صادق زیباکلام . استاد دانشگاه تهران در ستون سرمقاله شرق با تيتر« کلید زمان» نوشت:
با آغاز دور جدید مذاکرات ایران و شش کشور جهان، آنچه بیش از سایر موضعگیریها نمود دارد، تاکید طرفین بر اهمیت «سرعت عمل» است. دکتر روحانی در ایران و در سفر استانی خود در جمع مردم بوشهر، بر این موضوع تاکید کرد و در سوی مقابل، وزیر خارجه ایالاتمتحده نیز موضعی مشابه اتخاذ کرده است. به نظر میرسد این موضع مشترک، کلید فهم روش طرفین در دوره جدید و دورههای بعدی مذاکرات تا رسیدن به توافق در آیندهای نزدیک باشد و ایران و ایالاتمتحده بدون اینکه رسما اعلام کنند، روی این مساله توافق دارند. به نظر نگارنده دو طرف نه تهدید میکنند و نه بلوف میزنند، بلکه احساس میکنند برای کسب منافع بیشتر، باید زمان مذاکرات را کوتاهتر کنند.
در ایران برخی چهرههای اصولگرا، مدعی شدهاند که دولت میخواهد تا زمان انتخابات مجلس، مذاکرات را کش دهد. در ایالاتمتحده نیز دو هفته از سال ٢٠١٥ گذشته و ششماه دیگر، مبارزات انتخابات ریاستجمهوری سال ٢٠١٦ رسما آغاز خواهد شد و دموکراتها باید در مقابل رقیب که در انتخابات اخیر میاندورهای به پیروزی رسیده، صفآرایی کند. تا به امروز اینگونه بوده که موضوعات سیاست خارجی، به قول انگلیسیها «صندلی پشت» را اشغال میکرد و صندلی جلویی به «مسایل داخلی» آمریکا اختصاص داشت. اما بیم آن میرود اگر توافق با ایران صورت نگیرد آنگاه جمهوریخواهان، کل سیاست خارجی اوباما و دموکراتها را به چالش بکشند و مدعی شوند از ابتدا باید به روش نئوکانها یا جمهوریخواهان قدیم، رویارویی با کشورهای مخالف آمریکا انتخاب میشد. دموکراتها و دولت اوباما حتما نمیخواهند این شکست در پرونده آنها ثبت شود بر همین اساس دستکم پس از رویکارآمدن دولت جدید ایران، اعلام کردند میتوان با جمهوری اسلامی به نتایجی رسید. جمهوریخواهان اگر از خاکریز موضوع ایران گذر کنند آنگاه در افغانستان، عراق و سوریه هم سیاستهای اوباما را به چالش خواهند کشید. به هر حال آمریکاییها در اساس پذیرفتهاند غنیسازی، نطنز، فردو و آبسنگین اراک ادامه یابد اما به شکلی که اگر انحرافی در برنامه هستهای ایران به نظر آنها بروز کرد، زمان زیادی تا ساخت سلاح هستهای نیاز باشد.
موافقت آنها با غنیسازی پنجدرصد، نشان از همین رویکرد دارد اما بحث بر سر میزان سوخت در اختیار ایران، با توجه به تعهد روسیه برای تامین سوخت بوشهر تا هشتسال آینده، محل چالش است. نکته دوم اینکه آمریکاییها اصرار زیادی دارند تحریمها به سرعت برداشته نشود. آنها مدعی هستند زمان و هزینه زیادی برای رسیدن تحریمها به این نقطه طی شده است و اگر به سرعت برداشته شود و اگر دو سال دیگر انتخاباتی برگزار شد و مانند دولت احمدینژاد، موضع هستهای تفاوت فاحشی با سیاستهای دولت قبل از خود پیدا کرد، قدرت مانور در اختیار غرب باشد. آنها از ٢٠سال سخن میگویند و طرف ایرانی بر حداکثر پنجسال تاکید دارد. به نظر میرسد اگر نظر ایران بر لغو تحریمهای سختگیرانه بانکی و نفتی به نتیجه برسد، بر سر زمان لغو بقیه تحریمها توافق صورت گیرد. دولت اوباما میداند ارزش حل موضوع هستهای ایران و ارتباطی حداقلی پس از ٣٦سال روابط سرد، چه میزان ارزشمند است. این مساله میتواند با توجه به نقش راهبردی ایران در خاورمیانه، چشمانداز بهتری از همکاریهای احتمالی آتی به دست دهد.
