یک نویسنده معتقد است یکی از کارکردهای جایزههای ادبی مثل جایزه داستان تهران تشویق جوانترها به نوشتن است.
مهدی ربی در گفتوگو با ستاد خبری جایزه داستان، با اشاره به حدود ۱۳۰۰ اثری که برای این جشنواره فرستاده شد، میگوید: نوشتن این تعداد داستان برای یک موضوع خاص به خودی خود حرکت بسیار مهم و قابل تأملی است، جدا از اینکه انگیزه افراد از نوشتن این داستانها چه چیزی باشد.
وی که رتبه نخست جایزه ویژه حملونقل و ترافیک شهری را از جایزه داستان تهران دریافت کرده، با اشاره به علاقه خود به زادگاهش یعنی شهر اهواز، درباره ارتباطش با شهر تهران میگوید: طی سه سالی که در تهران هستم، این شهر را جور دیگری دیدم که در سالهای بسیاری که به آن رفتوآمد میکردم، ندیده بودم.
همیشه این پرسش را از خودم داشتم که این شهر چیست و کیست و من چطور باید آن را بشناسم و با آن دوستی برقرار کنم. در همین رابطه پارسال یک طرح داستانی در دفترچه طرحهایم نوشتم که خیلی با آنچه در فراخوان جایزه داستان تهران عنوان شده بود هماهنگی داشت. بنابراین فقط باید مینشستم و روی آن وقت میگذاشتم.
این نویسنده درباره چرایی حضورش در این جایزه میافزاید: جایزه داستان تهران تبلیغات خوبی داشت و من هم مثل بقیه از فضای مجازی و رسانهها از این جایزه باخبر شدم. قبل از هر چیز برایم جالب بود که جشنوارهای ادبی، شهر را محوریت آثار خود قرار داده و از طرف دیگر خیلی خوشحال بودم که جوایز نقدی این جایزه نسبت به جایزههای دیگر چشمگیرتر است.
من هم چند وقتی بود داستان کوتاه ننوشته بودم و البته نمیدانستم آیا درست است که به عنوان یک نویسنده در این رقابت شرکت کنم یا نه. در نهایت با صحبتهایی که با برخی دوستان داشتم، احساس کردم شاید با توجه به اینکه دور اول برگزاری این جایزه است، حضور ما به رونق آن کمک کند.
نویسنده کتاب «آن گوشه دنج سمت چپ» با بیان اینکه شهری مثل تهران با سابقه دویست ساله خود نمیتواند تنها آن چیزی باشد که هر روز میبینیم، لازمه نوشتن از این شهر را شناخت درست آن میداند و تصریح میکند: وقتی شما در شهری مثل تهران حرکت میکنید، این شهر میتواند دورههای مختلفی را که از سرگذرانده است، همزمان به شما نشان بدهد.
بنابراین هر شهر با ابعاد متفاوت خود میتواند زوایه دید متفاوتی را به ما نشان بدهد، البته اگر قابلیت دیدن آن را داشته باشیم.
ربی مهمترین مسأله در برخورد با شهری مثل تهران را لذت بردن از آن میداند و میگوید: این لذت باید بهگونهای باشد که حتی وقتی از آلودگی یا سروصدا حرف میزنیم، بتوانیم لبخند بزنیم.
نویسنده «برو ولگردی کن رفیق» در پاسخ به این پرسش که چگونه میشود شهری را آنگونه دوست داشت که حتی به دشواریهای آن نیز لبخند زد، میگوید: اولین قدم این است که ما بتوانیم شهرهایمان را بشناسیم. باید به این شهر به عنوان یک آدم پیر و درعین حال جوان نگاه کنیم.
به عنوان یک آدم پیر خاطرات و پختگیهای آن، وقایعی را که از سر گذرانده و چروکهایی که بر تنش افتاده ببینیم و علاوه براینکه با دیدن اینها خاطرات جمعیمان را میسازیم و موازی با آن خودمان را بهتر میشناسیم، در عین حال پوستاندازیها و تازگیها و زیباییهای هر روزهاش را ببینیم و از شادابیاش لذت ببریم.
این نویسنده معتقد است کسی میتواند یک داستان شهری بنویسد که کاملاً در یک زندگی شهری غرق شده باشد. چرا که به گفته او: شما نمیتوانید خیلی از تهران دور بشوید و در فاصلهای معقول از آن، یک داستان شهری بنویسید، بلکه فقط با نزدیک شدن به این دریاست که میتوانید مرواریدی از آن بیرون بکشید.
ربی در صحبتهایش از نویسندگانی چون امیرحسن چهلتن، اسماعیل فصیح و حسین سناپور و همچنین دوستان جوانتر خود از جمله آراز بارسقیان، سارا سالار، سینا دادخواه و... به عنوان افرادی نام میبرد که داستانهای خوبی با مضامین شهری نوشتهاند.
وی در پایان میگوید: جایزه داستان تهران بسیار خوب و منظم برگزار شده، اما جای نویسندگانی چون چهلتن و سناپور در آن خالی بود.