عالمان معقول و منقول بر اين حقيقت اتفاق دارند كه چون درباره موضوعى سخنى معتبر از معصوم (ع) برسد، آن سخن بر همه سخنان ديگر گويندگان ـ هر كس باشند ـ مقدم است، و قبول آن به ضرورت عقل لازم است و تمثيل معصوم (ع) در حكم «قياس برهانى» است، با مقدمات «اولى» (نه نظرى).
ملا عبدالرزاق لاهيجى (م: 1072ق) ميگويد: «مقدماتى كه فراگرفته شود از معصوم، به طريق تمثيل، به منزله اوليات باشد در قياس برهانى. و چنانكه قياس برهانى افاده يقين كند، دليلى كه مؤلف باشد از مقدمات مأخوذه از معصوم افاده يقين تواند كرد، به اين طريق كه اين مقدمه، گفته معصوم است. و هرچه گفته معصوم است، حق است. پس اين مقدمه حق است.»(1)
و روشن است كه اين چگونگى از آنجاست كه منشأ علم معصوم، «علم الهى» و «لوح محفوظ» و «كتاب مكنون» است، و عقل معصوم عقل كلى است نه عقل جزوى بشرى (كه انسانها همه از آن به تفاوت برخوردارند، از جمله فيلسوفان و عارفان)، و علم معصوم (ع) علم اولى است كه هيچ راه خطايى در آن نيست، نه علم نظرى بحثى يا علم كشفى رياضتى، كه انسانهايي به آن ميرسند، و هر دو در معرض تعارض و اختلاف است، و هرگز و هيچگاه به مرتبه «علم اولى» نميرسد. و اين در صورتى است كه موضوعى در اين علوم، مورد اتفاق باشد، وگرنه در صورت اختلاف ادله و تعارض براهين، و تنافى و تقابل كشفها، كه از اعتبار آن كاسته ميشود.
فيلسوف ويژه و بزرگ و كممانند دوران، مير سيد ابوالقاسم فندرسكى (م: 1050ق) نيز در اين باره چنين ميگويد: «فلاسفه در علم و عمل گاهگاه خطا كنند و انبيا در علم و عمل خطا نكنند. و فلاسفه را طريق علم، به عمل و فكر باشد، و انبيا را وحى و الهام، و چيزها را نه به فكر دانند كه آنچه نظرى فلاسفه است، ايشان را اولى است. و از اين است كه اينها خطا نكنند و آنها خطا كنند، كه خطا در اوليات نيفتد، و در نظريات افتد.»(2)
و بر همين بنياد است بنيادى عقلى كه مينگريم به جز عالمان رشتههاى مختلف فقه و تفسير و حديث و اخلاق و كلام و ... فيلسوفان اسلامى نيز در آثار و مباحث خويش به نقل اخبار ميپردازند، و به آنها استناد ميكنند و از آنها تأييد ميجويند، و براى تثبيت يا تأييد نظر خويش، اخبار را در مسائل مورد نظر ميآورند و با نهايت تجليل به محتواى اخبار مينگرند، چنانكه در آثار ابنسينا، ميرداماد، صدرالمتألهين شيرازى، حاج ملا هادى سبزوارى، آقا على مدرس (حكيم) و ديگران اين امر را مشاهده ميكنيم. و موضوع در حد خود روشن است و نيازى به بيش از همين اندازه يادآورى ندارد.
درباره عدالت، و معانى و اصطلاحات آن در نزد صاحبنظران مختلف، همچنين ارتباط آن با «آزادى» و «برابرى»، و مباحثى از اين گونه نيز اقسام عدالت و منشأ هر كدام، و راه تحقق هر يك ... سخنان بسيار گفتهاند كه در اين نوشتار در پى نقل و نقد و برابر نهى و ارزيابى و تعيين حدود و تداخلهاى آنها نيستم، بلكه در اينجا آهنگ آن دارم كه اگرچه به اختصار اين موضوع را يادآور شوم كه يكى از مهمترين اقسام عدالت، عدالت معيشتى و حياتى (و به تعبيرى: عدالت اقتصادى) است كه تأثير بسيار ژرف و گسترده و بسيار بنيادين آن، در همه شئون مادى و معنوى زندگى انسانى، و تعليم و تربيت انسانها، و رشد «الهي انسانى» انسان، درخور هيچ گونه ترديدى و تسامحى نيست.
درباره «عدالت معيشتى و حياتى»، نيز سخنانى گفتهاند و انديشمندان و متخصصانى از همه جاى جهان و در تاريخ گذشته و حال، و از مكتبهاى گوناگون، به مناسبتهايى مختلف، نظرها و تعريفهايى ابراز داشتهاند، ليكن در اين نوشتار ميخواهم تعريفى مغفول و مهجور از «عدالت»، كه از دو پيشواى مظلومترين مكتب جهان و ستمديدهترين مذهب در سرتاسر تاريخ انسان رسيده است و در دسترس است، بياورم و معرفى كنم و از همه صاحبنظران و محققان و عدالتخواهان و انقلابيون جهان، با ديدگاههاى گوناگون آنان، درخواست كنم تا در ابعاد عظيم و اعماق عجيب اين «تعريف» عينى بنگرند، و در صورتى كه آن را والاترين و انسانيترين و ارزشيترين و انقلابيترين تعريفى ديدند كه از «عدالت معيشتى و اقتصادى» در زندگى انسان شده است، به حكم وجدان و انسانيت و براى اداى احترام به همه ارزشهاى انسانى و همه ايثارها و فداكاريهاى بشرى، در نشر آن در همه جا، و تفهيم آن به همگان كوتاهى نورزند، و در راه «فقرزدايى جهانى»، آن را ملاك گيرند، و سرلوحه اقدامهاى گران و انقلابهاى دگرگونساز قرار دهند، و از مبارزههاى پيگير براى تحقق آن هيچ دم باز نايستند.
