سلطان خون جهان و پدر خون ايران زندگياش را در ايثار و گذشت معنا كرده است. دكتر سيدمحمد حسن شيخالاسلامي متولد 24خرداد 1314 در شهرستان شوشتر است. ركورددار جهان، با 192 بار اهداي خون، جان حدود 600نفر را از مرگ نجات داده است. او در 80سالگي هنوز هم احساس جواني دارد و به اهداي خون فكر ميكند.
- يك تقارن پر معنا
تولد من حكايت جالبي دارد. روز تولدم با سالروز تولد دانشمند بزرگ اتريشي «لند اشتاينر» مصادف است. اين دانشمند و كاشف گروههاي خوني سال 1900به دنيا آمد و طي سالها زندگي علمي موفق شد با شناسايي گروههاي خوني تحول عظيمي در علم پزشكي بهوجود بياورد.
هر سال روز تولد اين دانشمند بزرگ و پدر خون دنيا در همه پايگاههاي خون در جهان جشن برپا ميشود. وقتي براي نخستين بار با اهداي خون جان مادر و فرزندي را نجات دادم با خودم فكر كردم شايد مصادف شدن روز تولدم با سالروز پدر خون جهان تصادفي نيست و بايد براي نجات انسانها گام بردارم.
فرزند اول خانواده بودم و در شوشتر متولد شدم و پس از تولد به اهواز رفتيم. پدرم يك روحاني بازرگان بود. او دوست داشت من هم درس طلبگي بياموزم و به همينخاطر تا 10سالگي در حوزه علميه درس ميخواندم. وقتي به 10سالگي رسيدم پدرم فوت كرد و از آنجا كه علاقه زيادي به تحصيل علوم جديد داشتم از حوزه بيرون آمدم و به مدرسه رفتم.
برادرم سيدبزرگ شيخالاسلامي و همسرش نقش بسيار زيادي در موفقيتهاي من داشتند. او مرا تشويق كرد به مدرسه بروم. دوران ابتدايي را بهصورت جهشي خواندم. برادرم ميگفت تو استعداد زيادي داري و بايد تحصيلاتات را تا مقاطع بالا ادامه بدهي.
او همه هزينههاي تحصيليام را تأمين و همسرش بهمعناي واقعي برايم مادري كرد؛ از لحاظ روحي و رواني حمايتهاي زيادي از من كرد. پس از گرفتن ديپلم براي گذراندن دوران سربازي وارد دانشكده افسري شدم و رتبه نخست دانشكده را از لحاظ اخلاق، مسئوليت، مديريت، توپ و سلاح بهدست آوردم و نمره اول دانشكده براي من بود. درسهاي زيادي در دانشكده افسري آموختم و بعد از آن دوباره مسير زندگيام تغيير كرد.
- سؤالي كه زندگيام را تغيير داد
روزهايي كه در مدرسه درس ميخواندم موضوعي هميشه ذهن مرا بهخود مشغول ميكرد و بهدنبال يافتن پاسخ مناسبي براي آن بودم. پاسخ اين سؤالات را زماني يافتم كه لباس مقدس پزشكي را به تن كردم و آستينها را براي نجات مردم كشورم از بيماريهاي خوني بالا زدم. دوران كودكي شاهد بودم كه بسياري از مادران باردار هنگام وضع حمل از دنيا ميروند، يا نوزادان مرده به دنيا ميآورند. بارها در اقوام و اطرافيان شاهد مرگ انسانهايي بودم كه بهخاطر تب يا عفونت جان خود را از دست ميدادند. اين مرگوميرهاي بسيار، ذهن مرا بهشدت درگير كرده بود و با خودم ميگفتم چرا بايد اين مادران در زمان وضع حمل بميرند؟ چهكسي از كودكان آنها نگهداري خواهد كرد؟ كمي كه بزرگتر شدم فهميدم اين مرگوميرها بهخاطر كمبود امكانات پزشكي و بهداشتي و كمبود پزشك متخصص اتفاق ميافتد. در دوران دبيرستان جرقهاي در ذهنم زده شد و تصميم گرفتم با ادامه تحصيل در رشته پزشكي بتوانم به مردم خدمت كنم. سالها از آن روزها ميگذرد و وقتي براي نخستين بار بهعنوان پزشك بالاي سر بيمار بدحالي حاضر شدم ناخودآگاه به ياد روزهاي كودكي و آرزوهايي كه داشتم افتادم.
