پوشش رسانهاي اين اتفاق اما بعد از مشخصشدن وضع كار و بار خانواده اهل درگز، روند متفاوتي بهخودش گرفت و توجه رسانهها را به وضعيت مالي خانواده معطوف كرد تا ويژگيهاي معروف چندقلوها. هنوز چند روز از به دنيا آمدن بچهها نگذشته بود كه تيتر رسانهها، از هفتقلوهاي مشهدي به پدر بيكار و بيخانه هفتقلوها برگشت. رسانهها از ايرج قرهگوزلوي 33ساله مينوشتند كه ميگفت در خانه مادرزنش زندگي ميكند و ماهي 005 هزار تومان درآمد دارد. حالا بعد از چند ماه، تب رسانهاي خوابيده اما وضع ايرج قرهگوزلو همان است كه بود. تنها تفاوتي كه از آذرماه در زندگياش ايجاد شده، اين است كه 6 نفر از آن 7فرزند تازه به دنيا آمده را از دست داده و يك وام 25ميليوني هم روي دستش مانده است. ايرج قرهگوزلو ميگويد از بچهدارشدن حس خوبي دارد و دوست دارد يك جين بچه ديگر هم داشته باشد اما اينروزها اصلا حال و روز خوشي ندارد. او مرد خود ساختهاي است؛ از همان آدمهايي كه حاضرند هركاري بكنند اما صدقه نگيرند. اين را گفتيم كه بدانيد گفتوگو كردن با او درباره مشكلاتش، آنقدرها هم كار سادهاي نبود. دست آخر هم گفت، تنها دردش پس دادن وامي است كه گرفته، «وگرنه مرد شدهام كه خرج خانه بدهم. بايد خرجي را داد. خودم درستش ميكنم.»
- يك هفت قلوي واقعي
اواسط آذرماه كه ماجراي به دنيا آمدن هفتقلوها حتي تا تيتر يك روزنامهها هم پيش رفت ايرج قرهگوزلو، در مصاحبههايش از هزينههاي بيمارستاني ناخواسته و سرسامآور گلايه داشت اما امروز ميگويد، خوشبختانه 96درصد هزينههاي مربوط به زايمان و بستري در بيمارستان را بيمه درمان روستايي پرداخته است. خودش دراينباره ميگويد: «همسرم در بيمارستان بود كه ديدم هزينهها دارد سر به فلك ميزند. توي همان بيمارستان به من گفتند، برو بيمه بگير، هزينهها را حساب ميكنند. به حرفشان گوش كردم كه اتفاقا نتيجه هم داد. خداوكيلي من حساب كتابي نكردم پولش چقدر شده فقط گفتند، هزينه آن 6بچهاي كه فوت شدند، 10ميليون تومان ميشده است. همين پسر كوچكم كه زنده مانده هم 2 ماهي توي دستگاه بود اما نفهميديم پولش چقدر شد».
او از شايعههاي چند ميليون توماني ميگويد كه درباره كمكهاي بيحساب و كتاب فراوان به او و خانوادهاش پخش شد و همهشان دروغ بود: «راستش را بخواهيد، 96درصد از هزينه بيمارستان را بيمه روستايي داد اما غير از آن چيز ديگري نبود. ميگفتند فلاني بابت هر بچهاش يك سكه تمام گرفته اما به خدا چنين چيزي نبود. از طرف نهاد رياستجمهوري يك سكه دادند كه هنوز نميدانم قيمتش چند است. نميدانم ربع است، نيم است يا چه. هرچه هست، ميگويند 250هزار تومان از شما برميداريم».
ايرج قرهگوزلو سختش است كه دست جلوي كسي دراز كند. از اعتماد نكردن و دروغ ميترسد. لابد براي همين هم هست كه ميگويد: «اين مهم نيست كه كسي باورم نميكند يا دستم را نميگيرد اما دروغ گفتن زشت است. اينكه به آدم اعتماد نكنند بد است. دلم از اينجور اتفاقها ميگيرد».
دنباله حرفش آرام دنبال ميشود. كلمهها روان از دهانش بيرون نميآيند. انگار از تعريفشان شرمش بيايد، شمرده و يواش ميگويد: «وقتي خواستم از بيمارستان بيايم خانه، گفتند 2 تا از بچههايت را چندساعت زير دستگاه نگذاشته بودند. يك خانم دكتري هم گفت كه يكي از بچهها، 7روز قبل از زايمان در شكم مادر مرده بوده، براي همين بقيه را هم مريض كرده است ولي من كه سونوگرافي 48ساعت قبل دستم است و اثري از اين مشكل نديدم. اگر همچنين حرفي بوده، نميفهمم چرا همان موقع به من نگفتند».
- برادرم نگذاشت سرباركسي شويم
ايرج قرهگوزلو و خانوادهاش تا همين چندماه پيش در خانه مادر همسرش درگز زندگي ميكردند و يكماه پيش از تولد بچهها به مشهد رفتند. چند روزي را در مهمانخانه بودند اما خرج و دخلشان كه با هم جوردرنيامد، مهمان يكي از آشنايان مشهدي شدند.
آقاي قرهگوزلو ميگويد: «بعد از تولد بچههاكه به درگز برگشتيم، ديدم برادر بزرگترم همه اسباب و اثاثيهمان را از خانه مادرزنم جمع كرده و در خانه خودش گذاشته است. غافلگير شديم. ماجرا اين بود كه برادرم يك خانه 95متري در درگز داشت كه به مستأجر اجاره ميداد. اينبار وقتي مهلت مستأجرش تمام شد، ما را به جاي آنها نشاند و گفت بنشينيد تا وضع و اوضاعتان درست شود».