- تعريف عينى
تعريف عظيم و كوتاه و عينى ياد شده با سند معتبر از سوى سپيدهآفرين سپيدهدمان هدايت، فروغگستر آفاق صيرورت، و پيشواى اقاليم رشد و تربيت، حضرت امام جعفر صادق (ع) رسيده است، و اين است:
ـ انّ الناس يستغنون اذا عدل بينهم:(3) اگر در ميان مردمان به عدالت رفتار شود، همه بينياز ميگردند.
اين «تعريف» به صورتى شگفتيآور، در نزد عموم مسلمين، بهويژه پيروان ائمه معصومين (ع) مورد غفلت قرار گرفته و فراموش گشته است. و اگر جايى سخن از عدالت گفته ميشود، يا در اين باره چيزى نوشته ميشود، يا محققان و صاحبنظران به بحث در اين بارهها ميپردازند، اشارهاى نيز به اين تعريف به چشم نميخورد. و اين چگونگى در مورد تعاليم آنان، از نقطهها و نمونههاى بارز مظلوميت دامنهدار ائمه طاهرين (ع) و معارف گوناگون آن بزرگواران است و مكتب خورشيدسان ايشان.
نقطه اوج اين تعريف (به جز اعماق الهى و ابعاد انسانى آن، و همچنين نشان دادن مراد الهى، از اقامه قسط و اجراى عدل در آيات قرآن كريم و سنت نبوى)، عينيت آن است؛ يعنى در اين تعريف، به هيچ روى «كليگويى» و «ذهنگرايى» نشده است، بلكه واقعيت عينى و خارجيت ملموس، با صراحت (و به تعبير مردم: لبّ و پوستكنده) گفته شده است تا مطلب براى هركس، حتى عاميترين مردم و حتى در سنين پايين از نوجوانان، معلوم و محسوس باشد...
خوشبختانه اين حديث شريف و عظيم، در كتابى معتبر چونان «كافى» روايت شده است، اگرچه خود مضمون آن (كه جز از علم جامع و واقعيتنگرى معصوم (ع) و الهيت تعاليم معصومان، كه سرشار از مراعات جانب خلق است، يعنى بندگان خدا بندگان محروم خدا صادر نميشود)، بينياز از هر گونه سندى است، و براى انتساب آن به معصوم كافى است.
و بايد دانست كه موضوع مطرح گشته در اين تعليم بزرگ الهى، از دهها آيه و حديث ديگر نيز استفاده و استنباط ميشود، بلكه از پارهاى از آنها به صراحت نيز به دست ميآيد، 4 ليكن علاوه بر آنچه گفته شد، حديثى ديگر از آموزگار حقايق وحيانى، هدايتگر معالم قرآنى، تجسم نفحات رحمانى و تبلور ظهور سبّوحى و سبحانى، حضرت امام موسى كاظم (ع) رسيده است كه همواره ارتباط ذاتى و اصال جوهرى تعاليم الهى و معالم دينى را در مكتب اهل بيت (ع) روشن ميسازد، حديث كاظمى اين است:
ـ ان الله لم يترك شيئاً من صنوف الاموال الا و قد قسمه، و اعطى كل ذي حق حقه، الخاصه و العامه، و الفقراء و المساكين، و كل صنف من صنوف الناس... لو عدل في الناس لاستغنوا...:5 خداوند هيچ گونه مالى را رها نگذاشته، بلكه آن را قسمت كرده است، و حق هر صاحب حقى را (در تقدير الهى) به او داده است. خواص و عوام، و فقيران و بينوايان، و همه قشرهاى مردمان... اگر در ميان مردم به عدالت رفتار ميشد، همه بينياز ميشدند (و فقيرى و مسكينى و نيازمندى باقى نميماند).
اگرچه از ظاهر اين دو حديث، عدالت اقتصادى و معيشتى فهميده ميشود، ليكن چه بسا بتوان، ايستار عينگرايانه دو حديث را به همه اقسام عدالت مربوط دانست؛ زيرا تعبير «الناس: مردمان»، و «اذ عدل بينهم: هرگاه در ميان آنان عدالت اجرا شود»، صورتهاى ديگر عدالت را نيز شامل ميشود؛ زيرا كه ايجاد عدالت و اجراى آن به صورتى كه جامعه از چنگالهاى اختاپوس فقر رهايى يابد، بايد بر شالودههايى نيرومند استوار باشد. و اين شالودههاى نيرومند، جز با «حضور عدالت» در شئون ديگر اجتماع پيريزى نخواهد شد و استوارى نخواهد يافت.
- پينوشتها:
1. «گزيده گوهر مراد»، ص23، مقدمه و توضيحات و واژهنامه، صمد موحد، تهران، كتابخانه طهورى (1364ش).
2. «رساله صناعيه» (حقائق الصنائع)، چاپ مشهد، با مقدمه و اهتمام دكتر على اكبر شهابى (1317ش).
3. «كافى»، ج3، ص568، «الحياه»، ج6، ص345.
4. به جلد سوم تا ششم «الحياه» مراجعه كنيد، و آيات و احاديث مذكور در اين مجلدات را با دقت بخوانيد، و در ارتباط با هم در آنها بينديشيد و آفاق عمل به آنها را براى رهايى واقعى مستضعفان در برابر خود مجسم سازيد.
5. «كافى»، ج1، ص542، «الحياه»، ج6، ص345.
- منبع: پايگاه رسمي مركز دائره المعارف بزرگ اسلامي