شاید لازم نباشد منتظر پایان هفت ماه مذاکره باشیم
سید جلال ساداتیان استاد دانشگاه و کارشناس مسائل بینالملل در روزنامه ايران نوشت:
تحرکات دیپلماتیک و دیدارهای دوجانبهای که طی روزهای آینده میان وزرای دو کشور تأثیرگذار بر نتیجه مذاکرات یعنی ایران و امریکا رخ خواهد داد، نشان از آن دارد که در حال حاضر باید فضای کلی حاکم بر مذاکرات هستهای را فضایی مثبت و ثمربخش ارزیابی کرد. با این حال این فضای مثبت بیش از هر چیز متأثر از نیازهای دو کشور و معادلات حاکم بر منطقه خاورمیانه است. چنانکه برای جمهوری اسلامی ایران در ورای حل مسأله هستهای و دستیابی به توافق مطلوب موضوع دیگری اهمیت مییابد و آن تثبیت بیشتر موقعیت برتر ایران در منطقه است. موقعیتی که تاکنون خود را در دست برتر داشتن ایران در مسائل سوریه و عراق به خوبی نشان داده است.
اما بر خلاف تصور این هدف صرفاً هدف مطلوب ایران نیست. چه تا این زمان تحرکات برخی کشورهای منطقه خاورمیانه برای مقابله با آنچه هلال شیعی مینامند به شکلگیری جریانهای افراطی و تکفیری و رشد پدیده تروریسم منجر شده است. این در حالی است که امریکا قصد مقابله با این جریانها را دارد و ناگفته پیداست که بدون حضور قدرت منطقهای به نام ایران مقابله با جریانهای افراطی و تکفیری چندان ممکن و میسر نخواهد بود. این چالشی است که پیش روی دولت اوباما و تیم سیاست خارجیاش قرار دارد و به از پرده بیرون افتادن اختلافات دولت امریکا با نتانیاهو و حامیان صهیونیست او در امریکا منجر شده است.
اختلافهایی که دولت اوباما از یک سو با عربستان و از سوی دیگر با اسرائیل پیدا کرده است، واقعیت آشکار شدهای است که به طور رسمی در محافل سیاسی و خبری غرب مورد توجه قرار گرفته است. وضعیت مناسبات امریکا با کشورهای درگیر منازعات خاورمیانه تنها یکی از عواملی است که سبب میشود دولتمردان این کشور برای دستیابی هر چه سریعتر به توافق بر سر پرونده هستهای ایران تلاش کنند. تلاشی که نشانههای آن را در مذاکرات وین و نتیجه آن یعنی تمدید هفت ماهه مذاکرات شاهد بودیم.
یکی از وجوه دیگر این مسأله بحث اختلافهای شدیدی است که بر سر مسائل کریمه و اوکراین و تفوقجویی روسیه میان مسکو و واشنگتن پدید آمده است. این در حالی است که با وجود این اختلافها دو کشور تمایل دارند در مسائل مرتبط به سوریه و ایران با یکدیگر همکاری کنند. بنابر این باوجود گروکشیهایی که انجام میدهند علاقه مندند که بتوانند امتیازات لازم را بگیرند. بنابر این چنان که پیداست در بررسی تأثیرگذاری هر یک از کشورهای حاضر در 1+5 بر مذاکرات هستهای باید به مجموعهای از چالشها و تضادها و در مقابل منافع مشترک این کشورها توجه کرد. دلیل دیگر تمایل دولت امریکا به سرعت یافتن و پیشرفت مذاکرات هستهای را باید در مناسبات سیاست داخلی این کشور جستوجو کرد. شخص اوباما به عنوان رئیس جمهوری امریکا با ملاحظات خاصی در فضای داخلی امریکا مواجه است و نمیتواند با دست باز عمل کند.
