حسن نمکدوست تهرانی، مدیر مرکز آموزش موسسه همشهری و مدرس ارتباطات در گفتوگو با شفقنا رسانه دربارهی آداب مصاحبه تلفنی صحبت میکند و این که رعایت نکردن برخی از این آداب چگونه میتواند منجر به فاجعه شود. اشتباهات همکاران روزنامهنگار در مصاحبه تلفنی، برای او هم مشکلاتی پیش آورده است. نمکدوست معتقد است روزنامهنگاری فرآیند تصمیمگیریهای بیپایان در بازهی زمانی خیلی محدود است و میزان احتمال وقوع اشتباه در حرفه ما بالاست اما نباید این موضوع، توجیه اشتباهات ما شود.
- یکی از انواع مصاحبه که گاهی مطبوعات ما را دچار چالش میکند، مصاحبه تلفنی است. به نظر میرسد که انجام چنین مصاحبههایی غیر قابل انکار باشد اما در برخی موارد دیده شده که با شخصی به جای شخص دیگری مصاحبه شده است. با توجه به شرایط موجود در رسانههای ما نظر شما دربارهی این نوع استفاده از مصاحبه چیست؟ آیا از این نوع مصاحبه به شکل درستی استفاده میشود؟
مقدمهای که شما گفتید، درست است. یکی از شیوههای گرفتن مصاحبه، استفاده از تلفن است و فی نفسه ایرادی ندارد. مصاحبه تلفنی یکی از تکنیکهای مرسوم روزنامهنگاری است، اما به این معنی نیست که گپ و گفتی انجام بدهیم و دو خطی بگیریم و از آن دو خط مطلبی تولید کنیم. چه در زمان مصاحبه حضوری، چه مصاحبه تلفنی و چه مصاحبه مکتوب باید تمام قواعد مصاحبه را رعایت کنیم.
یکی از مقدمات لازم این است که شما مصاحبه شونده را خوب بشناسید. در موضوع مصاحبه این جزو قاعدههاست و هر چهقدر بیشتر مصاحبهشونده را بشناسید، طبعا مصاحبه شما دقیقتر و جذابتر از آب در میآید. کما این که شناخت بهتر سوژه و موضوع هم جزو شرایط لازم مصاحبه است. اتفاقی که الان رخ داده، این است که دوستان فهرستی از شماره تلفن را تهیه میکنند و مقابل آن تخصص یا تخصص احتمالی افراد را مینویسند و وقتی سوژه به آنها داده میشود تنها به آن شماره تلفن و تخصص نگاه میکنند و تلفن میزنند.
در این میان موبایل هم ماجرایی شده است. شما در مجلس ختم، عروسی یا در روز تعطیل در حال استراحت هستید. همکاران روزنامهنگار، بخصوص جوانان به خودشان اجازه میدهند در هر ساعتی شماره شما را بگیرند و بدون این که شما را بشناسند و بدتر از آن، بدون این که موضوع را خوب بشناسند؛ بیمقدمه شروع میکنند به سوال کردن. چون نه شما را میشناسند نه موضوع را، هنگام پیاده کردن مصاحبه جملات پراکندهای را کنار هم قرار میدهند. وقتی که شما بافت جملات را از هم جدا میکنید، جملات بی سر و ته و بیمعنی میشوند. متاسفانه بعضیها بخشهایی از مصاحبه را براساس استنباط شخصی خودشان منتشر میکنند و خیلی مواقع این اتفاق سبب بیاعتباری مصاحبه شونده بختبرگشته نزد مخاطب میشود.
یکی از اتفاقهای بسیار بد در مصاحبه تلفنی این است که شما با فرد دیگری مصاحبه کنید و فکر کنید که با شخص مورد نظر خود مصاحبه کردهاید. این اتفاق برای خود من هم افتاده است. یکی از مجلات درباره موضوعی، مقالهای با نام من منتشر کرده بود؛ در حالی که نه من آن مقاله را نوشته بودم، نه با من دربارهی آن موضوع صحبت شده بود و نه مباحث مورد اشاره، موضوعی بود که من در زندگیام به آن پرداخته باشم. وقتی پیگیری کردم متوجه شدم آن مجله با یکی دیگر از همکاران مصاحبه کرده بود و مصاحبه تلفنی با ایشان را تبدیل به مقاله و مقاله را به نام من منتشر کرده بود.
به هر حال به سراغ تلفن رفتن برای حل همه مسایل و بلند نشدن از پشت میز، حالا با هر توجیهی باشد، این اتفاقها را در فضای فعالیت مطبوعاتی زیاد کرده است. بعضیها که چنین بلاهایی سرشان میآید حساسترند، آن را بیان میکنند و بعضیها هم که حساسیت کمتری دارند و از خیر مطرح کردن آن میگذرند. به همین دلیل مصاحبه تلفنی به نظر من نماد روزنامهنگاری سردستی است. نه روی موضوع عمیق هستید نه روی مصاحبه شونده و فکر میکنید باید صفحهای پر شود. در حقیقت هدف عموم این مصاحبهها هم این است که از مصاحبهشونده به عنوان یک پُرکننده (filler)، استفاده ابزاری میشود تا فقط صفحهای تهیه شده باشد.