حالا در اين خانه كوچك، يك خانواده 3 نفره و نصفي زندگي ميكنند. آقاي قرهگوزلو و همسرش، با پسر بزرگترش عليرضا و بچه كوچكي به نام حسين كه پدر دربارهاش ميگويد: «اين روزها فقط بلد است شير بخورد. هر 4روز يك شير خشك ميخورد به قيمت 24هزارتومان، يك بسته پوشك 8هزار توماني هم خرجش ميشود؛ يعني همين يك بچه كوچك ماهي حدود200هزار تومان هزينه دارد. حالا بقيه چيزها به كنار. البته باز هم خدا را شكر كه فعلا در خانه برادرم، يك جاي مستقل داريم و سربار كسي نيستيم».
- 7ماه بيكاري در سال
ايرج قرهگوزلو ترخيصكار گمرك است. 6-5 ماهي در سال كار دارد و بقيه اوقات بيكار است. بيمه هم نيست. خودش با همان زبان ساده مشهدي ميگويد: «از 4ماه مانده به ژانويه بار ميآيد تا يكماه بعدش كه اگر كسي بيايد، ناني هم برايمان پيدا ميشود. روي هم رفته در آن چندماه 15-10 ميليون درميآورم كه خيلي زور بزني، ميشود ماهي 700تومان. بقيه وقت سال را بيكاريم و بيمه هم نيستيم. فقط بيمه درمان روستايي داريم. البته كار كه عار نيست. مسافركشي هم كردهام. زندگي خرج دارد».
- درگز، گرانتر از تهران
هزينههاي شهرستان هرچه باشد، از تهران كمتر است و با درآمدي ناچيز هم ميشود از پساش برآمد. اين، شايد نظر خيليها باشد اما ايرج قرهگوزلو با آن مخالف است و ميگويد: «شايد اجارهخانه در يك شهرستان كوچك نزديك مرز كمتر از تهران يا جاهاي ديگر باشد ولي بقيه هزينهها دستكمي از شهرهاي بزرگ ندارد. يكسري ميگويند تهران گران است ولي اينجور نيست. شما فقط يك سر درگز تشريف بياوريد و ببينيد. ماشاءالله با اين هزينههاي امروزي، ميروي توي ميوهفروشي و بيرون ميآيي، بايد 50هزار تومان بگذاري. نظارت نيست و همين، كار را سختتر كرده است. يك جا ميروي گوجهفرنگي را ميدهد 800تومان، آن يكي ميدهد 1500تومان. حرف كه بزني، ميگويد مدل ميوههاي من فرق ميكند. مگر ماشين است كه فرق كند؟!»
- فكر ميكنند دروغ ميبافم
زماني كه هفتقلوها به دنيا آمدند، صحبت از كمكهاي مالي فراواني به ميان آمد كه قرار است در اختيار اين خانواده بگذارند. كمكهايي كه آقاي قرهگوزلو دربارهشان ميگويد: «بعضي از مددكارها و آدمهاي توي سازمانها آنقدر بد برخورد كردند، انگار ما محتاج هستيم. به من برميخورد. يكي هم آمد گزارشي تهيه كرد كه به مسئولان نشان بدهد و رفت دنبال كار خودش. فقط يكبار از نهاد رياستجمهوري با من صحبت كردند. البته مسئول هلالاحمر درگز هم گفت كه 4 ميليون تومان به نام شما اينجا هست كه بايد واريز كنيم به حسابتان. گفت بروم حساب بانكي باز كنم. حالا نشستهايم كه ببينيم چيزي دستمان را ميگيرد يا نه».
اينطور كه پدر چندقلوهاي درگزي ميگويد از ميان تمام كساني كه در اين مدت داستانش را شنيدهاند، فقط رئيس يكي از بانكهاي شعبه لطفآباد اعتماد كرد و به او وامي داد كه اينروزها حتي يك قران هم از آن همه برايش نمانده است. ايرج قرهگوزلو ميگويد: «خيليها باورم نكردند. هرچه گفتم، خودشان را به نشنيدن زدند. فقط رئيس بانك لطفآباد كه در جريان حسابهايم بود، حرفم را باور كرد. خدا خيرش بدهد، حدود 25ميليون تومان وام نقدي در آبانماه به من داد كه هنوز حتي يك ريالش را هم ندادهام. به آقاي رئيس هم گفتهام كه فعلا نميتوانم بدهم. گفت برو كار كن، اميدت به خدا باشد. وضع درست ميشود».
ايرج قرهگوزلو ميگويد: «خرج روزانه را خودم درميآورم ولي خدا وكيلي الان فقط زيربار همين وامها ماندهام. ميترسم تا چند سال ديگر نتوانم وام را پس بدهم و جريمه روي جريمه سوار شود، به خاك سياه بنشينم».
او لبخندي ميزند و ميگويد: «راستش از همان اول كه فهميدم قرار است اينهمه بچه داشته باشيم، نگران پولش بودم ولي همه ميگفتند نگران نباش. هروقت فكر گرفتاريهايم را ميكنم، بزرگترهاي فاميل، مادرخانمام اينها ميگفتند خدا بزرگ است. هركس دندان بدهد، نان هم ميدهد».