در دانشگاه جنديشاپور اهواز در رشته پزشكي تحصيل كردم و پزشك عمومي شدم. براي گذراندن دوره خارج از مركز 10سال در بندر امام(ره) طبابت كردم. تنها پزشك آن منطقه بودم و بيماران زيادي به من مراجعه ميكردند. بعد از آن تحصيلاتم را در دانشگاه شيراز ادامه دادم و موفق به اخذ 2تخصص پاتولوژي كلينيكال و پاتولوژي آناتوميكال شدم. بهعلت علاقه شديدي كه به اهداي خون و انتقال خون داشتم، مرا براي ادامه تحصيل به لندن اعزام كردند و در دانشگاه لندن فوقتخصص ايمنشناسي خون و انتقال را گرفتم. با وجود آنكه فارغالتحصيل دانشگاه لندن بودم و امكانات زيادي براي زندگي من در خارج از كشور فراهم بود اما هرگز به چيزي جز خدمت به مردم كشورم فكر نكردم و پس از پايان تحصيلات بلافاصله به كشور بازگشتم و كارم را شروع كردم.
- شيرينترين ايثار
50سال قبل، پزشكي مانند امروز پيشرفت نكرده بود و با امكانات و روشهاي ابتدايي گروههاي خوني را تشخيص ميدادند و در موارد بسياري نيز اين تشخيص با اشتباه همراه بود و باعث مرگومير زياد بيماراني ميشد كه براي عمل جراحي يا بيماريهاي خاص نياز به خون داشتند. يكي از اين روشهاي ابتدايي تشخيص گروه خوني اين بود كه چند قطره از خون بيمار را همراه با چند قطره از خون فرددهنده روي شيشه لام تركيب ميكردند و اگر اين خون حالت لختهشدن پيدا ميكرد اعلام ميشد كه خون اين فرد با بيمار سازگاري ندارد و اگر لخته نميشد اعلام ميكردند خون سازگاري دارد و با همين تشخيص ابتدايي خون را به بيمار تزريق ميكردند كه در موارد زيادي اين تشخيص اشتباه بود و باعث مرگ بيمار ميشد.
آن روزها سال آخر رشته پزشكي دانشگاه جنديشاپور اهواز بودم و خبري از سازمان انتقال خون نبود. تشكيلاتي براي دريافت خون وجود نداشت و مردم حتي از اسم خون ميترسيدند و كمتر كسي حاضر بود خون خود را اهدا كند. يكي از روزها، همراه با استاد و چند نفر از همكلاسيهايم براي درس عملي به بيمارستان رفته بوديم. مشغول سركشي از بيماران بوديم كه چندنفر سراسيمه و مضطرب وارد بخش زنان شدند و از مردم درخواست كردند بروند و خون بدهند چرا كه زن جواني حين زايمان بهعلت خونريزي شديد و سختي عمل و جفت سرراهي، هر آن ممكن است تلف شود و نوزادش نيز از دست برود. وقتي متوجه شدم كسي داوطلب نيست و گروه خوني اين زن هم «اُ مثبت» است، از استادم اجازه گرفتم و براي اهداي خون اعلام آمادگي كردم. گروه خونيام با مادر جوان عربتبار تطابق داشت. وقتي براي دادن خون رفتم دست و پاهايم ميلرزيد. احساس ميكردم اگر خون بدهم جانم نيز از بدنم خارج ميشود. سرانجام خوني كه از من گرفته شد به اين زن ترزيق شد و او توانست نوزادش را سالم به دنيا بياورد. فرداي همانروز وقتي براي بازديد همراه استاد به بخش زنان و زايمان بيمارستان رفتيم متوجه شدم آن زن نوزادش را سالم به دنيا آورده و هردو سلامت هستند. اهداي خون محفوظترين و تنها كار خير در دنياست كه فرد گيرنده خون هيچگاه باخبر نخواهد شد كه چهكسي به او خون داده است. آن روز وقتي وارد بخش زنان و زايمان شديم همراه با استاد و دانشجويان ديگر به بالين اين زن رفتيم. او در حال شير دادن به نوزادش بود و با چشمانش بهدنبال كسي بود كه به او خون داده بود. ميدانست كه يك دانشجو با اهداي خونش زندگي را به او و نوزادش هديه كرده و به همين جهت با چشمانش بهدنبال كسي بود كه اين كار بزرگ را انجام داده بود. اشك شوق را در چشمانش ميديدم.