- به نظر میرسد خبرنگار تا حدودی تاثیرپذیر از شرایط رسانه و تحریریهای باشد که در آن فعالیت میکند. آیا میتوان گفت این شرایط است که باعث میشود مثلا خبرنگار مصاحبهای کند که نه با مصاحبه شوندهاش آشنایی و نه احاطه زیادی بر موضوع مصاحبه دارد و هدفش از مصاحبه گرفتن پر کردن صفحه روزنامه باشد. سردبیر در این زمینه چه نقشی دارد؟
روزنامه جایی نیست که شما بگویید من برای یاد گرفتن به آنجا میروم. درست است آدم از هر محیطی باید یاد بگیرد، ولی نقطه عزیمت این نیست که شما آغاز فرایند فراگیری روزنامهنگاریتان شروع کار در روزنامه باشد و یادگرفتن را در روزنامه شروع کنید. نقطه عزیمت باید این باشد که شما ابتدا بیرون تحریریه چیزهایی را بیاموزید، شروع کارتان در روزنامه رسما بهعنوان کارآموز زیر نظر یک خبرنگار ارشد باشد، و پس از کسب مهارتهای لازم یک خبرنگار تلقی شوید.
- در بعضی از رسانههای ما شرایط به گونهای است که اشاره کردم.
این اشتباه است که پیکر روزنامه جایی بشود تا فردی که تازه شروع به یادگرفتن کرده، در نقش فعال اصلی ظاهر شود. شما وقتی وارد روزنامه میشوید حتما باید در دو حوزه دانش حداقلی داشته باشید؛ یکی در حوزه روزنامهنگاری و دیگری در زمینهای که روزنامهنگاری میکنید. روزنامهها و رسانههای معتبر بدون این دو دانش حتی شما را بهعنوان کارآموز هم استخدام نمیکنند، چه برسد که مسوولیت مهمی را برعهده شما بگذارند و تازه در حین اجرا کار را یاد بگیرید. یعنی روز اول وارد تحریریه بشوید و بدون داشتن دانش دربارهی کار روزنامهنگاری و مثلا حوزهی هنر بروید و خبر تولید کنید. اگر چنین شیوهای باشد، اشکال بسیار بزرگی است. البته من واقعا فکر نمیکنم روند کار در تحریریههای ما به این نابسامانی باشد. آنچه وجود دارد، این است که همکاران ما وقتی وارد کار روزنامه میشوند، دانش اندکی در حوزهی روزنامهنگاری دارند و معمولا در زمینهی دیگر دانشی ندارند و به اتکا به دانش اندک و محدود روزنامهنگاری وارد میشوند. این یک پاشنه آشیل خیلی بزرگ است. به همین دلیل در بسیاری از کشورهای دنیا دورههای کارآموزی حرفهای را پیشبینی کردهاند. شما در ابتدا باید چند ماه زیر نظر یک خبرنگار کار کنید و مطالبتان را این خبرنگار ارشد عبور دهد. علاوه بر این شما باید دانشی هم در یک حوزه خاص داشته باشید. اگر نداشته باشید این طور میشود که شمار ا مأمور میکنند تا امروز درباره یخ گزارش تهیه کنید، فردا دربارهی معلمان، پس فردا دربارهی کمبود گوجه فرنگی و روز دیگر درباره این که ایران میخواهد ماهواره به فضا بفرستد، گزارش بنویسید. این شرایط در نهایت به پایانهای تلخ میانجامد.
- تا چه اندازه خود خبرنگار و چه قدر مسوولان رسانه در ایجاد چنین شرایطی مقصرند؟
به نظرم موضوع چه قدر، نکته مهمی نیست. مهم این است که تقصیری در این میان وجود دارد. تفاوتی نمیکند که چه قدر این مقصر است و چه قدر آن.
- شاید این طوری بتوان بررسی کرد که هر کدام چه نقشی در این اتفاق منفی دارند؟
هر دو نقش دارند. اگر کسی باشد که بدون آموزش کافی و مهارت کافی خود را در موقعیت عبور دادن مطلب قرار دهد، برداشتی اشتباه از کار روزنامهنگاری و معنای آن و از خودش دارد. این که کسی در تحریریه هم اجازه دهد یک آدم ناآشنا بتواند مطلب عبور دهد، معنایش این است که درکی از کیفیت و روزنامهنگاری ندارد. این که بگوییم تقصیر چه کسی بیشتر یا کمتر است، اهمیت ندارد و مهم این است که تقصیری جدی در میان است.
- گاهی اوقات مشاهده میشود رسانهای اشتباهی کرده است و به عنوان مثال مصاحبهای را به اشتباه منتشر کرده اما انتشار تکذیبیه برایشان مشکل است...
عذرخواهی بابت خطا نه تکذیبیه.
- منظورم تکذیبیهای است که خود فرد دربارهی خبر ارسال میکند و علاوه بر آن عذرخواهی رسانه دربارهی این اشتباه است.
