گمان ميكنيم كه خوشبختي آنسوي لاغري و باريكي در انتظار ماست و ما هر روز بيشتر از آن دور ميشويم. اگرچه مسيرهاي پرپيچ خم و گاه جنونآميز را به سوي آن پيمودهايم؛ از رژيمهاي سخت گرفته تا پودرها و قرصهاي لاغري، كلاسهاي مختلف ورزشي و تردميل و... ! اما آنچه عوض ميشود تنها يكيدو شماره از عدد روي وزنه است و نه چيزي فراتر از آن. حتي بعضيهايمان به جراحي فكر كردهايم يا شايد با علم به عوارض غيرقابل اجتناب آنها، تن به تيغ جراحي سپردهايم. اما شايد تا به حال به اين فكر نكرده باشيم كه چرا به اينجا رسيديم؟ در اين فرصت كوتاه، چاقي و لاغري و علل پرخوري را از منظري جز آنچه تا به حال به آن توجه كردهايد بررسي خواهيم كرد. شايد مشكل جاي ديگري باشد؛ اينكه ذهن ما و ناخودآگاه ما و عادات غذايي و فرهنگ و محيط چه تأثيري در تصور ما را از خودمان دارند.
- خودتان را بپسنديد
قبل از هرچيز بايد اشاره كنيم كه براي بدنتان احترام قائل باشيد و خودتان را بپسنديد. زير بار تبليغات نرويد. متأسفانه گاهي با خانمها طوري صحبت ميشود كه گويي شخصيت آنها فقط با اشتهايي محدود قابلقبول است و اغلب اوقات بر حسب اينكه اندام، قد، طرز راه رفتن و قيافه زن با الگويي واحد و تبعيضگرايانه مطابقت داشته باشد يا نه، صفت اخلاقي خوب يا بدي نيز به او اضافه ميشود. وقتي زنان مطابق حالات، آداب و خطوطي كه با الگوي واحدي از زيبايي منطبق است سنجيده ميشوند، هم جسم و هم روح آنها به بند كشيده ميشود و آنان ديگر آزاد نيستند. در نگاه سرمايهداري و تبليغاتي كه برآمده از آن نگاه است تنها يك شكل خاص از اندام زنانه قابلقبول و موردپسند است و زناني با چنين اندامي حتي به داشتن اخلاق برتر و اعتماد به نفس و كنترل نفس نيز توصيف ميشوند. احساس خشنودي و خوشبختي و رضايت، احساسي است كه همه زنان حق برخورداري از آن را دارند. حمايتكردن از يك نوع زيبايي خاص تا حدود زيادي بهمعناي ناديده انگاشتن طبيعت است. امكان ندارد فقط يك نوع پرنده آوازهخوان يا فقط يك نوع درخت سرو، وجود داشته باشند؛ همانطور كه امكان ندارد فقط يك نوع «كمر» يك نوع «پوست» و يك نوع «بيني» ميان آدميان باشد. بنابراين قبل از اينكه بخواهيم خود را به كسي شبيه كنيم و انداممان را طوري بسازيم كه جز استرس و اضطراب و محرومشدن چيزي در برندارد، به اين نكته توجه كنيم كه بايد «بدن خود را دوست بداريم». بياييد دست از داوري كردن در مورد بدن خودمان و ديگران برداريم و ذهنمان را از اينكه خوب بهنظر ميآييم يا نه خالي كنيم. پر كردن ذهن از «چه بخورم تا كالري كمتري دريافت كنم» و يا «عدد عقربه وزنه امروز كدام است» اغلب فعاليتهاي زنان را تحتتأثير قرار ميدهد. فراموش نكنيد كه آنچه اهميت دارد سالم و قوي ماندن و تا حد امكان پرورش دادن بدن است. واضح است كه هيچ كدام از ما صاحب چوب جادويي نيستيم كه آن را در هوا بچرخانيم و ذكر «تغيير كن» را بگوييم و نظر كل جهان را عوض كنيم اما ميتوانيم نگرش خودمان را نسبت بهخودمان تغيير دهيم و باعث رنگ باختن و محو شدن تلقينات تحقيرآميز شويم.
