تاریخ انتشار: ۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۹

همشهری آنلاین: ویلی اسموت یک شیمی‌دان با ذوق و تاریخ دوست است که بیش از ۴۰٫۰۰۰ ساعت از عمرش را صرف ساخت ماکت دقیق و نمونه بزرگی از صحنه جنگ واترلو کرده است.

 

 

اسموت برای اینکه این ماکت را دقیق‌تر بسازد به ۶ کشور مختلف سفر کرد و موزه ها و کتابخانه های مختلفی را مورد بررسی قرار داد. همچنین از تمام نقاشی‌ها، عکس‌ها و طرح های موجود الهام گرفته است. او حتی خانه خودشان را که در نزدیکی واترلو قرار داشت در ماکت قرار داده است.

این شیمی‌دان ۵۶ساله علاقه بسیاری به وقایع واترلو دارد. وی اولین بار در سن ۱۲ سالگی واترلو را از نزدیک دید و در آن زمان بیشتر از چند مایل تا خانه شان فاصله نداشت!

شاید افرادی باشند که با این جنگ آشنایی نداشته باشند و شاید فقط بدانند که این جنگ میان فرانسه، بریتانیا و چندین کشور دیگر در منطقه‌ایی به نام "واترلو" در بلژیک رخ داده است و حدود ۴ روز طول کشیده است.

چگونگی ماجرا را  ویلی با این ماکت زیبا و هنری خود برای شما تعریف می‌کند. این که چگونه و چه شد که ناپلئون در این جنگ شکست خورد و اطلاعات بسیاری درباره این جنگ که شاید کمتر به گوش کسی رسیده باشد. ویلی با ماکت خود شما را مستقیم  به میدان جنگ می‌برد، البته با تضمین امنیت کامل!

او اینگونه شروع می‌کند؛" ساعت ۱۱ ظهر است و دو ارتش بریتانیا و فرانسه در مقابل هم قرار گرفته‌اند. سمت چپ میدان جنگ  خانه کشاورزان وجود دارد که به آن هوگومونت می‌گویند که موضع مناسبی برای دفاع می‌باشند و بخشی از قوای انگلیس در آن سنگر گرفته‌اند. و در بخش دیگر ارتش فرانسه قرار دارد.

... با فریاد ناپلئون جنگ شروع می‌شود. مارشال نی دلیرترین فرمانده ناپلئون که فرمانده سواره نظام است، حمله به مرکز سپاه دشمن که از انگلیسی‌ها و اسکاتلندی‌های خشن را شروع می‌کند و ژنرال گروشی که در تعقیب بلوشر است صدای غرش توپ‌ها را از منطقه واترلو می‌شنود.

یکی از ژنرال‌ها به نام ژرار اصرار می‌کند که دست از تعقیب بلوشر برداشته و از میان دشت به سمت ناپلئون رفته و به کمک او بشتابند. در همین زمان بلوشر ارتش باقی‌مانده پروس را به چندین قسمت تقسیم کرده و به واترلو می‌فرستد تا با کمک ولینگتون ناپلئون را شکست دهند. یکی از این دسته‌ها در راه با گروشی برخورد کرده و گروشی او را شکست داده و پس از جنگ به استراحت می‌پردازد و با خود می‌گوید فردا به ناپلئون خواهیم پیوست غافل از اینکه ارتش پروس در حال پیوستن به ولینگتون است و او در حال استراحت است.

از آن سمت مارشال نی با دلیری بی همتایش قسمت مرکزی میدان جنگ که در دست بریتانیا بود را می‌گیرد و صف‌های انگلیسی را یکی بعد از دیگری می‌شکافد و فراری می‌دهد. او با کمبود سواره نظام روبه رو شده و از ناپلئون درخواست سواره نظام می‌کند. ناپلئون نیز آخرین دسته‌های سواره نظام خود ملقب به میلو را به کمک او می‌فرستد.

دیگر چیزی به پیروزی نمانده و ارتور ولزلی سربازان را به زور تهدید در صف‌ها نگه داشته و اکثریت در حال فرار هستند.

مارشال نی خیلی به ولینگتون نزدیک شده و دیگر چیزی به پیروزی نمانده بود که ناگهان صدای فریاد چندین هزار نفر از سمت غرب منطقه واترلو به گوش رسید. پروس‌ها بی‌محابا به فرانسویان حمله کردند. انگلیسی‌ها از حالت دفاع به حمله روی آورده و بخشی از ارتش پروس به سمت ناپلئون می‌روند.

25 هزار نفر از گارد محافظ با دیدن این صحنه سریعاً دور ناپلئون آرایش مربعی گرفته و مانع از کشته شدن ناپلئون شدند. ارتش فرانسه فلج شده و ترس و وحشت در میان سربازان فرانسوی موج می‌زند.

حال دیگر ارتش فرانسه درهم شکسته و همه می‌گریزند و فقط یک نفر باقی‌ می ماند و به جنگیدن ادامه می دهد و او مارشال نی بود.

انگلیسی‌ها او را گرفته و در دادگاه نظامی محاکمه کرده و او در دفاع از خودش فقط یک جمله گفت: "هر فردی وظیفه داد برای کشورش بجنگد  دادگاه او را به اعدام محکوم کرد.

ناپلئون نیز با وجود اصرارهای زیاد مردم مبنی برماندن در مقام امپراتوری و با قول حمایت کردن از او و دوباره جنگیدن این کار را نکرد و خود را به یک کشتی انگلیسی تسلیم کرد.

او به این امید خود را تسلیم انگلیسی‌ها کرد که شاید انها پیشنهاد او را مبنی بر زندگی کردن در شهر لندن را بپذیرند.

اما به محض ورود کشتی به لندن به او اعلام شد که حق ورود به انگلیس را ندارد و  پس از تشکیل جلسه‌ای او را به جزیره‌ سنت هلن تبعید کردند.

ناپلئون در سال 1821 در سن ۵۲ سالگی به علت بیماری درگذشت. جسد او پس از ۱۹ سال بوسیله کشتی به فرانسه بازگشت و با استقبال بی نظیر مردم فرانسه روبه رو شد. این نشانه محبت و عشق قلبی مردم فرانسه به ناپلئون دی بوناپارت امپراطور فرانسه است."

اسموت با انگشتش به ناپلئون اشاره می‌کند که بر روی اسب سفید نشسته است. او  می‌خواهد ساخت این ماکت را تا مراسم گرامیداشت دویست سالگی این واقعه به اتمام برساند. بزرگترین آرزوی او این است که یکی از نوادگان ناپلئون به دیدن این اثر بیاید.

او می‌گوید: وقتی مردم به اینجا می‌آیند، با دیدن این اثر بسیار تعجب کرده و می‌گویند اصلا فکرش را هم نمی‌کردند که این ماکت تا این اندازه بزرگ، زیبا و دقیق باشد!

برگرفته از: reuters.