روزنامهنگاری کار پیچیدهای است و سرعت در آن نقش اساسی دارد. در روزنامهنگاری باید انتخابهای متعددی را در بازهی زمانی محدود انجام دهید و این، کار سادهای نیست. روزنامهنگاری کاری سطح بالاست. شما باید در مدت خیلی محدود تصمیمهای متعدد بگیرید. این تصمیمها از پایینترین سطح، یعنی خبرنگار ساده شروع میشود تا سردبیر. همه وارد فرآیندهای پی در پی تصمیمگیری میشوند که چه مطلبی را بنویسند، کجای مطلب تأکید کنند، کجا را ننویسند، از کجا تیتر انتخاب کنند، چه عکسی انتخاب کنند، کدام صفحه قرار دهند و کی منتشر کنند؟ روزنامهنگاری فرآیند تصمیمگیریهای بیپایان در بازهی زمانی خیلی محدود است. طبعا در این وضعیت اشتباه رخ میدهد. میزان احتمال وقوع اشتباه در حرفه ما بالاست. خیلیها کار ما را با کار جراح در اتاق عمل یا یک افسر در میدان جنگ مقایسه میکنند و حتی معتقدند که پیچیدهتر است. چون یک پزشک وقتی میخواهد توموری را از بدن بیمار در بیاورد قبل از این که جراحی کند تا حدود زیادی به کمک انواع عکسبرداریها و آزمایشها میداند با چه پدیدهای مواجه است. این طور نیست ناگهان با وضعیت پیچیدهای مواجه شود که اصلا فکرش را نمیکرده است. در حالی که در کار روزنامهنگاری ما با وضعیتهایی مواجه میشویم که قابل پیشبینی نیست و نمیتوانیم تصور ابتدایی دربارهی آن داشته باشیم البته دربارهی موضوعات روتین میشود این پیشبینی را انجام داد. مثلا وقتی قرار است جایزه فیلم فجر داده شود، همه میدانیم چه روزی این جایزه اهدا میشود ولی نمیدانیم این جایزه به چه کسی تعلق میگیرد و خبر نداریم که آن فرد پشت تریبون چه میخواهد بگوید. در آن لحظه در خبرگزاری هم کار میکنیم و ظرف چند دقیقه باید خبر را عبور بدهیم. بنابراین وقوع اشتباه اصلا چیز عجیبی در کار ما نیست و یکی از اعتراضهای ما این است که چرا مدیریت سیاسی جامعه و دستگاه قضایی توجه نمیکنند که اشتباه در کار ما امری محتمل است. منظور این نیست که اگر اشتباه کردیم و متوجه اشتباه خود شدیم برای جبران آن نکوشیم و اشتباه را نادیده بگیریم. بسیار مهم است وقتی اشتباهی مرتکب شدیم قبل از هر کسی خودمان آن را بیان کنیم؛ بخصوص اشتباههایی که ممکن است برای آدمها مشکل ساز شود. هر چند در مواقعی حتی اگر این تلاش را هم انجام دهیم باز هم نتیجه، قطعی نیست. وقتی امروز فردی یک روزنامه را مطالعه میکند، تعهد نداده است فردا هم آن را ببیند. در بعضی مواقع حتی با عذرخواهی هم آب رفته به جوی بر نمیگردد. ممکن است در رسانهای اتهامی متوجه فرد یا افرادی شود که اشتباه باشد و در شماره بعد عذرخواهی هم صورت بپذیرد، اما آیا تمام کسانی که خبر اول را خواندهاند -که اشتباه بوده-، خبر اصلاحیه را هم خواهند خواند؟!
- درست است که نمیتوان تاثیر خبر اشتباه را این گونه جبران کرد اما با این حال یکی از راهها این است که رسانه مسوولیت اشتباه خود را بپذیرد و تکذیبیه خبر را کار کند اما گاهی بعضی از رسانهها سعی میکنند این کار را انجام ندهند. آیا به نظر شما توجه نکردن به این جنبه اخلاقی موضوع میتواند روی خبرنگار تاثیرگذار باشد و میتوان گفت کار خبرنگاری که تیترِ یک روزنامه را جا به جا کار میکند، ناشی از همین تجربههاست؟
من ندیدم تیتر یک روزنامهای جا به جا بشود.
- یکی از رسانهها با فردی مصاحبه تلفنی انجام داده بود و مصاحبه به نام شخص دیگر در صفحه اول روزنامه تیتر شده بود.
پس ابتدا موضوع را مشخص کنیم.
- منظورم مطلبی است که تیتر یک روزنامه میشود و چنین اشتباهی در آن صورت میگیرد.
وقتی به سردبیری گفته شود که اشتباهی صورت گرفته، او قبل از هر چیز باید موضوع را به دقت بررسی کند. این طور نیست که هر بار اشتباه از سوی خبرنگار باشد. گاهی افراد بحثی را مطرح میکنند و مرتکب اشتباه میشوند. وقتی بعد از انتشار مطلب با بازخوردهایی نامناسب با تصورشان مواجه میشوند، احساس میکنند که باید کاسه و کوزه را سر مطبوعات بشکنند. بنابراین کار سردبیر این است که ابتدا موضوع را بررسی کند و ببیند آیا خطایی صورت گرفته یا خیر. اگر مطمئن شد که این خطا صورت گرفته است، طبعا باید موضع فروتنانهای اتخاذ کند و با کسی که این اشتباه متوجه او شده صحبت کند. گاهی این اشتباه کوچک است و میتوان با جلب رضایت کسی که دربارهی او اشتباه صورت گرفته است با عذرخواهی شفاهی نشریه و سردبیر از آن عبور کرد. قرار نیست تمام اشتباهات فاجعهآمیز باشد. گاهی اما اشتباه بزرگ است یعنی ممکن است شما به فرد دسترسی نداشته باشید یا حتی فوت کرده باشد، اما ملزم هستید عذرخواهی کنید و مطلب درست را هم منتشر کنید. این کار باید جزو رفتار طبیعی ما باشد. ضمن این که باید بدانیم حتی با عذرخواهی هم نمیتوانیم تمام جوانب امر را پوشش بدهیم. فرض کنید من امروز روزنامهای را خریدم چه کسی میتواند اطمینان دهد که فردا هم این روزنامه را میخرم. یا اگر این کار را کردم، همان مطلب را نگاه کنم. بنابراین اشتباه کردن دور از شأن یا بد نیست اما نکته مهم این است که ما باید اشتباهات را به حداقل برسانیم. از طرفی اجتناب ناپذیر نبودن اشتباه نباید توجیه ما برای انجام آن باشد.