اکثریت یافتن نمایندگان جمهوریخواه و دست بالایی که لابی صهیونیستها در کنگره امریکا اعم از مجلس نمایند گان و مجلس سنا به واسطه برتری جمهوریخواهان پیدا کردهاند، فشاری است که خواه ناخواه بر دولت اوباما اعمال خواهد شد. این درست که اوباما تهدید کرده است که هرگونه تحریم جدید علیه ایران را در فرصت تعیین شده برای مذاکرات وتو خواهد کرد و همچنین موافقان تحریم در کنگره با وجود اکثریت داشتن هنوز موفق به همراه کردن دو سوم آرای کنگره نشدهاند، اما حتی با فرض اینکه این همراهی محقق نشود و اوباما بتواند تحریم مصوب کنگره را وتو کند، باز هم تصویب تحریم در کنگره و وتوی آن از سوی رئیس جمهوری امریکا در صورت تکرار میتواند به معنای وقوع یک چالش و تضاد جدی میان اوباما و کنگره تلقی شود و او را در شرایط دشواری قرار دهد. شرایطی که اوباما میخواهد با امضای یک توافق خوب و دو سر برد با ایران از دشواریهای آن کم کند. بر اساس این مجموعه شرایط قابل احصا است که شاهد ابراز تمایل جان کری وزیر امورخارجه امریکا برای سرعت بخشیدن به روند پیشرفت مذاکرات هستیم. دولت اوباما تمایل دارد در فرصت باقی مانده و پیش از تجمیع آرای جمهوریخواهان مذاکرات هستهای را به نتیجهای مشخص برساند. مجموعه شرایط درابعاد اقتصادی، سیاستهای منطقهای و همکاریهای دو جانبه و نیز آنچه در حیطه پرونده هستهای مطرح است نشان میدهد که میتوان به به دست آمدن پیشرفتهای مطلوب در مذاکرات خوشبین و امیدوار بود که در یکی دو ماه آینده توافق سیاسی لازم به دست آید. اگر حادثه ویژهای اتفاق نیفتد شاید لازم نباشد منتظر پایان مهلت هفت ماه باشیم.
اين اصولگرايان عزيز
روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله خود نوشت:
هر چه سعي ميكنيم به اصولگرايان نپردازيم، ظاهرا نميشود كه نميشود. هر روز يك ساز جديد كوك ميكنند. آخر و عاقبت اين كوكهاي ناساز، آن ميشود كه در سالهاي ٨٤ و ٨٨، احمدينژاد را تحويل جامعه ميدهند. در سال ٩٢ هم بدون حضور رقباي اصلي، نتيجهيي جز حسن روحاني به دست نياوردند و ماندهاند كه او را اصولگرا معرفي يا دربست به اصلاحات منسوبش كنند. چون هر يك از اين دو حالت تبعات خاص خود را دارد. قبلا هم اين مشكل را به نحو ديگري داشتهاند. آقاي هاشمي را در اردوگاه خود محسوب و بدون هيچ قيد و شرطي از او حمايت ميكردند. پس از مدتي او را ترك و بعدها نيز او را منسوب به اصلاحطلبان كردند! در خصوص احمدينژاد هم همين وضع برقرار است. در ابتداي آوردن وي، سر از پا نميشناختند. در پايان نهتنها مجموعه منسوب به او را انحرافي دانستند، بلكه سعي كردند به نحوي پاي اصلاحطلبان را نيز در ميان بكشند. اكنون كه اندكي بيش از يك سال به انتخابات مجلس باقي مانده است، درصدد جمع و جور كردن نيروهاي خود براي رسيدن به وحدت هستند، ولي از يك سو مشخص نميكنند كه وحدت در برابركي؟ اگر آنان بخواهند اصلاحطلبان را تحت پوشش فتنه از حضور در انتخابات محروم كنند، ديگر نهتنها نيازي به وحدت ندارند، بلكه ضروري است كه نوعي رقابت هم ميان خودشان برقرار كنند تا انتخابات شور و حالي پيدا كند. به علاوه چند سال است كه اصلاحطلبان را در قالب فتنه معرفي ميكنند و اعلام ميدارند كه بساط آنها جمع شده است. خب اگر چنين است، پس چرا در برابر گروهي از ميان رفته يا در آستانه اضمحلال، بايد وحدت كرد؟ اين حرفها را كنار بگذاريم چون آنان در هر حال به دنبال وحدت هستند؛ وحدتي كه به دلايل گوناگوني محقق نخواهد شد. همچنان كه در انتخابات رياستجمهوري، سه نامزد آنان پيمان بستند كه در نهايت با هم وحدت كنند و دو نفر به نفع يكي از آنان كنار رود.
