معامله بيجا كرده، جنسي خريده و حالا كاسه چه كنم دست گرفته. مدام از خودش ميپرسد شايد اگر اين كار را انجام نميدادم وضعيتمان بهتر بود. روزهاست به اين معامله و بدهياي كه بار آورده فكر ميكند؛ به بچهها، به همسرش و به سفرهاي كه هر روز دارد لاغرتر ميشود. حس ميكند طمع كرده؛ «آخر مگر چه ميشد به همان تلويزيون 14اينچي راضي ميشديم و السيدي 32اينچ نميخريديم؟ بهخاطر اين كار يكميليون تومان بدهكار شديم، ورشكست شديم!» شايد تصور كنيد گوشهاي از يك نمايشنامه طنز از آن بيمزههايش را داريد مرور ميكنيد يا داستاني تراژديك را؛ اما اين جملات حقيقت يك زندگي است؛ زندگي خانواده 5نفره آقاي رمضاني؛ خانوادهاي كه بهخاطر خريد يك تلويزيون السيدي دست دوم يكسال است ورشكست شدهاند! خانوادهاي كه در 38مترمربع زندگي ميكنند و رمضاني- پدر خانواده- معلول است. عكس نگرفتند بهخاطر اينكه نميخواستند آرامش دنياي كوچكشان با انگشتنما شدن به هم بخورد. خانواده عجيبي هستند. آنها در اوج تنگدستي و بينوايي، ثروتمندند! در ادامه پاي صحبتهاي آنها مينشينيم.
جوجه مشكلاتي كه غول بيشاخ و دم شده!
همين آدمهايي كه وصفشان را در بالا خوانديد، كافي است چند دقيقه كنارشان بنشينيد و همصحبتشان شويد كلي حال و هوايتان عوض ميشود! خوشصحبت و پرانرژي هستند. اين خانواده معناي واقعي «اميد و اميدواري»اند. گرفتارند اما اصلا شكل و قيافه آدمهاي گرفتار را بهخودشان نميگيرند. همهچيز را ميريزند روي دايره و رك و راست هر چه در دلشان است به زبان ميآورند. مشكلاتشان از منظر خيليها- بيش از 95درصد آدمها- آبكي، الكي و پيش پا افتاده است اما براي آنها همين جوجه مشكلات يك غول بيشاخ و دم است. رمضانيها ميگويند: «زورمان به اين غول بيشاخ و دم كه نميرسد، مينشينيم مسخرهاش ميكنيم و به شاخ و دماش ميخنديدم.» آنها ميخندند اما پس خندههايشان غم بزرگي نهفته است. آقاي رمضاني در ادامه از زندگي، كسب و كار و خانوادهاش ميگويد؛ «40سال دارم مادرزادي پاي چپم فلج بوده. الان هم تلفنچي دانشگاه هستم. 3فرزند دارم؛ 2پسر و يك دختر. پسر بزرگم 18سالش است و پشت كنكوري. ديگري 11ساله است و آخري هم دختر، كوچولوست، 3سال دارد. سال 74 ازدواج كردم و مدركم هم ديپلم ادبيات است.»
آقاي رمضاني اهل قزوين است. ميگويد 2سال پيش يك خانه 38متري با وام خريده كه تقريبا نيمي از حقوقاش را قسطهاي وام ميبلعد. «ماهي يكميليون تومان از دانشگاه حقوق ميگيرم. حقوقثابتم خيلي كمتر از اين حرفهاست اما با اضافه كاري به يكميليون ميرسد. حدود 400هزار تومان بابت قسط از حقوقم كسر ميشود. ما ميمانيم و 600هزار تومان تا آخر ماه!» حرفهاي آقاي رمضاني باورنكردني است اما با مداركي كه دارد- فيش حقوقي و جمع كسريها- جايي براي شك نميماند. در ادامه سؤال و جوابهايي ميانمان رد و بدل شد كه بد نيست همانگونه كه بوده آورده شود، يعني از سير تا پيازش.
- چطور ميتوانيد با ماهي 600هزار تومان زندگي كنيد؟
سخت است و شايد خيليها اسمش را زندگي نگذارند اما ما هم مثل بقيه آدمها روزها را سپري ميكنيم. خدا بزرگ است. 10روز كه از ماه ميگذرد تقريبا تمام خرجيمان تمام ميشود. با 400تومان و 4سر عائله بيشتر از اين نميشود دوام آورد.
- چرا 400!؟ گفتيد 600هزار تومان باقي ميماند؟
آخر مادرم هم هست. او با ما زندگي نميكند اما خرج و مخارجاش با من است. در يك اتاق كوچك زندگي ميكند. بيمار است و تمام مستمرياش خرج دوا و درمان ميشود، چيزي برايش نميماند. خرج خورد و خوراكش با من است. 200هزار تومان در ماه سهم مادر است.
- مادرتان يك نفر است و مستمري هم دارد. شما 200هزار تومان از درآمدتان را به يك نفر ميدهيد و بعد براي خانواده خودتان كه 5نفر هستيد 400هزار تومان اختصاص ميدهيد؟ بهنظرتان اين كار منصفانه است؟
حالا من از شما ميپرسم آيا منصفانه است مادري كه يك عمر برايم زحمت كشيده با خندههايم شاد شده و با غمهايم غصه خورده را رها كنم؟ درحاليكه به من احتياج دارد. درست است. قبول، همسر و فرزندانم هم به گردن من حق دارند. اما اگر انساني پدر و مادرش را بهحساب نياورد و دست آنها را زماني كه به فرزند محتاجاند نگيرد، محال است بتواند حق آدمهاي ديگر مثل زن و فرزند و دوستان يا هر كس ديگري را ادا كند.