رویترز یکی از بزرگترین رسانههای آنلاین دنیاست. اگر در کتاب صد برند معروف -که به فارسی هم ترجمه شده- نگاه کنید، رویترز یکی از آنهاست. در این کتاب نوشته شده که برند رویترز عبارت است از دقت، دقت و دقت. یعنی رویترز در دنیا میفروشد چون برندش حس دقت را منتقل کرده است. رویترز میگوید دقت برای من از سرعت مهمتر است. این را یک هفتهنامه یا ماهنامه و روزنامه نمیگوید. یک خبرگزاری میگوید که دقت برای من از سرعت مهمتر است. یعنی جایی که مساله انتخاب میان سرعت و دقت باشد، ترجیحم این است که سرعت را از دست بدهم و به دقت بپردازم. به دلیل این که اگر یک رسانه اشتباه کند اعتماد عموم را خیلی سریع از دست میدهد.
اگر شما فردی باشید که در بیست سال با اعتماد کامل در بازار کار کرده باشید؛ با برگشت خوردن اولین چک شما، کلی از اعتبارتان کاسته میشود. حالا فکر کنید اگر من آدمی باشم که در بازار به من اطمینان ندارند، چند چک با حساب و کتاب باید بکشم تا اعتبار کسب کنم؟ صد بار باید چک با محل بکشم تا کم کم به من اعتماد کنند. یک چک بیمحل باعث میشود کلی از اعتبار شما کم شود.
خبر و گزارش غلط و محتوای نادرست منتشر کردن هم درست مانند کشیدن چک بیمحل کشیدن در بازاری است که همه به راحتی همدیگر را پیدا میکنند. وقتی دو سه اشتباه داشته باشید به مرور مخاطبان شما که ممکن است بخشی از آنها تولید کننده محتوای شما هم باشند را از دست بدهید. وقتی مطلبی به رسانهای بدهم و ببینم که به اشتباه «میشود» تبدیل به «نمیشود» شده من دیگر به آن رسانه مطلبی نمیدهم.
اشتباه سنگین دیگر این است که دوستان و خبرنگارانی را برای پوشش برنامههای تخصصی اعزام میکنیم که بحثهای تخصصی آن حوزه را نمیدانند. برای مثال خبرنگار چیزی دربارهی فضای مجازی نمیداند، اما مأمورش میکنیم با یک متخصص در این رابطه تلفنی صحبت کند. از قول آن متخصص هم چیزهایی مینویسد که وقتی آن متخصص میخواند عرق شرم بر پیشانیاش مینشیند.
در میان متخصصان ارتباطات کشور کسی در سطح دانش عمیق دکتر شکرخواه در موضوع فضای مجازی تردیدی ندارد. من و او در میزگردی شرکت کردیم که مربوط به همین موضوع بود. دکتر شکرخواه بحثی را مطرح کرد و خبرنگار متوجه بحث او نشد و آنطور که دلش میخواست نوشت. سه ساعت بعد دکتر شکرخواه در یکی از شبکههای اجتماعی مورد حمله ناجوانمردانه قرار گرفت که گویا درباره موضوع آگاهی ندارد، در حالی که جمله دکتر شکرخواه کاملا درست بود و خبرنگار معنای جمله ایشان را متوجه نشده بود. در این شرایط چه کسی اعتبار رفته دکتر شکرخواه را برمیگرداند؟ آدمی که همه او را به عنوان فرد برجسته در حوزه فضای مجازی میشناسند به دلیل اشتباه یک خبرنگار، اعتبارش زیر سوال میرود. این اتفاق کوچکی نیست و لازم است رسانهای که این کار را کرده، توضیح دهد و به جامعه علمی کشور بگوید اشتباه توسط ما رخ داده است. چرا این کار را نمیکند؟ چون تعداد این اشتباهات زیاد است. آن قدر که نمیتوانید بگویید اشتباه کردم. البته برای این شرایط هم راه حل وجود دارد. وقتی میخواهند نیرو استخدام کنند باید به دو دانش توجه داشته باشند. دانش روزنامهنگاری و دانش فرد در حوزه خاصی که قرار است کار کند. اگر خبرنگار این دانش را ندارد یا با او کار نکنند و فرصت بدهند که برود در جای دیگری آموزش ببیند یا این که زیر نظر کامل روزنامهنگار ارشد وارد قرار بگیرد. این که شما بیایید به دست کسانی قلم و فرصت انتشار بدهید که دانش کافی ندارند، کار خیلی خطرناکی است.
- بعضیها میگویند در گذشته در تحریریهها سطل آشغالی بود، هر مطلبی به راحتی منتشر نمیشد و اگر مطلبی بد بود به این سطل زباله انداخته میشد. این موضوع درست است یا صرفا نوعی اصطلاح یا نمادی از روزنامهنگاری ایران در گذشته است؟
به نظرم این مقایسههای کلی، مثل روزنامهنگاری قدیم و جدید، دارای اعتبار نیست. روزنامهنگاری قدیم ما هیچ تاجی به سر هیچ کس نزده است و برای خود خیلی نوشابه باز میکند. منظورم این نیست که در گذشته روزنامهنگار خوب نداشتیم، قطعا روزنامهنگار خوب و خیلی خوب هم داشتیم و در این مورد تردید ندارم و بعضی از آنها هنوز هم مشغول کار هستند اما روزنامهنگاری خوب نداشتیم. این تصور که قبلا روزنامهنگاری خوبی داشتیم، استانداردهای روزنامهنگاری بیکم و کاست در آن رعایت میشد و آدمها همگی شیفته و عاشق آزادی بیان و از صبح تا شب در اندیشه مسوولیت اجتماعیشان بودند، بیپایه و اساس است. مطبوعات قبل از انقلاب، مطبوعات محدود استبدادزده بودند، کمااینکه رادیو و تلویزیون حکومتی و تنها خبرگزاری آن زمان هم گرفتار استبداد بود.
- یکی از دورههایی که گفته میشود آزادی مطبوعات به صورت آرمانی در ایران وجود داشت، پس از انقلاب بود...