- رژيم را فراموش كنيد
نميخواهيم نااميدتان كنيم اما طبق آمارهاي ارائه شده، ميزان شكست رژيمهاي لاغري 95درصد است. تا به حال چند نوع رژيم را امتحان كردهايد؟ چند قرص و كپسول و پودر لاغري؟ پاسخ شما هر چه هست، در اين لحظه اهميت چنداني ندارد. آنچه اهميت دارد اين است كه از همين امروز همه رژيمها را فراموش كنيد و اجازه بدهيد بدن و ذهنتان نفسي بكشد. لابد با خودتان خواهيد گفت كه بدن من همهچيز را ميخواهد و به مقدار زياد هم ميخواهد اما اين حرف صحيحي نيست. ما بايد به جاي رژيمهاي غذايي كه همگي نوعي رفتار وسواسآميز را تلقين ميكنند، به روش درست و طبيعي غذا خوردن كه خاص بدن خودمان است دست پيدا كنيم. ما لياقت هر دو را داريم؛ هم استفاده از غذاهاي خوب و مورد علاقه و هم داشتن بدني قوي و سالم و متناسب. شايد هم ميگوييد كه غذاي من به اندازه يك بچه 2 ساله است اما باز هم خبري از كاهش وزن نيست؛ درست است. دانشمندان راجعبه اين مسئله هم تحقيقاتي را انجام دادهاند و به اين نتيجه رسيدهاند كه رژيمهاي لاغري در موارد بسياري، عملا به چاقي ميانجامند. اين پژوهش در مورد كساني است كه براي مدتي طولاني، گهگاه، رژيم لاغري داشتهاند. ظاهرا وقتي كسي رژيم ميگيرد، متابوليسم بدنش (ميزاني كه بدن كالري ميسوزاند) پايين ميآيد تا با ميزان كمتر غذا انطباق يابد. وقتي شخص دست از رژيم ميكشد، متابوليسم يا سوختوساز بدنش نميتواند با سرعت لازم به ميزان غذاي افزونتر واكنش نشان دهد. به همين دليل شخصي كه رژيم لاغري دارد در ابتدا به راحتي 5كيلو از وزنش را كم ميكند اما همين كه رژيم خود را قطع كرد، 8كيلوي ديگر به جاي آن 5 كيلو جايگزين ميكند.
- تكليف چيست؟
با اين تفاسير همانقدر كه سنجيدن خود با الگوهاي لاغري تبليغاتي و تنفر داشتن از بدن خود و ناديده گرفتن تفاوتهاي فردي در اين مسير، مذموم است، پرخوري و به ورطه انواع بيماريهاي ناشي از چاقي كشيدهشدن نيز ناپسند است. علت عمده چاقيها پرخوري است. پرخوري حاصل عوامل متعددي است. افرادي هستند كه ميگويند ما حتي اگر آب هم بخوريم چاق ميشويم. اين تصور نادرستي است. در واقع آنها تنها آب نميخورند بلكه سبك زندگي تغذيهاي آنها بهگونهاي است كه باعث چاق شدنشان ميشود. پس بيايد كشف كنيم كه چرا هر كدام از ما دست به پرخوري ميزنيم.
- غولي به نام غذا
اين لطيفه كه دست بهدست در شبكههاي اجتماعي ميچرخد را لابد شما هم شنيدهايد كه به محض اينكه تصميم ميگيريم رژيم لاغري را شروع كنيم، حتي دستگيره در يخچال هم خوشمزه بهنظر ميآيد. بله! واقعيت همين است؛ چرا كه شما از زماني كه تصميم ميگيريد كه ديگر يك بشقاب برنج و مرغ، يك پيتزاي خانواده و يك دست كلهپاچه را به تنهايي و در يك وعده نخوريد تا كمي لاغر شويد، درست از همان لحظه به غذا بهعنوان يك دشمن خانگي نگاه ميكنيد؛ دشمني كه نبايد در مقابلش سپر را زمين انداخت و شروع ميكنيد به فكر كردن دائمي به اين دشمن خانگي. اين رژيم غذايي و ممنوعيت حاصل از آن است كه ذهنتان را به شكل سيريناپذيري به تفكر در باب غذا واميدارد و به شكل غيرمستقيم به سوي آن ميكشاند.
