به این معنی که اگر ما در شرایطی قرار بگیریم بسان شرایط آن امام، وظیفه دینی ماست که آنگونه رفتار کنیم که ایشان رفتار کرده است. پس اگر آنچه را که گفته شد بپذیریم، باید در زندگی امام حسین(ع)کاوش کنیم و رفتارها و سخنان ایشان را در شرایط گوناگون بررسی کنیم تا آنگاه بتوانیم به آن عمل نماییم.
اگر صرفاً به ظاهر آنچه رخ داده است توجه کنیم به نظر میرسد چندان کمکی به ما در جهت آنچه گفته شد صورت نگیرد. اما اگر ما آن واقعهای را که رخ نموده به عنوان حادثهای عظیم در نظر آوریم باید سعی کنیم که لایههای سطحی واقعه را کنار زنیم و سعی کنیم که جان مطلب- آنچه امام زندگی خویش را متناسب با آن تنظیم کردند- را درک کنیم.
اما زندگی امام حسین(ع) به فرازهای مختلف قابل بخشبندی است که مشهورترین و معمولترین آنها تقسیم آن به پیش از قیام عاشورا و پس از آن است. یا به عبارتی؛ قبل از به خلافت رسیدن یزیدبن معاویه و پس از آن. آنچه از امام حسین (ع) پیش از خلافت یزید و قیام عاشورا در دست است، سخنان اندکی- هر چند بسیار پرمغز- است، اما طبق آنچه گفته شد بیشترین سرمشقهایی که ما در پیشرو داریم از افعال حسینبنعلی(ع) است، به ویژه پس از به قدرت رسیدن یزید.
اکثر کتب تاریخی نیز زندگی امامحسین(ع) از این دوران به بعد را به طوری مفصل و جزء به جزء نگاشتهاند که اگر روششناسی درست تاریخی را در مورد آنها رعایت کنیم میتوان به حقیقت مطلب نزدیک شد، در صورتی که غیر از آن میتوان دچار بسیاری کج فهمیها و انحرافات گردید.
از اینرو برماست که نخست با روشهای به روز، تحقیق تاریخی در زندگانی حسین بنعلی(ع) را دنبال کنیم تا بتوانیم به عمق گفتارها و افعال ایشان دست یابیم، اما پس از این مرحله باید به فهم آنچه به دست آوردهایم اقدام کنیم تا بتوانیم به عنوان الگوهای قابل عمل از آنها پیروی کنیم.
در فهم مواد تاریخی به دست آمده باید همواره این پیشفرضها را در ذهن محفوظ داشت که امام حسین(ع) به گونهای انسانی عمل کرد و آنچه او انجام داده قابلیت آن را دارد که به وسیله ما نیز الگوبرداری شود- هرچند نه به کمالی که آن حضرت انجام داد- ما باید وقت خویش را صرف تعیین مصادیق رفتار حسین بنعلی(ع) در زندگی خویش کنیم.
از آنچه گفته آمد، نباید چنان گمان شود که جنبههای عاطفی قیام عاشورا و زندگانی حسین بنعلی باید نادیده گرفته شود بلکه چنانکه شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی گفته جنبههای عاطفی پوستهای بوده برای حفظ هسته. اگر بخواهیم حسین(ع) را درک کنیم باید از جنبههای عاطفی آن عبور کنیم و به حسین به عنوان انسانی که با پشتوانهای الهی دست به عمل زده، بنگریم تا به هسته قیام امام حسین(ع) دست یابیم.
بهترین راه رسیدن به این امر چنین است که ما در مقابل هر عمل امام حسین(ع) علامت پرسش قرار دهیم و تلاش کنیم که به آن پاسخ دهیم: چرا امام حسین(ع) در زمان معاویه قیام نکرد؟ چرا آمدن یزید، شرایط را تغییر داد؟ چرا امام علی(ع) در زمان خلفای پیش از خود قیام نکرد؟ چرا امام حسین(ع) آن هنگام که مشغول زیارت خانه خدا بود، برخلاف معمول زیارت خویش را نیمه کاره رها کرد و به سوی کوفه حرکت کرد؟ چرا آن هنگام که از کشته شدن مسلم آگاه شد و نیز حر راه را بر او بست، باز هم به حرکت خویش ادامه داد، یعنی آن هنگام که میدانست دیگر به لحاظ نظامی امید غلبهای نمیرود؟
مطرح کردن پرسشهایی از این دست و تلاش برای پاسخ دادن به آنها- نه پاسخهایی که دیگران دادهاند- و آزمودن مراحلی که امام حسین(ع) پشت سر گذاشته به نوبه خود میتواند در ارتقای معرفت ما نسبت به حسینبنعلی(ع) بسیار موثر افتد. اما برخلاف آنچه گفته شد امروزه نه تنها به جنبههای فکری و عقلانی قیام عاشورا آن گونه که شایسته است پرداخته نمیشود، بلکه بیش از اندازه بر جنبههای عاطفی قیام عاشورا تاکید میشود.
ولادت نور
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت، دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) که به عربى (حسین) خوانده میشود نام بگذار. چون على براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى. و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه(س) انتخاب شد.
سلمان فارسى میگوید: دیدم که رسول خدا(ص) حسین(ع) را بر زانوى خویش نهاده او را میبوسید و میفرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (امام زمان «عج») است. انس بن مالک روایت میکند: وقتى از پیامبر(ص) پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست میدارى، فرمود: حسن و حسین را. بارها رسول گرامى حسن(ع) و حسین (ع) را به سینه میفشرد و آنان را میبویید و میبوسید.
ابوهریره که از عمال معاویه و از دشمنان خاندان امامت است، در عین حال اعتراف میکند که: رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانههاى خویش نشانده بود و به سوى ما میآمد، وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.
عالیترین، صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص) خواند : حسین از من و من از حسینم.