این دوره از بهمن 57 تا مرداد 58 طول کشید. طبیعی است در مملکتی که انقلاب شده، فضایی ایجاد میشود که همه گروههای سیاسی میتوانند محتوای مورد نظر خود را منتشر کنند. چه کسی میخواست جلوی آنها را بگیرد، آن هم در شرایطی که حتی در خیابانها پاسبان نبود و خود مردم عبور و مرور اتومبیلها را در خیابانها سروسامان میداند. این محدوده زمانی استثناست، نمیتوان نام آن را روزنامهنگاری حرفهای یا روزنامهنگاری آرمانی گذاشت. آن شرایط خاص را نه میتوان به قبل از آن تعمیم داد و نه بعد از آن.
آنچه تا سال 57 میبینیم خیلی عجیب و غریب نیست اگر چه حتما روزنامهنگاران خوبی در این دوره داشتیم. در حال حاضر هم قطعا همین طور است و در این موضوع تردید ندارم. امروز هم روزنامهنگاری ما روزنامهنگاران خوبی دارد. اگر بخواهم روزنامهنگاری الان را از نظر استانداردها با قبل از انقلاب مقایسه کنم من جانب روزنامهنگاری امروز را میگیرم و میگویم روزنامهنگاری امروز ما با کیفیتتر از قبل از انقلاب است. پیش از انقلاب در کل، چهار روزنامه دارای تیراژ منتشر میشد. کیهان، اطلاعات، رستاخیز و آیندگان. روزنامههای بورس و پیغام امروز هم دو روزنامه کم تیراژ بودند. آن زمان کل جامعه مطبوعاتی ما 300، 400 نفر آدم بود و به همان نسبت هم محدود بود. روزنامهنگاری این دوره خیلی معمولی بود. شما اگر کیهان سال 50 یا اطلاعات سال 56 را ورق بزنید چیز خاصی در آن پیدا نمیکنید. این رویکردهای نوستالژیک که ممکن است برخی از دوستان داشته باشند و مباحثی مانند این که چنان استانداردهایی داشتیم که مطالب در سطل آشغال انداخته میشد را خیلی جدی نگیرید. همین الان هم همکاران حرفهای خوب ما خیلی از مطالب ضعیف را عبور نمیدهند.
- منظور مقایسه دو دوره مشخص مانند روزنامهنگاری دهه 50 در مقابل دهه 90 نیست. برخی معتقدند در گذشته هر کسی به راحتی نمیتوانست در یک روزنامه مطلب منتشر کند اما امروزه این کار راحتتر صورت میگیرد. مثلا شاید قبلا یک خبرنگار تازه کار به راحتی نمیتوانست در یک روزنامه یادداشت بنویسد. آیا شما با این موضوع موافقید؟
اولین یادداشتی که از من در روزنامه کیهان منتشر شد، درباره قیمت نفت بود. وقتی الان به آن فکر میکنم خندهام میگیرد. من هفده سالم بودم این یادداشت را نوشتم و موضوع دربارهی زکی یمانی بود. من این مطلب را نوشتم و دبیر سرویس اقتصادی هم آن را اصلاح کرد. نگفت مطلب خیلی خوبی است ولی مطلبی بود که با استانداردهای او هماهنگ بود و منتشر شد. فکر کنید در هفده سالگی یک نفر مطلبی دربارهی نفت بنویسد و زکی یمانی، وزیر نفت عربستان را مخاطب قرار دهد و بگوید بحثهای او اشتباه بوده است. حالا هم این طور نیست هر کسی از راه رسید و مطلبی داد سردبیر آن را چاپ کند. چنین خبری نیست. در سایت شما این طور است؟
- خیر، اما مصداقهایی از این شرایط را میتوانیم ببینیم.
به هر حال میخواهم بگویم به نظر من در جریان اصلی کار دو اشتباه اصلی داریم. یک، دانش تخصصی در میان همکاران ما پایین است. ما همکار روزنامهنگاری که اقتصاد، نفت، ورزش، مسایل اجتماعی یا شهر را خوب بشناسد، کم داریم. مثلا خیلی کم میتوانیم افرادی را پیدا کنیم و بگوییم این فرد در موضوع ترافیک یا آلودگی محیط زیست مسلط است یا کسی دربارهی پسماند زباله مطالعه کرده است یا نسبت به موضوع بودجه، سینما و تلویزیون احاطه دارد.
- به نظر شما چرا این اتفاق رخ داده است و ما خبرنگاران تخصصی بسیار کمی داریم؟
یک دلیل، همین دلیلی است که در بالا اشاره کردم و دلیل بسیار مهمی است. قبل از انقلاب هم همین طور بود و دوم این که دانش روزنامهنگاری ما پایین است. در این مورد هم پیش از انقلاب همین طور بود.
- در واقع شما معتقدید فضای روزنامهنگاری کشور ما خیلی با گذشته تفاوتی ندارد؟
من معتقدم روزنامهنگاری ما بعد از انقلاب نسبت به قبل انقلاب بهتر شده است.
- هم از نظر کیفی و هم کمی؟
در هر دو زمینه و ابهامی هم در این رابطه ندارم. این موضوع ارتباطی به دولت و حکومت هم ندارد. به هر حال ما انقلابی را از سر گذراندیم و آدمهای فردای انقلاب به هیچ وجه شباهتی به قبل از آن ندارند. در عینحال بر تعداد نشریات و خبرگزاریهای ما در مقایسه با آن زمان بسیار افزوده شده و تعداد همکارانمان هم بسیار بیشتر آز آن موقع است. تجربیات داخلی و بینالمللی ما هم متراکمتر شده است. البته کماکان گرفتار انواع معضلات هستیم، و در مقایسه همزمانی، یعنی مقایسه در سطح استانداردهای بینالمللی، اصلا در جایگاه خوبی نیستیم؛ آزادی بیان، آزادی دسترسی به اطلاعات، استقلال تحریری، برخورداری از حقوق و مقررات خاص حرفه روزنامهنگاری و دهها موضوع دیگر کماکان مسائل جدی، حلنشده و باقیمانده ما در عرصه روزنامهنگاری هستند. اما این مسائل و بسیاری مسائل دیگر هم عینا قبل از انقلاب وجود داشتند.