- پيماني كه با خدا بستم
ديدن اشكهاي آن زن عرب مرا بهشدت منقلب كرد. شب وقتي به خانه بازگشتم به اتاقم رفتم و با خدا خلوت كردم. متوجه گذر زمان نبودم. چهره آن زن و نوزادش جلوي چشمانم بود. با خودم گفتم وقتي با بخشي از خون من 2 انسان از مرگ نجات پيدا ميكنند چرا اين كار را ادامه ندهم. با خون من سايه مادري بالاي سر بچهاش مانده و داغ كودك متولدنشدهاش به دلش نمانده بود. بعد از خواندن نماز صبح با خدا عهد و پيمان بستم تا زماني كه توانايي دارم براي نجات هموطنانم تلاش كنم و از خدا خواستم اين توانايي و همچنين جرأت را به من بدهد و خوشحالم كه با گذشت 50سال از آن روز هنوز هم بر عهدي كه با خدا بستم استوارم. تا به امروز 192بار خون اهدا كردهام و در 80سالگي اگر تيم پزشكي اجازه بدهند باز هم اين كار را ادامه خواهم داد.
- ركورد ماندگار پدر خون ايران
3سال قبل وقتي تعداد دفعاتي كه خون اهدا كردم به 190بار رسيد، مسئولان سازمان انتقال خون اين ركورد را با مدارك مربوط به آن در اختيار سازمان هلال احمر قرار دادند و آنها نيز آن را به كميته گينس ارسال كردند و به اين ترتيب نام من بهعنوان سلطان خون در كتاب ركوردهاي گينس ثبت شد. البته در اين راه هيچگاه به جايزه و ركورد گينس فكر نكردهام و بهترين پاداشم را كه سلامتي روحي و جسمي است از خدا گرفتهام. هدفم اين بود كه به همه انسانها فارغ از رنگ، مذهب و زبان با خون خودم جان دوبارهاي بدهم. البته اين تنها ركورد نبود. در دنيا سن خون دادن بين 16تا 65سال است. از 65سالگي به بعد بهدليل اينكه انسان وارد سن كهنسالي شده و خسته و رنجور ميشود، بهتر است اهداي خون صورت نگيرد اما من تا 77سالگي هر 3ماه يكبار خون اهدا ميكردم و پس از آن با توصيه پزشكان سالي يكبار خون ميدهم.
در دنيا، اهداي خون در اين سن و سال بينظير است. يك ركورد ديگر هم دارم؛ 16ماه بدون وقفه ماهي يكبار خونم را اهدا كردم و اين در حالي است كه براساس قوانين بينالمللي از سن 16تا 65سالگي، مردان هر 3ماه يكبار و زنان هر 4ماه يكبار ميتوانند خون اهدا كنند.
آن روزها دنبال كسي بودم كه در طول 6ماه، ماهي يكبار خون از او بگيرم و حتي در قبال آن هزينهاش را هم پرداخت كنيم تا روي خون او بررسي و مطالعه كرده و متوجه شويم چه كمبودي در اين فرد پس از يكماه خون دادن اتفاق ميافتد تا نتيجه را بهصورت يك مقاله علمي در دنيا عرضه كنيم. داوطلبي پيدا نشد، هيچكس حاضر نميشد و همه ميترسيدند. يك شب به اين نتيجه رسيدم كه خودم بايد اين كار را انجام بدهم. 16ماه تمام، بدون وقفه ماهي يكبار خون دادم و هر بار زيرنظر يك اكيپ پزشكي كامل قرار داشتم و هيچگونه مشكلي در هيچ وضعيتي حتيماه مبارك رمضان برايم پيش نيامد. اين كار در تمام جهان بازتاب داشت.
سالها نيز عضو اكيپ اضطراري سازمان انتقال خون ايران بودم و هرگاه ذخاير خوني در كشور كاهش پيدا ميكرد، طي تماسي از ما درخواست ميشد كه خون بدهيم، حتي اگر از آخرين مرتبه اهداي خون يكماه و نيم يا يكماه بيشتر نگذشته بود. زماني كه مسئول اداره پايگاه انتقال خون استان فارس بودم خودم و همكارانم را موظف كرده بودم تا براي تأمين خون مورد نياز رزمندهها شبانه روز تلاش كنيم و براي اين كار از آيتالله شهيد دستغيب هم كمك ميگرفتيم و ايشان در منبرها مردم را به اهداي خون تشويق ميكرد. صحبتهاي ايشان تأثيرگذار بود و مردم مقابل پايگاه انتقال خون صف ميكشيدند. تعدادي از آنها كه زير 17سال بودند التماس ميكردند تا خون بدهند. آن روزها با شور عجيبي روبهرو بوديم.