- گفتيد 10روز از ماه كه ميگذرد همه خرجيتان تمام ميشود بقيه روزهاي ماه چه ميكنيد؟
من معلولم. كار ديگري نميتوانم انجام بدهم. از طرفي از ساعت 7صبح تا 5بعدازظهر در دانشگاه كار ميكنم. وقت و زماني هم برايم نميماند تا براي شغل دوم صرفش كنم. چارهاي جز قرض گرفتن از همكارانم ندارم. قرض ميكنم و سر ماه از آن همكار ديگر ميگيرم ميدهم به آن يكي. اين قصه هميشگي زندگي من است. وقتي هم كه بدهيها سنگين ميشود وام ميگيرم تا بدهي را پرداخت كنم. من هر چه يادم ميآيد هميشه بدهكار بودم. (خنده)
- همسر و فرزندانتان چه؟ عكسالعمل آنها در مقابل اين نوع زندگي چيست؟
چه بگويم بيچارهها به روي خودشان نميآورند. شايد نگاه به معلوليتم ميكنند و به اين خاطر است كه به رويم نميآورند. اما باز هم من شرمندهشان هستم. هيچوقت نتوانستم خوشحالشان كنم. نه براي فرزندانم تا به حال جشن تولد گرفتهام و نه براي همسرم سالگرد ازدواج. ميدانم بچههايم آرزوي داشتن حداقل امكانات رفاهي را دارند اما من از پس برآوردهكردن كوچكترينآرزوهايشان هم برنميآيم. همين امسال پسر آخريم نتوانست يكماه به مدرسه برود. ماه مهر بود. ثبتنامش كرديم اما نه پول كيف و كتاب داشتيم نه پول شلوار! شلوارش پاره شده بود و يكماه طول كشيد تا بتوانم يك شلوار برايش بخرم. خدا را شكرالان سر كلاس درس نشسته است. با اين همه تنها كسي كه به من اميد نفس كشيدن و زندگي كردن در اين شرايط سخت را ميدهد همسرم است. او فداكارترين و باوفاترين زن دنياست. با همهچيزم ميسازد؛ با بيپولي و نداريهايم. هميشه تكهكلاماش اين است «خدا بزرگ است» اين جملهاش به من انرژي ميدهد. ما فقير و تنگدست هستيم اما بيچاره نيستيم. نه بچههايم، نه من و نه همسرم هيچ كداممان تاب يك لحظه دوري از هم را نداريم. جمعمان كه جمع ميشود تمام بدبختيها و گرفتاريها يادمان ميرود. تا به حال ديدهايد كسي با شكم گرسنه بخندد!؟ ما بارها با شكم گرسنه قهقهه زدهايم از ته دل. تنها به اين خاطر كه همديگر را داريم و در كنار هم هستيم. از اين نظر اگر نگاه كنيد شايد من ثروتمندترين مرد دنيا باشم چون بينظيرترين و مهربانترين خانواده را دارم.
- آخرين باري كه به مسافرت رفتهايد كي بوده؟
يادم نيست. ما نميتوانيم به مسافرت برويم هميشه در خانهايم نه وسيله داريم و نه هزينه سفر.
- اگر شرايطش پيش بيايد كه به يك سفر برويد كجا ميرويد؟
ميرويم امام رضا. نه من و نه خانوادهام هيچ كداممان تا به حال به زيارت امام غريب مشرف نشدهايم. آرزويمان سفر به مشهد است.
- آدمهاي اطراف چه؟ آنها را ميبينيد زندگيشان را، خرج كردنهايشان را؟ عكسالعمل شما از تماشاي اين تصاوير روزانه چيست؟
تقريبا قدرت خريد 99درصد مردم از من بيشتر است(خنده). اما خدا از آدم راضي باشد. همين كه نان حلال در سفرهمان ميگذارد شكر گزاريم.
- براي خودتان استثنا قائل نيستيد. مثلا بگوييد از من مستحقتر نيست پس اگر مبلغي از جايي آمد كه خيلي هم مشروع نباشد مهم نيست، خرجش ميكنم خدا ميبخشد؟
اينها همه توجيهي است براي آلوده شدن به گناه و خوردن نان حرام. در دنيا خيلي از من مستحقتر وجود دارد. بينوايي دليل بيدين و ايماني نميشود.
- بزرگترين آرزوي ماليتان چيست؟
براي خانواده چند دست لباس نو بخرم، قسطهاي تلويزيون را پرداخت كنم و براي يكماه يخچالمان پر باشد.(خنده)
- و آرزوي معنوي؟
زيارت امام غريب.
- چه غذايي را دوست داريد؟
ما همه مان عاشق چلوكبابيم.
- حرف آخرتان.
هيچچيز براي آدمهاي تنگدست بدتر از اين نيست كه مردم از بالا نگاهشان كنند. ما چشم به مال ديگران نداريم. خدا شاهد است حسرت ديگران را هم نميخوريم اما برخي آدمها دانسته و ندانسته دل تنگدستان را به درد ميآورند. بارها براي خودم پيش آمده، براي بچههايم و حتي همسرم از بالا نگاهمان كردهاند. با زبانشان نيشمان زدهاند و بهخاطر فقر تحقيرمان كردهاند. اينها ما را عذاب ميدهد حتي بيشتر از فقير بودن. قصد گلايه ندارم. شعار هم نميدهم اما بد رسمي شده، دارند آدمها را با زر و سكه وزن ميكنند، ارج ميدهند، ميبينند. از خدا ميخواهم همه را به راه راست و خير هدايت كند.