یکی از مشکلات ما این است که روزنامههای ما عمدتا از کسب و کار خود تامین نمیشوند. بنابراین عموم این رسانهها و نه همگی آنها بر اساس یک سری ملاحظات سیاسی معطوف به قدرت پدیدار میشوند. از همین رو تلاش میکنند آدمهای هم سلک و هم فکر خودشان را بیاورند. هیچ کدام از اینها ایراد ندارد ولی آنچه اتفاق میافتد، این است که کیفیت اصلی آدمها را منوط به هم سلک و هم صنف بودن و رابطه داشتن با خود میدانند تا این که دانش تخصصی داشته باشند.
نکته دوم این است که وقتی کسی دانش تخصصی و حرفهای داشته باشد، طبعا قیمتش بالاست و انتظار دارد بتواند از راه شغلش زندگی بگذراند اما آدمهایی که تعلقات سیاسی نقطه عزیمتشان است، خیلی درگیر مسایل اقتصادی نیستند. شما اگر کسی باشید که فوق لیسانس اقتصاد دارید یا بازار نفت را میشناسید و از طرفی روزنامهنگاری هم بلد باشید، حقوقتان چقدر باید باشد؟ رسانهای حقوق متناسب با شما را نمیدهد چون اساسا بودجه و ساز و کارهایش را این طور تعریف نکرده است. او میخواهد ماموریت سیاسی انجام دهد و برای همین صفحههای اجتماعی، هنری، رسانه و ... بیشتر به نظرش پوشال و پرکننده میآیند تا صفحهای بالذاته مهم. در حالی که این صفحهها و ستونها واقعا مهم هستند و بخش بسیار مهمی از زندگی اجتماعی در ساحتهای غیرسیاسی و مدنی میگذرد. متأسفانه وقتی رویکرد با محتوای سیاسی، حزبی و محتوای غیرسیاسی، غیرحرفهای باشد کیفیت بهشدت پایین میآید و در عین حال بودجهی مناسبی برای کیفیت این صفحهها در نظر گرفته نمیشود.
- معتقدید این روزنامهها دنبال کار روزنامهنگاری نیستند؟
دنبال کار عمیق حرفهای نیستند. بیشتر با رویکرد سیاسی فعالیت میکنند. نکته بعدی این است که ساختار رسانهای ما در برخی موارد اساسا حکومتی است یعنی حکومت بر اساس مصالح خود این چیدمان را انجام میدهد. رویکرد حکومتی و دولتی هم احتیاج به روزنامهنگاری عمیق و دانش حرفهای روزنامهنگاری را حس نمیکند. اگر تلقی شما از رسانه بوق باشد که الحمدلله تلقی برخی بخشهای حکومتی از رسانه همین بوق است؛ احتیاجی ندارید آدم متخصص بیاورید و پرورش بدهید. حقوق خوب هم به او بدهید تا از مسایل سر در بیاورد که چه شود؟ بفهمد کارهای شما اشتباه است؟ بنابراین ما در ساختاری معیوب میچرخیم.
- چهطور ممکن است رسانههای ما از روزنامهنگاری سیاسی در شرایط فعلی جامعه به سمت روزنامهنگاری حرفهای عمیق بروند؟
بحث من به هیچ وجه این نیست که رسانههای حزبی و سیاسی ما از روزنامهنگاری حزبی و سیاسی دل بکنند و به روزنامهنگاری حرفهای بپردازند. روزنامهنگاری حزبی حتما باید در جامعه وجود داشته باشد و کار خودش را انجام بدهد. به هیچوجه هم نگران افزایش تعداد و شمارگان این نوع رسانهها نیستم، بلکه خوشحال هم میشوم. بحثم سویه دیگر روزنامهنگاری است و آنهم تقویت کمی و کیفی روزنامهنگاری حرفهای است. رسانهها، روزنامهنگاری و روزنامهنگاران حرفهای حتما باید دستکم به قدرت و تعداد رسانههای حزبی در جامعه وجود داشته باشند. میگویم حداقل بهخاطر این که فضای جامعه نباید به صورت غالب تحت تأثیر رسانههای حزبی باشد. بسیاری از مسائلی که ما الان با آن دست به گریبان هستیم ناشی از همین دو معضل حکومتی و حزبی - حکومتی بودن پیکره اصلی ساختار رسانهای کشور است. مطمئن باشید اگر پیکره رسانههای ما را حرفهایگری تشکیل میداد، رسانههای ما اکنون در موقعیت بهمراتب بهتری و فضای رسانهای کشورمان بهمراتب بسامانتر بود. رسانه قبل و در کنار این که یک مقوله سیاسی است، بیشتر یک موضوع مدنی است. روزنامهنگاری حرفهای به تقویت مدنیت و شهروندی بسیار بسیار کمک میکند. بنابراین موضوع این است که چقدر میتوانیم کمک کنیم تا رسانهها و روزنامهنگاریمان حرفهایتر بشود؟ باید روزنامهنگاری حرفهای را بسط بدهیم. اما مشکل این است که نگاه سیاسی مدیریت جامعه ما نسبت به روزنامهنگاری حرفهای، مثبت نیست. حتی بخشهایی از حکومت رسانههای حرفهای و مستقل را مخل خود میدانند. فکر میکنند اگر یک روزنامهنگار حرفهای با استانداردها و متکی بر واقعیت بحث کند و تابع قدرت نباشد، و اگر رسانههای ما مستقل و متکثر باشند و به مسوولیت اجتماعی توجه کنند، این یعنی دردسر.
