به تعبيري همه ميدانند كه شايد بيپولي زندگي را به سختي بيندازد، اما الزاما پول خوشبختي نميآورد، بهويژه اگر برايش زيادتر از نياز حرص بزني.
پول زياد قاتل خوشبختي است
معمولا مردم وقتي پول كافي براي برطرف كردن نيازهاي اوليه داشته باشند شاد هستند، يا حداقل دغدغههايشان كمتر است. اما اين به آن معنا نيست كه رابطه بين درآمد و شادي الزاما صعودي باشد، حتي گاهي اين رابطه معكوس ميشود. اين وضع، علاوه بر زندگي فردي، در مورد كشورها هم صادق است. معمولا كشورهاي ثروتمند نسبت به كشورهاي فقير از سطح زندگي بالاتري برخوردار بودهاند. اما همين ثروت آنها وقتي از حد معمول زيادتر شد، پول مثل زنجيري به پاي حس خوشبختي مردم پيچيد و معضلات اجتماعي زيادي به بار آورد. درواقع، ممكن است بگوييم كشورهاي فقير به سختي افتادهاند اما در نقطه مقابل آن، كشورهاي خيلي ثروتمند الزاما به خوشبختي نرسيدهاند.
اقتصاد، به شرط داشتن دل شاد
ميزان شاد بودن مردم به حدي در برنامهريزيهاي كلان كشورها مهم شده كه امروزه حتي بسياري از انديشمندان غربي هم معتقدند در كنار ملاكهاي اقتصادي اصلي و سنتي، بايد به ميزان شادي در جامعه هم توجه كرد تا بتوان اقتصاد شكوفايي داشت. بهطور طبيعي، گسترش شادي روابط اجتماعي را گرمتر و مستحكمتر ميكند و مشاركت مردم در پيشبرد كارها را هم بالاتر ميبرد. در واقع، شادي مردم با ميزان بهرهوري رابطه مستقيم دارد. ضمن اينكه به هر حال، كسب مال تا اندازهاي ارزشمند است كه به جنبههاي ديگر زندگي آسيب نزند. با اين حساب، بهدست آوردن دارايي بيشتر، به قيمت از دست رفتن سلامت جسمي و روحي جامعه حتي از نگاه اقتصادي هم كار درست و بصرفهاي نيست.
سقوط يك ارزش قديمي در غرب
مدتهاست كه سبك زندگي غربي، پول و سرمايه را بهعنوان يك ارزش، آن هم اصليترين ارزش مطرح كرده است. اما رابطه معنادار شادي و پول كه در تحقيقات دانشگاهي غربي به ثبت رسيده، اين مسئله را زير سؤال برده است. محققان غربي بر مبناي تعريفخودشان از شادي افراد، ليستي از كشورها تهيه كردهاند كه نشان ميدهد مردم كشورهايي مثل پورتوريكو، مكزيك، استراليا، ايسلند و سوئيس نسبت به ديگر مردم دنيا شادتر و ميزان شادي مردم كشورهايي مثل مولداوي، روسيه، ارمنستان، اوكراين، زيمبابوه و اندونزي نسبت به ديگر كشورها كمتر است. اما نكته مهم، اين است كه ثروتمندترين كشورها ازجمله آمريكا و انگليس در ميانههاي اين ليست قرار دارند و ثروت بيشتر مردمان آنها باعث شادي و رضايتمندي بيشتر آنها در زندگي نشده است.
خلاقيت در هيماليا
حدود 40سال قبل كشور كوچكي در فلات هيماليا، به نام بوتان با مشكلات اقتصادي مواجه شد. سرعت رشد اقتصادي آن بهشدت پايين بود و مردم از وضع زندگيشان راضي نبودند. پادشاه بوتان فهميد كه اوضاع بد اقتصادي باعث شده افراد جامعه خوشحال نباشند و اين مسئله روي تلاش براي بهبود اقتصاد هم مؤثر شده است. او براي رفع مشكل، به اصول اقتصادي رايج پشت پا زد و معياري به نام «شادي ناخالص ملي» را بهوجود آورد و تلاش كرد همزمان همه اركان آن را محقق كند. 4ركن «محيط سالم، اقتصاد خوب، دولت مردمي و اتكا به فرهنگ مذهبي» اركان معيارهاي جديد او بودند. خلاقيت پادشاه جواب داد و وضعيت اجتماعي و اقتصادي مردم خيلي بهتر از قبل شد. تا جايي كه اين كشور از نظر سرعت رشد اقتصادي در جايگاه دوم جهان قرار گرفت.