- هديه زندگي به 600بيمار
هر بار كه 500 سيسي خون اهدا ميكنيم، از فراوردههاي آن، جان چندبيمار نيازمند به خون و فراوردههاي خوني را از مرگ نجات ميدهيم. افتخار ميكنم كه با اهداي خون خود تاكنون جان حدود 600 نفر را از مرگ حتمي نجات دادهام. بارها وقتي در خيابان يا بيمارستان چشمام به زنان و مرداني ميافتد كه در سلامت كامل در حال قدم زدن هستند به اين موضوع فكر ميكنم كه ممكن است اين فرد با خون اهدايي من دوباره به زندگي بازگشته باشد و در آن لحظه لذتي به من دست ميدهد كه قابل وصف نيست. ميدانم كه دعاي خير آنها باعث طول عمر باعزت من شده است و امروز در 80سالگي وقتي در سلامت كامل در محل كارم حاضر ميشوم و صبحها به راحتي ورزش ميكنم و خداوند 3 فرزند سالم و صالح را به من داده است همه اينها بهخاطر دعاي خير انسانهايي است كه با بخشي از خون من به زندگي سلام دوبارهاي گفتهاند. با وجود آنكه در محافل بسياري از من تجليل شده اما نجات جان انسانها اولويت اول زندگي من بوده است. زندگي يعني به دنيا آمدن و كار الهي كردن و خدمت به انسانها. اين آيه قران كريم را كه در آن خداوند فرموده است: «هركسي به ديگري حيات ببخشد مانند اين است كه همه انسانها را از مرگ نجات داده است» سرلوحه زندگيام قرار دادهام و در آزمايشگاهم هر روز مشغول تحقيق و مطالعه براي نجات انسانها از بيماريهاي مهلك خوني هستم. اين چند بيت شعر را كه خودم سرودهام در محل كارم قرار دادهام تا هميشه يادم باشد انسانبودن در خدمت به مردم و كاستن از درد و رنج آنها خلاصه ميشود.
خون زپيمانه دل دادم و جان بخشيدم روح در كالبد پير و جوان بخشيدم
دل افسرده بيمار كه خون ميطلبيدزدمي در تن او روح و روان بخشيدم
شادمان شد دل بيمار ز اميد حياتچو به او خون دلم با دل و جان بخشيدم
شد شكوفا گل لبخند به لبهاي مريضخون چو بگرفت به او عمر گران بخشيدم
- كاهش سرطان خون
سرطان بيمارياي است كه اين روزها زيادشده و جان انسانهاي زيادي را گرفته است. بيماري سرطان خون كه يكي از مهلكترين انواع سرطان هاست با پيشرفت علم پزشكي به سرعت قابل تشخيص و درمان است درحاليكه در 50سال قبل اين بيماري وجود داشت اما تشخيص داده نميشد و كساني كه بر اثر اين بيماري فوت ميكردند علت مرگشان را سردي يا گرمي و سودا شدن اعلام ميكردند. عوامل مختلفي در بروز اين بيماري تأثير ميگذارند كه مهمترين آنها ژنتيك، تغيير در ژنهاي خوني، آلودگي هوا، استفاده از غذاي كنسرو شده و غذاهايي كه در آن از مواد نگهدارنده استفاده ميشود و همچنين تشعشات است. اهداي خون يكي از بهترين روشها براي پايين آوردن احتمال ابتلا به سرطان خون است. با اهداي خون ميتوانيم درصورت وجود اين بيماري به سرعت آن را درمان كنيم و با جوان شدن گلبولهاي قرمز ريسك ابتلا به سرطان خون را كاهش دهيم.