نشان به آن نشان كه يك نفر كنار رفت، بدون آنكه به نفع دو نفر ديگر باشد و شايد هم به نفع نفر سومي بود كه اسمش را نياورد!! و آن دو نفر ديگر اصليترين رقابت را با يكديگر كردند!
ظاهرا نگاه اين دوستان اصولگرا به وحدت و دوگانگي، به نسبت بسيط است و آن را معلول علل ذهني و رواني و اخلاقي يا دشمني و دسيسه اين و آن ميدانند. لذا اكنون كه براي بار دوم و چندم در پي وحدت هستند، سخناني را اظهار داشتهاند كه عمق سادهانگاري و تناقضات غير قابل حل ميان آنها را آشكار ميكند. در همايش بزرگي كه براي وحدت اصولگرايان برگزار كردند؛ يكي گفت كه وحدت اصولگرايان، امري قطعي، فطري و صد درصدي است! بعد هم معلوم نشد چگونه وحدت كه يك پديده سيال سياسي است، فطري ميشود، آن هم در موجودي اعتباري به نام اصولگرايان كه در و پيكرش يا حدود اربعه آن چندان روشن نيست و از احمدينژاد تا... در آن حضور دارند. جالب اينكه صددرصدي هم اعلام ميشود. حتي حاضر نميشوند ٩٩ درصدي اعلام كنند، بلكه يك درصد احتمال عدم وحدت را باقي گذارند! خوب اگر صددرصدي و فطري است ديگر همايش چه مناسبتي دارد؟
ديگري اعلام كرده است كه «جلسات خاموش كميتههاي ويژه اصلاحطلبان براي ايجاد انشقاق در اصولگرايان» و كسي نيست از ايشان بپرسد كه اصلاحطلباني كه امكان برگزاري جلسات براي رسيدگي به امور خود را ندارند، چگونه ميتوانند براي ايجاد انشقاق ميان اصولگرايان جلسه بگذارند؟ بعد چگونه چنين انشقاقي را ايجاد ميكنند؟ مگر در ميان اصولگرايان نفوذي دارند يا رسانههاي عمومي قدرتمندي برايشان باقي گذاشتهاند؟ اگر نميتوانيد وحدت كنيد چرا ميخواهيد كاسه و كوزه را سر اصلاحطلبان بشكنيد؟ ديگري جزييات جديد از فعاليتهاي اصلاحطلبان براي ايجاد اختلاف ميان گروههاي اصولگرا از طريق اجراي سه سياست خبر داده است! ولي زحمت اين را به خود نميدهد كه بپرسد اصولا چرا بايد اصلاحطلبان خواهان اختلاف ميان اصولگرايان باشند؟ بهطور كلي يك حزب و گروه سياسي بدون داشتن رقيب قدرتمند، چگونه ميتواند موفق باشد؟ به نظر ميرسد كه اين اصولگرايان عزيز مطلوبيتهاي خودشان را به اصلاحطلبان تسري دادهاند، در حالي كه چنين نيست. يك مجموعه اصولگراي قدرتمند و منسجم به نفع كشور و جامعه و حتي اصلاحطلبان است. ولي اين مجموعه موجود نه قدرتمند است و نه منسجم. نمونه آن را در تمامي انتخابات رياستجمهوري ديدهايم. حتي در انتخابات مجلس هم كه با اتكا به نظارت استصوابي انجام ميشود، باز هم موفقيتهاي آنان در خور توجه نيست. به علاوه اگر اصلاحطلبان كه تا اين حد در فشار هستند، ميتوانند براي اختلاف افكني ميان آنان برنامهريزي كنند، ديگر چه جاي بحثي براي رقابت با آنها باقي ميماند؟
متاسفانه اصولگرايان عزيز دوباره در حال نواختن سرنا از سر گشادش هستند. به جاي آنكه نگاهي به خود بيندازند و برنامهها و نظرات سياسي خود را با مطالبات اجتماعي رو به رشد هماهنگ كنند و تن به يك رقابت قانونمند و شرافتمندانه دهند، در پي ايجاد هراس نسبت به اصلاحطلبان هستند. اصلاحطلبهراسي، راهبرد سياسي آنهاست. راهبردي كه هيچگاه با موفقيت پايدار آنان همراه نبوده است و نخواهد بود. به دليل همين هراس، رفتند زير علم دولت قبلي و در نتيجه خود و كشور را به ورطه نابودي كشاندند. به دليل همين هراس بود كه در انتخابات اخير نيز نتوانستند موفقيتي كسب كنند. اگر براي يك بار هم كه شده اين اصولگرايان عزيز به جاي راهبردهاي سلبي عليه اصلاحطلبان، به يك راهبرد ايجابي در ميان خودشان برسند، هم اصلاحطلبان را خوشحال ميكنند و هم خودشان را. خوشحالي خودشان روشن است. ولي خواهيد پرسيد كه چرا اصلاحطلبان خوشحال ميشوند؟ پاسخ اين است كه نتيجه راهبرد سلبي آنان عليه اصلاحطلبان در صورت موفقيت، بهتراز دولت پيشين و احمدينژاد بيرون نخواهد داد. كدام اصلاحطلب است كه از اين نتيجه ناراحت نشود؟ هيچكس.