- این تفکر صحیح است؟
آدم عاقل باید خوشحال شود که ایرادهایش را کسی به او گوشزد کند. طبیعی است خوشحال میشود چون تلاش میکند که آن عیب را مرتفع کند و جایگاه خودش را ارتقا بدهد. کسی که از شنیدن حقیقت و یا انتقاد ناراحت میشود قبل از همه به خودش جفا میکند. آدمی که اعتماد به نفس ندارد، یا زیادی مغرور است از شنیدن اشتباهات یا نقصهایش ناراحت میشود. او از این که کسی به ایرادش پی برده آن قدر ناراحت نمیشود که ببینید کسی ایراد را برای این که رفع کند به او متذکر میشود. همه اینها یعنی چنین آدمی مشکلش بهمراتب بیشتر از آن یک مورد ایراد است و گرفتاریهای فراوانی دارد.
- یکی از مسایل دیگری که در رسانههای کشور، بخصوص در روزنامهها مرسوم شده گرفتن یادداشت از صاحبنظران به صورت تلفنی است. نظر شما چیست؟
اساسا اشتباه است. یادداشت گرفتن تلفنی و تنظیم کردنش مطلقا اشتباه است.
- به نظر شما چرا این نوع یادداشتنویسی در روزنامهها رواج پیدا کرده است؟
دلیل دیگر هم این است که به نویسنده پول نمیدهند. در همه جای دنیا وقتی صاحب نظری مطلبی را مینویسد، باید به او حقالتحریر بدهند. حالا نمیخواهند حقالتحریر بدهند، اما حداقل این حق را بدهند نویسنده فرصت داشته باشد دربارهی مطلب فکر کند. نه پول میدهید و نه فرصت. اصرار هم میکنید و در نهایت از کسی که پشت تلفن است، مطلبی را میگیرند. مطلبی که نمیتواند انسجام داشته باشد.
بین گفتار و نوشتار فاصله بسیار زیادی وجود دارد. ما در گفتار میتوانیم به کمک ابزارهای کلامی جملات خود را قابل فهم کنیم. بالا و پایین بردن صدا، مکث و تاکید از این نوع ابزارها هستند. عناصر گوناگونی داریم که میتوانیم از آنها استفاده کنیم. ولی وقتی قرار است این گفتار تبدیل به نوشتار شود، همه این ابزارها را از دست میدهیم. بنابراین باید به کمک ابزارهای نوشتاری و شیوه تنظیم متن شفاهی را برای مخاطب روزنامه مفهوم کنیم. در حالیکه دوستان کارشان معمولا این است که متن را عینا از نوار پیاده و نهایتا چند تغییر کوچک در آن بدهند. در عین حال چون به مباحث هم مسلط نیستند چه بسا درست متوجه حرفهای مصاحبه شونده نشوند. به این ترتیب مشخص نیست که حاصل کار چه از آب دربیاید. ضمن این که وقتی خودتان مطلبی را مینویسید دربارهی موضوع عمیقتر فکر میکنید و دربارهی ساختار ارائه آن نیز فکر میکنید ولی در کار شفاهی این فرصت را ندارید. بنابراین یادداشتنویسی شفاهی یک اشتباه محض است من اگر باشم میگویم سردبیر حرفهای قطعا با این کار مخالفت میکند. یک راه وجود دارد. این که شما یادداشت را تلفنی بگیرید و سر فرصت آن را تنظیم کنید و برگردانید تا آن فرد سر فرصت و با دقت تمام متن را اصلاح کند.
یک نکته هم البته وجود دارد و آن این که بعضی وقتها حتی این راهحل هم جواب نمیدهد. اینجا روی سخنم با متخصصهاست. این که فردی استاد خوب حقوق، فلسفه یا اقتصاد یا یک مدیر موفق است لزوما به این معنی نیست که یادداشت نویس خوبی هم است. کما این که متخصص خوب فیزیک و اقتصاد بودن هم به معنی معلم خوب بودن در این زمینهها نیست. شما میتوانید خیلی خوب اقتصاد بدانید، اما نتوانید تدریس کنید. هر کدام از اینها ویژگیهای خود را دارند. من به صورت پایه با یادداشت تلفنی مخالفم. آن هم در شرایطی که ساعت سه بعد از ظهر جمعه تماس بگیرید و طرف را از خواب بیدار کنید و از او یادداشت بگیرید. به عنوان یک همکار میگویم، همکار عزیز تو را به خدا فکر نکنید اگر شماره موبایل آدم را دارید یعنی اینکه آن آدم را برده خودتان کردهاید. گاهی اتفاق میافتد یک نفر به شما زنگ میزند و وقتی پاسخ نمیدهید نیم ساعت پشت سر هم این کار را تکرار میکند. گویی شما محکوم به پاسخدادن هستید.
- اما بعضی افراد در رسانهها به خبرنگاران این طور میگویند که اگر مصاحبه شونده پاسخ نداد، آن قدر به او زنگ بزنید تا خسته شود.