- تضمين سلامت با اهداي خون
از نظر پزشكي ثابت شده است كساني كه مستمر خون ميدهند از سلامت جسمي و روحي زيادي برخوردارند. من با همه وجود اين سلامتي را لمس كردم و امروز در 80سالگي مانند يك مرد 40ساله هنوز هم احساس شادابي و سلامت ميكنم. كساني كه به شكل مستمر يعني هر 3ماه يكبار خون ميدهند حجم 500سيسي خون خارج شده از بدن آنها در 16تا 18ساعت تأمين ميشود. همچنين گلبولهاي سفيد و قرمز بين 2تا 4هفته تأمين ميشود. وقتي خون ميدهيم بلافاصله مغزاستخوان ما كه مركز توليد گلبول قرمز است شروع به توليد گلبولهاي قرمز جوان، چابك و پرقدرت ميكند و اين گلبولها جايگزين گلبولهاي قرمز كهنه ميشوند. گلبولهاي قرمز جوان اكسيژن و مواد معدني مورد نياز قسمتهاي مختلف بدن را به سرعت به آن قسمتها منتقل ميكنند و به اين ترتيب انسان احساس شادابي و سلامتي ميكند. به نوعي كه دوست دارد اين شاد بودن را نشان بدهد. در كنار ثواب و اجر و پاداشي كه از اين كار، خداوند نصيب ما ميكند احساس شادي و همچنين سلامت كامل بودن از موهبتهاي اهداي خون است. كساني كه به شكل مستمر خون ميدهند خود را در برابر بيماريهاي عروقي، ديابت، كليوي، ريوي، بالا رفتن چربي و قند، لختهشدن خون، سكتههاي مغزي و قلبي و همچنين فشار خون بيمه ميكنند و بهطور طبيعي كسي كه به اين امراض مبتلا نشود عمر طولاني همراه با سلامت خواهد داشت. بيماران مبتلا به هموفيلي، تالاسمي و سرطان خون كه شيمي درماني ميشوند از بيماراني هستند كه نياز شديد به خون دارند و در ماههايي مثلماه مبارك رمضان با كاهش اهداي خون جان اين بيماران به خطر ميافتد. دنياي پزشكي با همه پيشرفتهايي كه داشته و موفقيتهايي كه در پيوند اعضا و همچنين ساخت اعضاي مصنوعي داشته است اما هنوز نتوانسته جايگزيني براي خون پيدا كند و منابع تأمين خون در جهان خود انسانها هستند. اعتقادم اين است كه اهداي خون 2روي يك سكه است كه يك روي آن كار مقدسي است و باعث نجات چند بيمار از مرگ ميشود و روي ديگر آن تضمين سلامت جسم و روح انسان و شادابي.
- يار مهربان
دكتر شيخ الاسلام از زبان همسرش
همه انسانها رسيدن به قلههاي موفقيت را مديون كساني ميدانند كه مشوق آنها بوده و با برداشتن موانع رسيدن به قله موفقيت را برايشان آسان كردهاند. فائزه حكيم همسر دكتر شيخالاسلامي ازجمله كساني است كه پدر خون ايران موفقيتهاي زندگياش را مديون او ميداند. فائزه حكيم در آستانه 80سالگي هنوز هم مشوق همسرش در ادامه راه كمك به بيماران است. همسر دكتر شيخالاسلام ميگويد: حدود60سال قبل ازدواج كرديم و از همان روزهاي ابتداي زندگي متوجه شدم كه همسرم عاشق كمك به مردم است. او مرتب خون ميداد ولي من بهدليل كم خوني از اين كار بزرگ محروم بودم اما تلاش ميكردم با تقويت همسرم او را به ادامه اين راه تشويق كنم. پس از اهداي خون سعي ميكردم غذاهاي مقوي و پركالري تهيه و فضاي خانه را براي استراحت او مهيا كنم. خداوند 2 پسر و يك دختر به ما عطا كرده است كه خوشبختانه همه آنها در تحصيل و زندگي موفق هستند و هميشه پدرشان را الگوي خودشان قرار ميدهند.
فائزه حكيم در ادامه ميگويد: در اين 60سال هميشه همسرم را سرحال و شاداب و پر انرژي ديدهام. با وجود سن زياد با نوههايمان بازي ميكند و هيچگاه احساس خستگي نميكند. بهترين لحظات زندگيمان وقتي است كه ميشنويم بيماري با تزريق خون اهدايي همسرم سلامتياش را بهدست آورده است. همسرم زندگي را در ايثار و فداكاري و خدمت به مردم ميداند و خوشحالم كه در اين راه با او همسفر هستم.