- يك راه بيضرر
از همين امروز به يك راه بيضرر و اصوليتر بينديشيد؛ راهي كه از بيرون به شما ديكته نشده باشد كه اقتدار شخصيتيتان را زير سؤال ببرد، بلكه از درون جوشيده باشد و به آن بيفزايد. بيايد به علل دروني چاقي بينديشيم. در اين رابطه نظريهاي وجود دارد كه ميگويد: «غذا علت چاقي نيست بلكه استفاده ناخودآگاه از غذا براي جبران مسائل حل نشده و نيازهاي برآورده نشده، اضافه وزن ايجاد ميكند.» اگر تعارف را با خودمان كنار بگذاريم ميبينيم كه بسياري از ما كه از مشكل اضافه وزن رنج ميبريم يك وابستگي روحي به غذا داريم و همهچيز از اينجا آغاز ميشود.
- لاغرها هم چيز ميخورند
چند نفر را ميشناسيد كه هم هرچه را ميخواهند ميخورند و هم اندامي متناسب دارند. تعدادشان كم نيست. البته منظورمان افرادي است كه به شكل طبيعي لاغرند و نه آنها كه غذايشان برگ كاهو و كلم و هويج و داروهاي ملين است. آنها هرگز خودشان را از شكلات، پيتزا، كيك خامهاي و همه آن ليست ممنوع پايانناپذير رژيمهاي غذايي، محروم نميكنند. به ياد آوريد زماني را كه آنها به دوست داشتنيترين غذايشان دست رد زده باشند! ممكن نيست. آنها همهچيز ميخورند اما نه آنقدر كه به انزجار و تنفر برسند بلكه به قدري كه اشتها دارند. اگر آنها را هم مجبور كنند كه غذاهاي مورد علاقهشان را به ليست ممنوعها اضافه كنند، مطمئن باشيد هر وقت كه دستشان برسد آنقدر ميخورند تا به انفجار و انزجار برسند و نتيجهاش چيزي نيست جز اضافه وزن.
- عزيز دلم يك شيريني بخور
دلايل متفاوت دروني و ناخودآگاه ممكن است كه وابستگي رواني افراد را به غذا رقم زده باشد. يكي از اين دلايل، ريشه در كودكي ما دارد؛ زماني كه براي آرام كردن ما پس از هر واقعه ناراحتكنندهاي، به شيريني و شكلات و خوردني متوسل شدند. شايد هنوز هم خود ما از اين حربه براي فرزندانمان استفاده ميكنيم. كودكي را كه با سر توي ديوار رفته، يا در بازي زمين خورده و بيوقفه اشك ميريزد، براي اينكه حواسش را پرت و او را آرام كنيم به يك شيريني، پفك، بستني و... مهمان ميكنيم. ذهن كودك شروع ميكند به ارتباط دادن غذا با آسايش. نتيجتا اينكه هرگاه نياز به آسايش داشته باشيم، به غذا پناه ميبريم.
- اينجا ملك من است
گاه ممكن است كه در زندگي افراد چاق يك فرد سلطهجو وجود داشته باشد كه مدام به او ميگويد چه بكند، كجا برود، با چه كساني معاشرت كند، چگونه پولش را خرج كند و... خلاصه جايي براي استقلال فرد باقي نمانده است. بنابراين ناخودآگاه فرد براي كسب استقلال دست به اقدامي اغراقآميز زده است. وزن اضافي اين افراد فرياد ميكشد كه «جسمام را كه نميتواني كنترل كني.»
- شبيه قهرمانم ميشوم
در زندگي هر كدام از ما افرادي هستند كه آنان را ميستاييم. مهرباني، تواضع، نوع رفتار، هنر، هوش و ذكاوت و... آنها ما را بر اين ميدارد كه شبيه آنها شويم اما شوربختانه ما تنها وارث 30كيلو اضافه وزن آنها شدهايم چون به ذهن نيمه هوشيار آموزش دادهايم كه عينا مثل او عمل كند. عكس اين مسئله نيز صادق است. از كسي متنفريد و باخودتان عهد بستهايد كه هرگز شبيه او نباشيد و همهچيز طرف مقابل را نفي كنيد، حتي بدن سالمش را!