کرمها و ریشهها
روزنامه كيهان در ستون سرمقاله خود آورد:
اگر آرمان به سانتریفیوژ وصل نیست، به چه چیزی وصل است؟ یعنی کجا ممکن است خط قرمز باشد و آستانه تحمل قائلان این سخن تمام شود؟ کجاهاست که غیرت یک فرد یا جامعه دیگر نمیپذیرد کوتاه بیایند؟ اصلا آیا محل نزاع و بحث مثلا میان منافع و آرمانها و دوگانگی واقعیتها و ارزشهاست آنگونه که در سخنان هفته گذشته رئیسجمهور القا شد و عمیقتر آن سالهاست از زبان طیفی از معارضین اصول انقلاب اسلامی- از جبهه ملی و نهضت آزادی تا راست و چپهای تجدیدنظرطلب نظیر برخی اعضای کارگزاران و مشارکت و مجمع روحانیون و حتی یکی دو عضو زاویه گرفته جامعه روحانیت- ادا میشود؟ کسانی با بدفهمی و خیال مصلحتسنجی وارد این مغالطه شدهاند اما متن و اصل و ریشه این خط در معارضه با انقلاب اسلامی است. سخنگوی حزب کارگزاران به عنوان کسی که این حزب را لیبرال توصیف کرد یکشنبه 21 دی 93 در مصاحبه با روزنامه اعتماد میگوید «ما باید مشخص کنیم میخواهیم همچنان یک دولت انقلابی باشیم یا دولتی مستقل که میخواهیم به مسائل داخلی بپردازیم. اگر بخواهیم انقلابی بمانیم و رفتار کنیم باید بسیج و سپاه را تقویت کرد، یارگیریهایی در منطقه داشته باشیم، حوزه نفوذمان را افزایش دهیم... ما باید تعاملات و سرمایهگذاری خارجی را افزایش دهیم. مردم باید تصمیم بگیرند میخواهند دولت و نظام پیشتاز در منطقه و جهان داشته باشند یا ترجیح میدهند نظام و دولتشان مستقر و در خدمت توسعه و آبادانی کشور و نظام باشد.» این جریان به آقای روحانی و دولت وی به چشم پلی برای عبور از آرمانهای انقلاب- با ژست تامین منافع ملی- مینگرد.
