم هست جشنواره دفاعمقدس همدان بود و من براي نمايش فيلم «آژانس شيشهاي» به اين شهر رفتم. وقتي وارد سالن سينما شدم ديدم كه يك مردي با عصا به سمت من آمد و همديگر را بغل كرديم. او وقتي من را ديد گفت: «من خودم عباس هستم. تركش در بدنم است و كميسيون پزشكي عنوان كرده كه بايد به خارج از كشور بروم اما مرا نميفرستند. مدتهاست با دارو زندهام. اما با نظر مدير سينما در يك هفتهاي كه اين فيلم در سينما همدان اكران است از صبح تا شب ميآيم و اين فيلم را ميبينم. همين موضوع باعث شده كه داروهايم را قطع كنم.» اين موضوع نشان ميدهد كه ما با يك اثر هنري ميتوانيم حال يك نفر را خوب كنيم. همين كه آن فيلم باعث شد يك نفر داروهايش را قطع كند كفايت ميكند.
سرمايه 70ميليوني
چند روز پيش در يك مصاحبه، مخاطبي از من سؤال كرده بود كه من چقدر سرمايه دارم. در جواب گفتم من يك سرمايه ۷۰ميليوني دارم. هيچ سرمايهاي بيشتر از اين نيست. همين حالا در هر خانهاي را بزنم آن را به روي من باز ميكنند. هيچ ثروتي بالاتر از اين نيست. اما در جامعهاي كه ادعا ميكنيم هنرمند هستيم. حرفهايي ميشنوم كه حالم بد ميشود. اما به اين حرفها توجهي نميكنم چون رسالتم چيز ديگري است. تا جايي كه ميتوانم ميايستم و كار ميكنم. آنقدر آدم كوتوله در اين سينما داريم كه مدام در حال تهمتزدن هستند اما توجهي نميكنم. خوشحالم با يك اثر هنري ميتوانيم در دل مردم جا باز كنيم. ميتوانيم آنها را تسكين دهيم و به آرامش دعوت كنيم. اين وظيفه ماست. همين كه بتوانيم دلي را شاد كنيم بزرگترين نعمت است.