- غذا به مثابه يك مخدر
هستند افرادي كه براي متوقفكردن درد جسماني و عاطفي خود به غذا پناه ميبرند. غذا به مقدار زيادي خاصيت بيحس كنندگي دارد. وقتي بدن بيش از اندازه غذا دريافت كند، غذاي اضافي در معده ميماند و تخمير ميشود و فرد دچار رخوت و خواب آلودگي ميشود. پس احساس از كار ميافتد و درد دور نگه داشته ميشود و غذا براي فرد نقش يك مخدر را خواهد داشت كه ناخودآگاهش آن را بهعنوان يك سرپوش موقت پذيرفته است. ناخودآگاه افراد به دلايل متفاوت ميتواند از غذا بهعنوان سرپوشي براي خشم نيز استفاده كند. بارها پيش آمده كه هنگام عصبانيت به غذا پناه بردهايم و زماني بهخودمان ميآييم كه محتويات غذايي خانه در حال اتمام و معده در حال انفجار است.
- غذايت را تمام كن
چند بار اين جمله را از پدر و مادرتان شنيدهايد يا آن را به فرزندتان گفتهايد؛ «غذايت را تمام كن» و «بشقابت را تميز كن». زماني كه كودكي غذايش را تا آخر ميخورد به فرزندمان گوشزد ميكنيم كه «ببين چه پسر خوبي، غذايش را تمام ميكند». حتي خود ما اغلب اين تصور را داريم كه اگر بشقابمان را تمام نكنيم و تهش را هم خوب برق نيندازيم، كفران نعمت كردهايم و اسراف و ناشكري! اغلب ما احساس گناه داريم از اينكه چيزي درون بشقابمان باقي بگذاريم. كافي است اين دليل را در درونتان كشف كنيد، راههاي مطمئنتري هم براي پرهيز از اسراف و عدمناشكري وجود دارد كه نه حس گناه را تلقين كند و نه اضافه وزن را به بار آورد. زنان زيادي هستند كه سبك غذاخوردنشان پس از بچهدار شدن كاملا عوض ميشود. البته درست است كه با زايمان، بدن دگرگون ميشود اما اين دگرگوني به اندازه دگرگوني ذهن شما نيست. تصور ما اين است كه يك مادر مسئول نبايد چيزي از غذايش را برگرداند، حتي بشقاب بچهها بايد به اندازه كافي خالي شده باشد؛ پس هر چيزي كه بچهها درون بشقابشان ميگذارند را مادر محترم ميبلعد، چرا كه فكر ميكند اگر اين كار را نكند، اسراف است.
- شايد ديگر نباشد
اگر در گذشته خانواده پرجمعيتي داشتهايد، اين تجربه را داريد كه زودتر بر سر سفره حاضر شويد تا بينصيب نمانيد، يا اينكه اگر سير ميشديد و تصميم ميگرفتيد اضافه غذايتان را بگذاريد براي بعد، اين فرصت هرگز پيش نميآمد؛ چرا كه بالاخره كسي ميرفت و ذخيره شما را ميبلعيد. يا افرادي كه در رفاه كمتري زندگي كردهاند برايشان پيش آمده كه يك شب رستوران، يك مهماني و... را بهعنوان منبعي براي ذخيره غذا نگاه كردهاند و با خودشان گفتهاند شايد ديگر از اين فرصتها دست ندهد، پس تا ميتوانم ميخورم و يك شب هزار شب نميشود. همين عوامل در گذر زمان ناخودآگاه پرخوري را ميآموزد و بدن را مجبور ميكند تا چشمش ميبيند بخورد نه تا وقتي كه سير ميشود.
- غذا و فراغت
زماني را بهخاطر آوريد كه كاري براي انجام دادن نداشتهايد يا برعكس، كوهي از انواع كارهاي خانه و امور مربوط به بچهها سرتان ريخته است، نميدانيد از كجا شروع كنيد، پس سراغ يخچال ميرويد و بيوقفه به كيك باقيمانده از ديشب گاز ميزنيد. اين كار، هم وقت شما را پر ميكند و هم احساس منفي بيكاري را از بين ميبرد. بسياري از ما به غذا بهعنوان يك راه سرگرمي و تفريح نگاه ميكنيم. وقتي به شكل افراطآميزي، غذا خوردن، راهي براي تفريح كردن باشد، ذهنتان ديگر جايي براي انديشيدن و خلاقيت در باب ديگر راههاي سرگرمي نخواهد داشت و هميشه نخستين راه را در خوردن ميبيند.