قبل از بررسی پرسشهای فوقالذکر باید از یک عارضه مهم که خیلی هم به چشم نمیآید تحت عنوان «کرمخوردگی فکری و فرهنگی» در میان برخی جریانها سخن گفت. به تعبیر دهخدا «کرمخوردگی: خوردن کرم درخت را، و آن آفتی است که بر اثر کرمهای ریز حاصل میشود.» مفهوم رساتر، کرمخوردگی دندان است. دندان در ظاهر سالم اما در واقع از درون پوک شده و پوسیده است. گاه اندازه یک خال کوچک به نظر میرسد اما وقتی همان خال را بشکافید یا دندان بشکند معلوم میشود پشت این دیواره به ظاهر سالم، بخش اعظمی از دندان بر اثر فعالیت باکتریها پوسیده است. گاه این عمل باکتریها موجب ایجاد حفره و سپس تعمیق آن و شکستن دندان میشود. اتفاقی که در سازمان مجاهدین (انقلاب) و حزب مشارکت و کارگزاران رخ داد، مشابه همین کرمخوردگی است. 9 دی ماه 1380 در حالی که «عصر ما» ارگان «سازمان» توقیف شده بود، نشریه سکولار همشهری ماه به سردبیری محمد-ق (سردبیر بعدی نشریات زنجیرهای) نوشت «عصر ما در تئوریپردازیهای خود میکوشید ثابت کند سکولار نیست و با سکولارها مرزبندی دارد اما کارنامه 8 ساله عصر ما لاجرم گامی بلند در راه عرفی شدن [سکولاریزاسیون] سیاست بود. جناح چپ در عصر ما دوران گذار خویش را از ایدئولوژیزه به استراتژیک سپری کرد. عصر ما آذر 80 لغو امتیاز شد اما مدتها پیش از این عصر ما پایان یافته بود. فراموش نکنیم همه ما بر شانههای عصر ما ایستادهایم.»
همین کرمخوردگی بود که باعث شد علیرضا علویتبار جرئت کند درباره حزب مشارکت پیشبینی کند و آن پیشبینی هم درست از آب دربیاید مبنی بر اینکه 3 طیف در جبهه مشارکت گرد هم آمدهاند از جمله کسانی که به خاطر خط امام در مقابل آقای منتظری ایستادند اما طیف تکنوکرات و بورکرات، خط امامیها را به حاشیه خواهند برد. همین کرمخوردگی است که موجب میشود سردبیر «همشهری ماه» و چند نفر قبیل وی امسال به مرکزیت حزب کارگزاران راه پیدا کنند و محمد هاشمی دبیر سیاسی حزب و از پایهگذاران آن پس از کنارهگیری اعتراضی از حزب بگوید من به اعضای کارگزاران هشدار دادم که سرنوشت ساختارشکنانه مشارکت در انتظار کارگزاران است. همین کرمخوردگی است که موجب میشود سردبیر همشهری ماه پس از حضور در طیفی از پایگاههای مطبوعاتی دشمن، سردبیر روزنامه آسمان شود و آن روزنامه از زبان یک عضو گروهک مرتد جبهه ملی، به حکم قرآنی قصاص اهانت کند. اسفند 92 این روزنامه توقیف میشود اما فقط به 2 میلیون تومان جریمه محکوم میشود! بعدها اخباری از حضور آقای سردبیر در برخی گروههای انتخاب وزیر و مدیر منتشر شد تا 27 تیر 93 که همین آقا به همراه برخی دیگر از اعضای گروهکهای نشاندار به مراسم افطار رئیسجمهور دعوت میشود و در آنجا درباره زندگی به سبک حلزون خانه به دوش، فقدان آزادی بیان و اظهار همدردی با رئیسجمهور در قبال برخی محدودیتها سخنرانی میکند. به چند ماه نمیکشد که همین پادوی جریانهای معارض و تجدیدنظرطلب، سردبیر یک روزنامه تازه تاسیس میشود تا دیروز تیتر و عکس تمام قد صفحه اول خود را به یک کارگردان و این عبارت اختصاص دهد؛ «من هم شارلی هستم.»!
