سینا دادخواه که در اولین دوره جایزه داستان تهران، به خاطر داستان کوتاه «دنیای مهرآمیزاین چند نفر» شایسته تقدیرشناخته شد، میگوید که براساس یک عهده نانوشته با خودش، هرجا اسم تهران بیاید او هم حضور خواهد داشت.
نویسنده کتاب «زیباتر» که بسیاری آثار او را از رمانهای شهری دهه اخیر میدانند، درگفتوگو با ستاد خبری جایزه داستان تهران، درباره حضورش در این جشنواره گفت: «تهران علاقه و دغدغه ذهنی من است و از همان رمان اولم یعنی «یوسفآباد، خیابان سیوسوم»، نوشتن از تهران برایم مسالهای اساسی شده بود.»
او یکی از دلایل این دغدغه را ناخوادآگاه خود و زندگی و شیوه زیستیاش در شهر تهران میداند و اینکه برخلاف عقیده بسیاری که از زندگی در این شهر ناراضی به نظر میرسند، او زندگی در تهران را درمجموع زندگی لذتبخش، راحت، خوشایند و درستی میداند. دادخواه میگوید: «علیرغم همه ناخرسندیها، من یک عشق تهران به حساب میآیم!»
مسالهی دیگری که این نویسنده به آن اشاره میکند، اهمیت خود شهر تهران و نقشی است که این شهر در شکلگیری برخی حوادث و خاطرات جمعی داشته است.
دادخواه به جشن مردم برای پیروزی تیم ملی ایران در جام جهانی سال ۷۷ و مقابل تیم استرالیا و همچنین دوران انتخابات ریاست جمهوری به عنوان بخشی از این خاطرات جمعی اشاره میکند و میگوید: «همه این خاطرات که در ذهن ما وجود دارد، تهران را به یک بستر حسی مساعد برای من بدل کرده است.»
اما او جدا از نسبت این جایزه با شهر تهران، دلیل دیگری هم برای حضور دراین جایزه داشته است. دادخواه میگوید: «دلیل دومی که مرا به شرکت در این رقابت واداشت این بود که من خیلی کم داستان کوتاه نوشتهام و این جایزه فرصتی برای طبعآزمایی در این زمینه به من میداد. درواقع داستانی که برای این جایزه فرستادم دومین داستان کوتاهی است که نوشتهام و حاضر به ارایهاش بودم.»
او همچنین به این نکته اشاره میکند که در داستان «دنیای مهرآمیز این چند نفر» نیز همان دغدغه همیشگی، یعنی جوانان در شهر را داشته است:« اینکه جوانان تهرانی در دهه هشتاد چگونه زندگی کردهاند و روابطشان با همدیگر و با جهان اطرافشان چگونه است.
این موضوع همواره دغدغه ذهنی من بوده و در دو رمانم هم به همین موضوع یعنی روابط عاطفی آدمها و ارتباط این روابط انسانی و عاشقانه با شهر پرداختهام و اینکه شهر چگونه به شکلگیری این روابط کمک میکند.»
دادخواه در خصوص نقش جغرافیا و مکان در داستان شهری و چگونگی رویکرد نویسنده به این فضاها نیز میگوید: «فضای داستانی یعنی مکان به علاوه آدمها. درواقع این حضور انسان است که به این فضا رنگ ویژهای میدهد.
البته جغرافیای شهر و نقطه فضاهایی که یک شهر را به یادمان میآورد به عنوان نشانههای شهری برای من مهم هستند. مثلا خیابان امیرآباد و یا عباسآباد برای من معنای خاصی دارند، اما این معنا از حضور آدمها گرفته شده است.
پاتریک مودیانو ، نویسنده فرانسوی هم که امسال جایزه نوبل را گرفت، در همه داستانهای بلند خود به نقطهگذاری شهر پاریس میپردازد. تهران هم به همین نگاه نیاز دارد و من تا آنجا که زورم برسد دوست دارم در داستانهایم آن را عملی کنم.»
نویسنده رمان «یوسفآباد، خیابان سیوسوم» همچنین درباره تفاوت بازنمایی و بازآفرینی شهر در داستان نیز میافزاید: «مرز مشخصی بین بازنمایی و بازآفرینی وجود ندارد. اینها بحثهایی است که معمولا میان منتقدان ادبی شکل میگیرد.
مثلا یک داستان متهم به بازنمایی میشود، درصورتیکه کاملا بازآفرینانه است و یا عکس این مساله برای داستانی دیگر اتفاق میافتد. درحالیکه در داستانهای موفق این مرز کاملا مخدوش است.
مثلا ممکن است داستان شما در خیابان انقلاب اتفاق بیفتد و شما نام دانشگاه تهران را در داستانتان بیاورید، اما از سینما بهمن حرفی نزنید، با این کار شما عملا دارید چیزی را در شهر بازآفرینی کرده و واقعیت را آنطور که میخواهید ثبت میکنید.»
این نویسنده معتقد است که شهر تهران درمقایسه با دیگر شهرهای منطقه از جمله بیروت و استانبول از استانداردهای زندگی فردی بالایی برخوردار است و اگر کسانی چهره تهران را تیره میبینند، شاید به خاطر روحیه و حال و هوایی است که اغلب نویسندگان ایرانی به آن دچارند.
دادخواه در پایان صحبتهایش با اشاره به اینکه جایزه داستان تهران بسیار آبرومندانه و خوب برگزار شد، درخصوص ترکیب داوران این جایزه میگوید: من دوست داشتم که هیات داوران از افرادی باشند که دغدغههای شهری بیشتری داشته باشند. یعنی تنها به صرف نویسنده خوب بودن و سابقه ادبی داشتن انتخاب نشده باشند، بلکه حساسیت نسبت به کلانشهر تهران را در آثارشان دیده باشیم.
او از حسین سناپور، زویا پیرزاد، جعفرمدرس صادقی و مصطفی مستور به عنوان نویسندگانی یاد میکند که در آثارشان حساسیت و دغدغه شهری وجود داشته است.