این تجاوز به حریم خصوصی افراد است. کسی حق ندارد این کار را انجام بدهد. چه کسی گفته شما اجازه دارید وقت و بیوقت به مردم تلفن کنید و متوقع پاسخدادن باشید. تلفن زدن آداب دارد. قبل از تلفن باید یک پیامک بفرستید. خودتان را معرفی کنید و اجازه بگیرید که آیا میتوانید تلفن بزنید یا نه. نمیدانم چه شده است که بعضی از همکاران به خودشان حق میدهند حتی قبل از معرفی خودشان و بدون مقدمه نظر آدم را درباره موضوعی بپرسند ؟ من به عنوان معلم، روزنامهنگار و کسی که 40 سال است کار میکنم، میگویم کسی این حق را به ما نداده تا این کارها را بکنیم. در مجلس ختم هستم تماس میگیرید و میگویید میخواهم چند سوال بپرسم، صفحهام مانده است. یعنی چه؟ هر کاری آدابی دارد.
خود من اگر بخواهم به دوستانم زنگ بزنم قبل از آن پیامک میفرستم و میپرسم اجازه دارم به شما زنگ بزنم یا خیر. بعضی از دوستان من هم همین طور هستند. تا زمانی که جواب ندهم به من زنگ نمی زنند. چه کسی گفته خبرنگار حق دارد هر موقع زنگ بزند و همان لحظه هم انتظار جواب داشته باشد. به چه دلیلی باید این کار را کند؟
- با توجه به صحبتهای شما به نظر میرسد در رابطه با ارتباط برقرار کردن با مصاحبه شوندگان نیاز به تنظیم چارچوب مشخصی داریم.
شما ابتدا باید خود را با پیامک معرفی کنید و بپرسید اجازه دارید تلفن بزنید. اگر فرد اجازه داد شما تماس میگیرید. این حق طبیعی افراد است که نخواهند با رسانهای صحبت کنند.
- برخی از مسوولان و مدیران هستند که خودشان باعث ایجاد این شرایط میشوند. گاهی بعضی افراد از خبرنگاران میخواهند که با آنها در زمانهای مختلف تماس بگیرند.
این افراد اشتباه میکنند.
- بنابراین شاید نتوان تنها خبرنگاران را مقصر دانست و با توجه به مثال زده شده به نظر میرسد چنین رفتاری از سوی برخی از مصاحبه شوندگان به بعضی از خبرنگاران سرایت کرده باشد.
اگر شما به من پیامک بزنید و بگویید فلانی هستم و فلان کار را دارم، ممکن است من پاسخ شما را ندهم اما به شما احترام میگذارم. میگویم که این فرد آداب کار خود را بلد است. شما ابتدا باید خود را معرفی کنید و موضوع را توضیح بدهید حتی میتوانید بنویسید اگر مایل نیستید صحبت کنید به من پیام بدهید. این یعنی سلام درست و حسابی با فرد. شاید این فرد پاسخ شما را ندهد ولی مطمئن باشید آن آدم برداشت خوبی از شما پیدا میکند تا این که ناگهان به فرد زنگ بزنید.
در مجموع عرض من این است که خبرنگار باید آداب کار را به درستی انجام دهد. ابتدای کار سخت است و ماهها باید تلاش کرد. به همین دلیل است که چند ماه برای یادگیری و برقراری ارتباط مقدماتی برای خبرنگار زمان لازم است اما به هر حال بعد از چند ماه بالاخره میتواند جواب کار را بگیرد. من همکار روزنامهنگار درجه یکی داشتم، او شش ماه بعد از این که با کسی مصاحبه میکرد، به او زنگ میزد و با او صحبت میکرد. میگفت من با شما کاری ندارم و فقط خواستم احوالتان را بپرسم. او با دورویی این کار را انجام نمیداد بلکه معتقد بود آن فرد برایش احترام قائل بوده و وقت گذاشته و با او مصاحبه کرده است. وقتی کسی چند بار این کار را کند، طرف مقابل هم متوجه میشود این آدم کسی است که وقت او صرف میکند و دنبال این نیست چند کلمه به عنوان مصاحبه بگیرد تا جایی چاپ شود و حقالتحریرش را بگیرد. متوجه میشود این خبرنگار فهم درستی از مناسبات انسانی دارد. او خیلی اوقات زنگ میزد و از افراد مشاوره میگرفت. اگر میخواست با وزیری مصاحبه کند از وزیر قبلی نظر میگرفت. کدام یک از همکاران ما در حال حاضر این کار را انجام میدهند؟ بعضی دوستان یکدفعه زنگ میزنند و میگویند نظرتان دربارهی فلان موضوع چیست. چند روز پیش خبرنگاری با من تماس گرفت و پرسید نظرتان دربارهی شوخیهای سخیف یک طنزپرداز چیست. من هم گفتم اولا طنز تخصص من نیست. ثانیا من نمیدانم ایشان کار سخیف می کند یا نه و سوم اینکه این موضوع چه ارتباطی به من دارد؟ خبرنگار پرسید تخصص شما چیست و وقتی به او گفتم تخصص من مطبوعات است گفت پس بیایید دربارهی مطبوعات صحبت کنیم. این کار بیاحترامی است. یعنی این که شما را نمیشناسند و نمیدانند موضوع مورد توجه شما چیست، اما به هر ترتیب میخواهند مطلبی از شما بگیرند.
- آیا در پایان نکتهای هست که بخواهید به آن اشاره کنید؟
بارها گفتهام و این حرف من تکراری است. یکی از مهمترین معضلات ما در روزنامهنگاری امروز ایران بیدقتی یا کم دقتی است. این واقعیت را همه ما میدانیم. آن تکه تلخ این است: با وجود این که همه این واقعیت را میدانیم، برای برطرف کردن آن تلاش ویژهای نمیکنیم. برطرف کردن این معضل هم دو راه بیشتر ندارد. یک، همکاران متخصص را جذب کار روزنامهنگاری کنیم و به نظرم متخصص یعنی کسی که حداقل مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد داشته باشد. دوم، به اینها آموزشهای روزآمد روزنامهنگاری بدهیم.