«من هم شارلی هستم»، برگردان «من هم سلمان رشدی هستم» است. درباره اتفاقات این روزهای پاریس و حمله به مجله طنز شارلی ابدو و پشت پردههای آن باید در زمان دیگری گفت و نوشت. حقیقت این است که 2 گروه تروریست فرهنگی و فیزیکی (از سروش تا داعش) یکی با ژست روشنفکر و دیگری با قیافه مسلمانی، به اصل و ریشه و تنه و ساقه اسلام حمله میکنند. علت هم همان است که چند سال پیش سروش (به عنوان شروعکننده برخی توهین و تحریفها نسبت به پیامبر(ص)) با صدای بلند در هلند و پاریس گفت «سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بیطرف باشد اکنون تبدیل به سکولاریسم ستیزهگر شده یعنی رسما با پارهای از ادیان در میآویزد و میستیزد و وجود اجتماعی آن را تحمل نمیکند. از این قرار چیزی اتفاق افتاده که در پیشبینی سکولارها نبوده است... رفته رفته سکولاریسم وارد دوره ستیزهگر و میلیتانت میشود. سکولاریسمی که مدارا و ظرفیت و هاضمه قوی پیشین خود را از دست داده است. به گفته جامعهشناسان و برخلاف پیشبینیها، ادیان در حال قوت گرفتن هستند... سکولاریسم نمیتواند دین قوی و فربه را ببلعد و از گلویش پایین نمیرود و لذا ستیزهگر میشود... آمریکا، عراق و افغانستان را اشغال کرد و هر دو کشور در قانون اساسی نوشتند ما باید قوانینمان را از شرع بگیریم. سکولاریسم صدامی تبدیل شده به آنتی سکولاریسم و این در مخیله آمریکاییها نمیگنجید... در کشورهای اروپایی حکومتها در مواجهه با اقلیتهای دینی نیرومند کمکم دارند مدارای خود را از دست میدهند.»
شارلی ابدو با عقبه یهودی، سالهای 2006 و 2001 به همراه برخی نشریات اروپایی از جمله دانمارکی اقدام به انتشار کاریکاتورهای توهینآمیز علیه پیامبر اعظم(ص) کرد. این نشریه اعلام کرد همین امروز (چهارشنبه) نیز کاریکاتورهایی علیه پیامبر اسلام(ص) منتشر خواهد کرد. اما یک روز قبل، یک روزنامه ایرانی- با عقبهای که به اجمال گفته شد- در تیتر یک بزرگ خود با وقاحت مینویسد «من هم شارلی هستم». یعنی سلمان رشدیها در این مسجد ضرار دور هم جمع شدهاند. این کرمخوردگی و فعالیت زالوها و انگلها در حال وقوع است اما چون دوقطبی اصلی برای برخی مسئولان، دوقطبی غیرواقعی و مغلوط «حامی دولت- منتقد و مخالف دولت»- و نه دوقطبی باورها و منافع ملت و دشمنان آن- است بنابراین از کنار این قبیل نشریات عبور میکنند و دست روی نشریه منتقدی میگذارند که خبر مرگ دیکتاتور عربستان (یکی از عاملان اصلی انواع جنایتها علیه ملتهای منطقه و خائن بزرگ در ماجرای سقوط قیمت نفت) را تیتر خود کرده است. این روزنامه بلافاصله دادگاهی میشود چون موجب تخریب روابط خوب ما با آل سعود شده(!) اما متولیان نشریات زنجیرهای جرئت میکنند گستاخی را از غیرانسانی خواندن قصاص به «من هم شارلی هستم» توسعه بدهند. چرا؟ چون آرمان بعضی از ماها نه به سانتریفیوژ که به هیچ رگ و ریشهای وصل نیست. به اعتبار همین پکیدگی و پوسیدگی بود که فروردین 88 یک سارق لباس پیامبر(ص) در اسلامبول ترکیه (اجلاس اتحاد تمدنها) دست راسموسن دبیر کل ناتو و نخستوزیر سابق دانمارک را که از حامیان اصلی کاریکاتورهای توهینآمیز علیه رسول اعظم(ص) بود، گرفت و به گرمی فشرد در حالی که دست راست راسموسن شکسته و از گردن آویزان بود.
