وي در کودکی چون دیگر هم سن و سالان خود به مدرسه رفت و پس از گذراندن دوره ابتدایی به دوره راهنمایی رفت و تا کلاس دوم راهنمایی به تحصیل ادامه داد و پس از آن به علت مختلط بودن دختر و پسر مدرسه را ترک کرد.
بعد از آن برای کار به کارگاه دندانسازی رفت و این دوران مصادف با شروع انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) بود.
در این دوران محمد رضا فعالیت شدیدی داشت و تمام فکر و ذکر و عشق و علاقهاش شرکت در تظاهرات و درگیری با مزدوران رژیم خائن پهلوی بر اساس فرامین امام بود تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
پس از پیروزی انقلاب در تمامی تظاهراتی که به فرمان امام برای حفظ وحدت و تایید انقلاب اسلامی و خود امام برگزاری میشد شرکت فعالانه داشت.
همچنين فعالیت او در بسیج مسجد زیادتر شد و با اینکه صبحها تا بعدازظهر در دندانسازی کار می کرد شبها در مسجد و گاهی تا نماز صبح با برادران دیگر عضو بسیج نگهبانی میداد.
شهيد محمد رضا اميدبيگي در تاریخ 61/2/11 با اعلام درخواست سریع نیرو جهت شرکت در عملیات بیت المقدس مشتاقانه این دعوت را لبیک گفت و با كسب موافقت والدينش به جبهه رفت.
پس از فتح خرمشهر در حالی که خود را آماده می کرد تا برای کمک به برادران فلسطینی به لبنان برود در تاریخ 61/4/23 در کربلای شلمچه در عملیات رمضان به لقاء الله پیوست.
وصیتنامه شهید محمدرضا امیدبیگی:
اللهم انك تحلم انه ام يكن الذين كان منا منا فستة فى سلطان و لا التماس بشىء من فضول الحطام ولكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فيأى المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك .
على ( ع) خطبه 131
اينجانب محمدرضا اميد بيگى با توكل به خداوند بارى تعالى كه هستى و نيستى در يد قدرت اوست و به حمد و ستايش او كه نعمات خود را بر ما ارزانى داشته وصيت نامه خود رامى نويسم خدايا تو شاهدى كه چيزى عزيزتر از جانم ندارم تا فداى اسلام و قرآن كنم پروردگارا تو خودت يار و ياور امام امت خمينى بت شكن باش من ميخواستم به دوستان و خانواده ام چند سفارش كنم. يك اين كه تا خون در رگ دارند پيرو خط امام باشند و مجال به دشمنان اسلام ندهند و از شما ميخواهم كه پس از شهادتم گريه و شيون نكنيد بلكه خوشحال باشيد زيرا كه من پيروز شدم و به آرزوى خود رسيدم اميدوارم برادران و دوستانم بعد از من با پايدارى خود مرز و بوم اين كشور اسلامى را از دست دشمنان پليد و كافر پاك گردانند .
مادر هر موقع به ياد من افتادى و خواستى گريه كنى و يا سر قبرم بيايى آن لحظه به فكر امام حسين (ع) باش كه در آن زمان چگونه با يزيد براى آزادى مسلمانان از زير سلطه ،خود و فرزندانش را دو دستى تقديم حق تعالى نمود مادر عزيزم لباسهايم را به ميخهاى ديوار آويزان كن چون كه من نمرده ام بلكه زندهام همانطوركه در قرآن است كه :
« و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون »
هر گز مپنداريد آنانكه در راه خدا كشته شدهاند مردهاند بلكه زنده جاويد هستند كه نزد خدا روزى مىگيرند.
گذشته از اين مسائل من از لحاظ مادى چيزى ندارم كه بخواهم براى آنها تكليف معين كنم ولى آنچه بعنوان سفارش به نظرم مى رسد اينكه من دوست دارم در بهشت زهرا نزديك به آرامگاه شهيد مظلوم دكتر بهشتى خاك شوم و بالاى قبرم عكس آن شهيد عزيز زده شود 2- بار ديگر خواهش ميكنم كه پس از شهادتم گريه و زارى نكنيد و براى من مجلس نگيريد و 3- از طرف من از همه دوستان و آشنايان طلب بخشش كنيد و حلاليت بطلبيد از همه شما التماس دعا دارم كه سخت محتاج به دعا هستم .
والسلام عليكم
امضاء : محمدرضا اميدبيگى 26/2/61