شبدر شانس!
ببين كه شنيدن اين صداها، چهقدر لذتبخش است! اما وقتي من به دنيا آمدم، اين صداها را نميشنيدم. البته آنقدر باهوش و زبر و زرنگ بودم كه حتي مادرم هم تا يك سالگي نفهميد كه من ناشنوا هستم. من در آن روزها ميخنديدم و گريه ميكردم، مثل همه! ولي تنها صدايي را كه ميشنيدم، صداي سكوت بود، سكوت!
خانوادهام از روزي نگرانم شدند كه مثل همسالانم، به حرف نيفتادم. نه حرف ميزدم و نه به صداهاي پشت سرم، عكسالعمل نشان ميدادم. من كه يادم نيست، اما برايم تعريف كردهاند كه مرا به يك مركز شنواييشناسي بردند و من با «عمومرتضي» كه يك «شنواييشناس» بود، ملاقات كردم. همين ملاقات شد بهترين شانس زندگي من!
علم + تجربه+ مهرباني
عمومرتضي، خيلي مهربان بود. او در همان روزهاي اول، آزمايشهاي جورواجور روي گوش من انجام داد و نتيجه، ناشنوايي عميق مادرزادي بود!
مادرم ميگويد: «پذيرفتن اين خبر برايم خيلي سخت بود. اما صدايي از قلبم ميگفت كه بايد اميدوار باشم و براي شنوايي تو تلاش كنم.»
ما هفتهاي يكبار پيش عمومرتضي ميرفتيم. او در يك كلينيك شنواييشناسي كار ميكرد و هميشه با روي خوش ما را ميپذيرفت.
او ميزان ناشنوايي هر دو گوش مرا بهطور دقيق و با استفاده از دستگاههاي پيشرفته، اندازه گرفت و يك قلب دوستداشتني براي من تجويز كرد؛ يك جفت سمعك كه دنيا را براي من پرهياهو كرد.
اما كار به همينجا ختم نميشد. من يك سال اول زندگيام، فقط در دنيايي پر از سكوت بودم و شنيدن براي گوشهاي من، احتياج به تمرين و آموزش داشت.
عمومرتضي، هر هفته براي تربيت قوهي شنيداري من تلاش ميكرد و علمي را كه در دانشگاه آموخته بود، با تجربهاش قاطي ميكرد و لحظهلحظه، مرا بيشتر به دنياي شگفتانگيز صداها ميبرد.
تازه، او براي رشد و پيشرفت سريعتر من، يكي از همكارانش را هم به ما معرفي كرد. كسي كه در دانشگاه، رشتهي «گفتاردرماني» خوانده بود.
آخر بد نيست بدانيد، بچههايي كه مثل من ناشنواي مادرزاد هستند، چون صدايي نشنيدهاند، نميتوانند صداي معنيداري توليد كنند. پس براي حرفزدن هم احتياج به كمك دارند. اما به دلايل مختلف، پيشرفت من مثل حركت يك حلزون، كند بود.
حلزون دوستداشتني
بعد از حدود يكسال تلاش، من وارد مرحلهي جديدي شدم. عمومرتضي كه بهعنوان يك شنواييشناس دقيق، هر هفته پيشرفت شنوايي مرا با سمعك، يادداشت ميكرد، تشخيص بهموقعي داد و به مادرم گفت: «چون افت شنوايي پسرتون خيلي عميقه، سمعك نميتونه كمك زيادي بكنه! اما نبايد نگران باشين. چون چند ساليه كه دانشمندها، دستگاه كاملتري ساختن كه به بچههايي مثل پسر شما كمك بيشتري ميكنه؛ دستگاهي به اسم حلزون مصنوعي!»
قرار شد پروندههاي شنوايي من را گروهي كه شامل جراح، پزشك متخصص گوش، شنواييشناس (عمومرتضي) و يك گفتاردرمان بود، بررسي كنند و اگر شرايط عمل را داشتم، دستگاه حلزون مصنوعي، در گوش من قرار بگيرد. دستگاهي كه بخشي از آن، داخل گوش بود و بخش ديگر آن، مثل سمعك، روي گوش قرار ميگرفت.
از گوش تا گوش!
حس شنوايي يكي از مهمترين حواس بدن انسان است و نقش مهمي در برقراري ارتباط بين انسانها و محيط دارد. اولين دستگاهي كه در همان هفتههاي نخست دوران جنيني، تكامل پيدا ميكند، دستگاه شنوايي است كه اگر با اختلال مواجه شود، انسان را با ناشنوايي، اختلال در تكلم و حتي مشكلات آموزشي مواجه ميكند.
شنواييشناسي، شاخهاي از علم پزشكي است كه به مطالعه، تشخيص، درمان و پيشگيري اختلالات شنوايي ميپردازد.
كساني مثل عمومرتضي كه در اين رشته تحصيل كردهاند، ميتوانند با انجام آزمايشهاي دقيق، سطح شنوايي فرد را اندازهگيري كنند و با توجه به نمودارهاي بهدست آمده، نوع بيماري را تشخيص دهند و بيمار را براي درمان، به همراه گزارشها، به پزشك متخصص گوش و حلق و بيني، معرفي كنند.
البته درمان ناشنوايي يا كمشنوايي، كاري مشترك بين تخصصهاي مختلف است كه بخش اصلي آن را فارغالتحصيلان شنواييشناسي، برعهده دارند.
تجويز سمعك، تنظيم آن، پيشگيري از ناشنوايي و... از ديگر كارهاي كارشناسان شنواييشناس است.
تولدم مبارك!
امروز، روز تولد 12 سالگي من است و من مثل تو و ديگر همكلاسيهايم ميشنوم، آواز ميخوانم، پرحرفي ميكنم و گاهي همه را از وراجيهايم كلافه ميكنم. تازه گاهي هم در مدرسه، شاگرد ممتاز ميشوم و از بقيهي همكلاسيهايم جلو ميزنم. رفتار من در مدرسه، آنقدر طبيعي شده كه معلمهاي جديدم، اصلاً متوجه اختلال شنيداري من نميشوند، انگار نه انگار كه من ناشنوا بودهام.
امروز، همهي همكلاسيهايم را در جشن تولدم دعوت كردهام. سه مهمان ويژه هم دارم: مادرم، پدرم و عمومرتضي!
دلم ميخواهد جلو همهي بچهها از آنها تشكر كنم. بهخصوص از عمومرتضي كه صداي مادر و پدرم را به گوش من رسانيد! تازه مدتي است تصميم مهمي در زندگي گرفتهام كه ميخواهم همين امروز، آن را به همه اعلام كنم:
دلم ميخواهد در دورهي متوسطه، رشتهي علوم تجربي را انتخاب كنم و براي رسيدن به رشتهي شنواييشناسي، كلي درس بخوانم. آرزويم اين است كه من هم مثل عمومرتضي، يك شنواييشناس ماهر شوم و گوش بچههايي را كه به هر دليلي با شنيدن، قهر شده، با صداهاي طبيعت آشتي دهم.