از کتاب آیات شیطانی تا کاریکاتورها و مقالات اهانتآمیز رسانههای اروپایی و آمریکایی و از اعلام جنگ جهانی چهارم و صلیبی علیه 23 کشور اسلامی تا تبدیل آن به جنگ نیابتی توسط امثال داعش و آل سعود و... نشان میدهد اتفاقا رویکرد غرب به حوزه جهان اسلام نگاه مطلقا ایدئولوژیک و نه مبتنی بر منافع ملی و دیالوگ و مذاکره و احترام است. بدین ترتیب این تلقی که آرمانها را باید پشت در مذاکرات گذاشت و درباره منافع مشترک مذاکره کرد، نه معارضه با آرمان که معارضه و انکار واقعیت است. در حقیقت خطا یا مغالطه است که آرمانها و منافع ملی مقابل هم نشان داده شوند حال آن که اولا پیگیری آرمانها در میان مدت و بلند مدت رکن مقوّم منافع ملی ماست و ثانیا این واقعیات هستند که برخی ذهنیتها فانتزی و خیالی در زمینه امکان تعامل با غرب، بستن با کدخدا و خوشگمانی نسبت به آمریکا را به چالش کشیدهاند. به عبارت دیگر آنچه به واسطه واقعیتها زیر سوال و در گوشه رینگ است نه آرمانهای اسلامی و انقلابی ملت که برخی خیالپردازیهای رمانتیک و تجدیدنظرطلبانه نسبت به استکبار میباشد. به راستی در حالی که برخلاف توافق ژنو تحریمها 100 مورد افزایش پیدا کرد و حتی تحریم ناچیز صنعت خودرو خلاف تعهد غرب لغو نشد با چه رویی میتوان ماجرا را به تقابل منافع ملی و آرمان نسبت داد؟
وقتی آقای عراقچی معاون وزیر خارجه میگوید مذاکرات مسقط مذاکرات بسیار بدی بود که میخواستیم تعطیل کنیم و آقای صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی تصریح میکند غرب در وین جا زد و با افزایش مطالبات سراغ تبدیل اورانیوم 5 درصد (پس از اورانیوم 20 درصد) رفت، و این همه در حالی است که کمترین صحبتی از لغو ملموس و موثر تحریمهای اصلی در کوتاه مدت نیست، چگونه میشود صورت مسئله را تحریف کرد و روند مذاکرات را به صلح حدیبیه پیامبر(ص) تشبیه کرد؟! اگر قرار باشد هر بار بر دامنه امتیازات واگذار شده افزوده شود و حالا به اصل سانتریفیوژ برسیم و از آن طرف تحریمها بماند و فربهتر هم شود و چرخ تولید به خاطر بیتدبیریهای برخی دولتمردان- و نه الزاما تحریمها- نچرخد، آنگاه تکلیف شعارها و وعدهها چه میشود؟! آیا آنگاه نباید گفت غیرواقعیترین شعارها همین شعارهای نابهنجار و به دور از استانداردهای انقلاب بوده است؟! پیامبر اعظم(ص) یا صحابی ایشان کجا در ماجرای حدیبیه یا حتی در محاصره شعب ابیطالب و محاصره - جنگ دشوار احزاب ولو یک بار- آن هم با صدای بلند به نحوی که دشمن بشنود- مهر تایید بر فشارها و دعاوی دشمن گذاشتند و گفتند «با انزوا نمیشود پیشرفت کرد»؟! آیا جز بیعت رضوان با رهبر سخن دیگری در حدیبیه مطرح شد؟ دشمن باید از این قبیل اظهارات چه سیگنالی را دریافت کند؟ تحلیلهای اینهورن مشاور سابق اوباما در المانیتور و ریتاکیه عضو شورای روابط خارجی آمریکا در لسآنجلس تایمز که در اخبار دیروز کیهان منتشر شد، نشان میدهد این آدرس دادنهای غلط و خلاف واقع، دشمن سرخورده را جسور و امیدوار کرده است.
منطق ما نمیتوانیم و باید کوتاه بیاییم مطلقا در قاموس قرآن و ادبیات پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام نیست. ادبیات «لاطاقهًْ لنا الیوم بجالوت و جنوده- ما نمیتوانیم مقابل جالوت و لشکریانش مقاومت کنیم»، «یا اهل یثرب لامقام لکم فارجعوا- مردم این جنگ جنگ شما نیست و نمیتوانید باقی بمانید، از مقاومت برگردید» و قبیل آن منطق مومنان نیست؛ منطق اهل تردید و تردد میان جبهه حق و باطل است. جناب آقای روحانی به عنوان کسی که افتخار دارد لفظ امام را برای آیتالله خمینی در کوران انقلاب ترویج کرده و در سال 78 علیه اوباش مزدور آمریکا صریح سخن گفته، با حساب همه اعضای جبهه جنگ نیابتی (از سروش تا داعش) جداست. بنابراین باید ادبیات اسلام و انقلاب را سر دست بگیرد و دولت را در مقابل جنگ مستقیم و جنگ نیابتی جبهه شیطان بزرگ تجدید سازمان کند. این مقدمه بسیاری از گشایشها و برکتهاست.